حلقه واسط ادبیات دیروز و امروز
بزرگداشت اخوان امروز عصر در آرامگاه او در توس برگزار می شود
علیرضا حیدری-امروز و به رسم این سال ها در خنکای یک عصر شهریوری و البته در نبود دوست شفیق او -محمدقهرمان-که سال ها میداندار برگزاری این مراسم بود ، دوستان و دوستداران اخوان در توس گرد هم می آیند تا یاد این شاعر همشهری خود را گرامی بدارند. اخوانی که در دیار خود سال هاست غریب مانده است؛
انتظار خبری نیست مرا
نه ز یاری نه ز دیار و دیاری باری
برو آنجا که بود چشمی و گوشی با کس
برو آنجا که تو را منتظرند ...
دست بردار ازین در وطن خویش غریب ...
فرزند محافل ادبی
علی باقرزاده از دوستان نزدیک و سالیان اخوان ثالث در کتاب « ده چهره ده نگاه» اینگونه به سوابق آشنایی اش با او اشاره می کند.« پدر اخوان با پدر من در زمان حکومت تزاری از یزد به بخارا و سمرقند و چهارجوی مهاجرت کردند.
پدرم نزدیک بیست سال در آنجا بود. بعد از تغییر رژیم روسیه به ایران آمد و مشهد را برای سکونت انتخاب کرد. پدر اخوان هم به همراه دو برادردیگرش به مشهد آمد و چون سه برادر بودند به نام های علی ( پدرمهدی اخوان)، علی اصغر و عباس، اخوان ثالث را فامیل خود گرفتند. پدر اخوان و برادرش عباس که ضمنا پدر همسر مرحوم مهدی اخوان هم هست، دکه عطاری به مفهوم قدیم ، نزدیک بازار سراب باز کرد ...مهدی هم که هم سن من بود بعضی اوقات با همان لباس فرم مدرسه می آمد و یک گوشه می ایستاد. بعدها مهدی اخوان به تهران رفت و من در مشهد ماندم.
اما این دوستی ادامه داشت ... هروقت به مشهد می آمد به سراغم می آمد و اشعارش را برایم می خواند. در بعضی از جلسات سایر دوستان مثل محمد قهرمان، احمد کمال پور و مرحوم خدیو جم هم حضور داشتند...» استاد باقرزاده در جای دیگری می گوید: گذشت و گذشت و مهدی اخوان ثالث در آسمان شعر درخشید و به اوج رسید ولی هرگز دوستان مشهد را فراموش نکرد .»
در این خاطره یکی از مهمترین نکته ها اشاره به جلسات ادبی است که اخوان در آنها شرکت می کرده است. درآن روزگار محافل ادبی صاحب نامی مثل نگارنده و فرخ و بعدتر قهرمان پاتوق فرهنگی بسیاری از شاعران مشهدی بود که امروز هر کدام از آنها نام و آوازه ای دارند. این انجمن ها صرفا یک جلسه شعر خوانی نبود بلکه میدانی برای رشد و تربیت شاعران بود. مرحوم کمال که پس از درگذشت فرخ تا مدت ها مدیریت انجمن فرخ را عهده دار بود به همین موضوع اشاره کرده و در مصاحبه ای گفته بود: «همه ما برخاسته از این انجمن هستیم. از مرحوم مهدی اخوان ثالث گرفته که شاعری اش از اینجا آغاز شد در اینجا نشو و نما کرد واز استادان اینجا استفاده برد تا قدسی، میرزا زاده، باقرزاده، صاحبکار، قهرمان، شفیعی و خویی ما هر چه داریم از این انجمن داریم. البته من چیزی ندارم. اما آنها که دارند از اینجا دارند».
کمال در جایی دیگر اشاره می کند که «از سال 1327 که به خانه مرحوم فرخ می آمدم، او هم می آمد. تقریبا هم محل بودیم. یکی دو سال بعد رفت به تهران و ما سال ها او را ندیدیم.بعدها شعرهایش در تهران چاپ می شد . او شعر نو می گفت که بزرگان ما با آن میانه ای نداشتند.
هر وقت به مشهد می آمد دو سه روزی را که این جا بود با هم بودیم گاهی هم شب ها با هم می رفتیم خانه آقای قهرمان...»
دکتر مهدی زرقانی درکتاب« چشم انداز شعر معاصر ایران» وقتی درباره جریان شعر آزاد و ماندگاری بوطیقای آزاد بحث می کند، از اخوان نام می برد که زندگی تاریخی و ادبی چند دوره ای داشته است. به گفته او این شاعر در دوره جوانی غرق در سودای یار و دلدار به انجمن های ادبی مشهد رفت و آمد داشت و در یکی از همین محافل و با این حسن تعلیل که « توامید شعر خراسانی» تخلص امید را برایش برگزیدند...آشنایی او با نیما و مواجهه های سیاسی و اجتماعی او پس از سفر به تهران انقلابی در فرم و محتوای شعرش ایجاد کرد و تکانه های روحی سترگی که پس از کودتای 28 مرداد در او پدید آورد، به ظهور زبانی در شاهکارهایی مثال آخر شاهنامه و زمستان منجر شد. وی با تقسیم دوره دیگری در زندگی اخوان از بازگشت دوباره او به شعر سنتی یاد می کند که با دوره پایانی زندگی او همراه شد.
از طلایه داران شعر نو
نکته برجسته ومهم این است که به رغم مخالفت های زیاد شاعران و انجمن های آن روزگار با شعر نیمایی و شعر نو ، شاعرانی از دل همین انجمن ها برخاستند که طلایه داران شعر نیمایی و نو شدند.
مرحوم اخوان و استاد شفیعی کدکنی دو نمونه روشن و صاحب عنوان در شعر نو از کسانی بودند که در این محافل شرکت می کردند. و البته می توان از زنده یاد قهرمان هم یاد کرد که دستی در شعر نو داشت و خود او گفته بود: « دوست عزیزم اخوان پس از چند سال اقامت در تهران، به علت تسلطی که بر ادبیات کهن داشت، در شعر نو دستی قوی یافت. اکثر مرا نصیحت می کرد که در این خط، طبع آزمایی کنم؛ ولی من به غزل به خصوص سبک هندی گرایش یافته بودم و کشش لازم را به شعر نو در خود نمی دیدم. با این که کارهای جزیی در این زمینه کرده ام چندتایی را هم اخوان پسندید...» از این رو می توان گفت امثال اخوان تسلط فراوانی بر ادبیات کلاسیک داشتند و در آن ریشه دوانده بودند ، به همین دلیل وقتی شروع به سرودن شعر سپید کردند، وابستگی شان به ادبیات کلاسیک را از دست ندادند و شاید این یکی از دلایل موفقیتشان باشد.
در زمانی که اخوان شعر نو را شروع کرده بود، شاعران نوپرداز به ندانستن و نشناختن ادبیات کلاسیک متهم بودند، به همین دلیل پیوستن یک شاعر کلاسیک مانند اخوان، باعث افزایش اعتبار سپیدسرایان شد. در واقع اخوان حلقه واسط ادبیات کلاسیک و ادبیات نو بود.مرتضی کاخی نویسنده "باغ بیبرگی" در جایی گفته بود: نمیتوانم پیشبینی کنم که میزان مخاطبان شعر اخوان چقدر است و از شاعری که این همه تاثیر گذاشته و به خوبی از شعر کهن تاثیر پذیرفته است چگونه میتوان سخن گفت .
شاید مترقیترین بخش شعر نو ما شعر اخوان ثالث باشد که درعمیقترین و حاصلخیزترین اقالیم شعر فارسی ریشه دوانده است و پیوند دادن این دو با هم یعنی زبان کهن و نو جلوگیری از بیریشگی زبان است. ما وامدار اخوان هستیم او از مرزهای کتاب وخاطره گذشت و وارد تاریخ ادبیات فارسی شد. مایه گرفتن این شاعر از ادبیات گذشته و در عین حال اسیر آن هم نماندن امتیاز اوست. اگر او کتابهایی همچون «عطا و لقای نیما» و «بدعتهای نیما» را نمینوشت چه بسا هنوز نیما مورد لعن میبود ولی اخوان با زبان کارشناسی و کاملا حرفهای پاسخ این افراد را برای همیشه داد و پایههای شعر نو را در دانشگاهها و مراکز علمی محکم کرد.