گزیده ای از خاطرات «محمدمهدی عبدخدایی»، عضو جمعیت فداییان اسلام
تعداد بازدید : 129
اعدام انقلابی «رزم آرا» به روایت شاهد عینی
روز 16 اسفندماه سال 1329 هـ.ش، «حاجیعلی رزمآرا»، نخستوزیر وقت، توسط فداییان اسلام، اعدام انقلابی شد. این واقعه در شرایطی روی داد که وی، به دلیل مقاومت در برابر ملی شدن صنعت نفت، اجرای خواسته مردم ایران را به بنبست کشانده بود. با مرگ رزمآرا، در واقع مهم ترین سد پیش روی مردم برای رسیدن به آرزوی دیرینه ملی شدن صنعت نفت، برداشته شد. با این حال، درباره چگونگی اعدام انقلابی رزمآرا، نظرات مختلفی ارائه شده است. برخی مورخان، معتقدند که این اقدام، اصولاً توسط فداییان اسلام انجام نشد و با این که این گروه مبارز، عزم جدی برای از میان برداشتن رزمآرا داشت، عامل اصلی قتل نخستوزیر، فرد یا جریان دیگری بود. این گروه از مورخان، دربار و شخص شاه را به عنوان آمر اصلی این واقعه مطرح میکنند. در مقابل، تعداد قابل توجهی از مورخان، بر آنند که اعدام انقلابی رزمآرا، بیتردید عملیاتی بود که توسط فداییان اسلام طراحی و اجرا شد. یکی از این افراد، «محمد مهدی عبدخدایی»، از اعضای جمعیت فداییان اسلام و از شاهدان ماجرای اعدام انقلابی اوست. «عبدخدایی» اعتقاد دارد که ادعای دست داشتن دربار در اعدام رزمآرا، ادعایی واهی و در راستای کم رنگ جلوه دادن نقش نیروهای مذهبی در پیروزی های درخشان ملت ایران در دوره معاصر است. آنچه در پی میآید، گفتوگوی پایگاه دفتر اسناد انقلاب اسلامی با او، درباره همین موضوع است.
شانزدهم اسفندماه، مصادف با سالروز اعدام انقلابی «رزمآرا»، توسط «فداییان اسلام» در سال 1329هـ.ش است. به اعتقاد بسیاری از مورخان، مانع اصلی ملی شدن صنعت نفت در آن برهه از تاریخ، شخص نخستوزیر، یعنی «حاجی علی رزمآرا» بود. از سوی دیگر، از میان برداشته شدن رزمآرا، باعث شد مجلس و فضای سیاسی کشور، تحت تأثیر قرار بگیرد و در نهایت، رأی به ملی شدن صنعت نفت در سراسر ایران داده شد. شما روز ترور نخست وزیر در مسجد شاه حضور داشتید؛ لطفا درباره چگونگی وقوع این واقعه تاریخی صحبت کنید.
من یادم هست در هشتم اسفند 1329هـ.ش، اعلامیهای در روزنامهها خواندم که قرار است فداییان اسلام در مسجد شاه میتینگ داشته باشند. آیتا...کاشانی و جبهه ملی اعلامیه داده بودند که مردم، در این میتینگ شرکت کنند. عصر جمعه بود که رفتم مسجد شاه. چهارده ساله بودم و در خیابان ناصرخسرو، دستفروشی میکردم. آن روز، در ناصر خسرو خبری نبود و بیکار بودم؛ به همین دلیل به مسجد شاه رفتم تا ببینم چه خبر است. جمعیت نسبتاً زیاد بود، اما حیاط مسجد شاه پر نبود. البته جمعیت تهران در آن زمان، حدود 300 هزار نفر بود. در مراسم آن روز، دو نفر صحبت کردند؛ یکی آقای امیرعبدا... کرباسچیان که سخنان او در هفته نامه «نبرد ملت» چاپ شد و دیگری، سید عبدالحسین واحدی بود. شهید عبدالحسین واحدی، وقتی آمد صحبت کند، یکی از آن گوشه گفت: «حق پدر و مادر صلوات فرست را بیامرزد»، دیگری گفت: «لال نمیری صلوات بفرست»؛ خواستند به این شکل صحبتش را با صلوات، بر هم بزنند. گروهی که مشهور به «بابا شملها» بودند، مأموریت داشتند تا مراسم را به هم بزنند؛ اما یک مرتبه، عبدالحسین واحدی گفت: صلوات نفرستید؛ این صلواتها مانند همان قرآنهاست که به دستور عمروعاص بر سر نیزه رفت. هر کس صلوات فرستاد او را بگیرید و داخل حوض ـ وسط مسجد شاه ـ بیندازید. مردم هم هفت هشت نفر از این «بابا شملها» را گرفتند و انداختند داخل حوض و اینها مثل موش آب کشیده شده بودند! این «بابا شملها» که از راه غیرمشروع زندگی میکردند، با کلانتریها سر و سری داشتند و البته شهربانی به این افراد در محلات آزادیهایی داده بود تا در مواقع حساس از آنها استفاده کند. به هر حال، آقای واحدی صحبت کرد. از قرارداد دارسی و قرارداد 1933 گفت و بعد هم خطاب به نخست وزیر اعلام کرد: «آقای رزمآرا! سرنوشت هژیر را که دیدی چه شد. ما مسلسل را میجویم و تفالهاش را بیرون میریزیم. آقای رزمآرا! برو، برو و گرنه روانهات میکنیم.» همه تعجب کرده بودند و جو عجیبی به وجود آمده بود. فردای آن روز، روزنامههای طرفدار شاه نوشتند: «آقای نواب صفوی! مسلسل از آهن است و جویده نمیشود!»این مراسم برگزار شد و گذشت، تا اینکه روز دوشنبه هفته بعد، اعلام کردند آیتا... فیض، از مراجع تقلید، فوت کردهاند. ایشان یکی از مراجع معروف قم بود که میگویند مرحوم آیتا...العظمی بروجردی، وجوهات قم را به احترام ایشان نمیگرفت. دولت نیز، برای اینکه خودش را مذهبی جلوه دهد، در سومین روز درگذشت آیتا...فیض، یعنی 16 اسفند، در مسجد شاه مراسم ختم برگزار کرد. در آن زمان، رسم بود که وقتی رئیس دولت میآمد، خط سیر میگذاشتند. بساطیهای خیابان ناصر خسرو، همه را جمع میکردند و شش متر به شش متر، پاسبان میگذاشتند و در مسیر رئیس دولت، مأمورها مستقر میشدند. من هم بساطم را جمع کردم و رفتم مسجد شاه. دوست داشتم نخستوزیر را که این همه از او مینوشتند، ببینم. در راهروی مسجد شاه ایستاده بودم که رزمآرا آمد. یک کلاه شاپوی طوسی بر سر گذاشته و پالتویی سرمهای به تن کرده بود. یک لحظه چشمانش در چشمان من افتاد که هنوز آن نگاه، در ذهن من باقی مانده است. تا رزمآرا وارد حیاط شد، صدای شلیک سه گلوله به گوش رسید؛ ناگهان یک گروه شروع کرد به کف زدن و گروهی دیگر، فریاد ا...اکبر سردادند؛ شلوغ شد، پاسبانها ریختند و مردم هم، فرار کردند. من هم کفشهایم را در مسجد شاه جا گذاشتم و پا برهنه فرار کردم. بعدها خلیل طهماسبی برای من تعریف کرد که بعد از ترور، به بازار بزازها رفته و فریاد ا...اکبر سرداده است. یک بازارچه مروی در بازار ناصرخسرو بود که الان، عربها در آن اجناس لوکس میفروشند؛ آنجا یک قهوهخانه بزرگی بود که دیزی داشت و قیمتش پنج ریال بود؛ دو نفر میشدیم و یک دیزی میخوردیم؛ در ضمن این قهوهخانه، رادیو نیز داشت و ما بیشتر به خاطر رادیو میرفتیم. ظهر آن روز، رادیو اعلام کرد که تیمسار رزمآرا، نخست وزیر، با سه گلوله شخصی به نام عبدا... موحد رستگار کشته شد. حالت عجیبی پیش آمد. شب رادیو اعلام کرد که اسم واقعی قاتل نخست وزیر، خلیل طهماسبی است و بعد هم اعلام کرد که ده درصد سهام شرکت «بریتیش پترولیوم» انگلیس، در تمام بورسها، تنزل کرده است. خبرگزاریهای رویترز و آسوشیتدپرس مخابره کردند که مذهبیها، رزمآرا را به خاطر نفت کشتند. بعد هم که از خلیل طهماسبی پرسیدند چرا خودش را «عبدا... موحد رستگار» معرفی کرده است، گفت: بنده خدا هستم، یکتاپرست هستم و با رفتن در بستر شهادت، رستگار شدم. رزمآرا کشته شد و سهام از قیمت افتاد.
همانطور که میدانید، بعد از گذشت بیش از نیم قرن از حادثه ترور رزمآرا، چگونگی این حادثه سرنوشتساز، هنوز در پرده ابهام است و تردیدهای فراوانی درباره آن وجود دارد. از یک سو، گروهی معتقد هستند که رزمآرا به اتهام توطئه برای ایجاد کودتا علیه دربار، توسط محافظانش به قتل رسید؛ هرچند مسئولیت این اقدام را، فداییان اسلام به عهده گرفتند و از سوی دیگر، گروهی اعتقاد دارند که با وجود اعدام انقلابی رزم آرا توسط فداییان اسلام، آیتا... کاشانی، رهبر دینی نهضت، از آن بیخبر بود و در واقع، اتهامات بعدی به او در راستای پروندهسازی برای آیتا...کاشانی بوده است. نظر شما در این باره چیست؟
بر خلاف آنچه گروهی ادعا میکنند، رزمآرا نمیخواست کودتا کند. وقتی رزمآرا نخست وزیر بود، نمیتوانست کودتا کند، چون از ریاست ستاد ارتش برداشته شدهبود و خود او هم، برای نخست وزیری بیش از ریاست ستاد اهمیت قائل بود. چون نخستوزیر شخص دوم مملکت بود؛ در حالیکه رئیس ستاد ارتش، شخص دوم نبود. مجلس، نخست وزیر را با معرفی شاه انتخاب میکرد و نخستوزیر، تمام وزارتخانهها را در اختیار داشت، در حالیکه رئیس ستاد، در نهایت یک وزارت جنگ در اختیارش بود. اگر کسی می خواست کودتا کند، در موقع ریاست ستاد ارتش این کار را انجام می داد و نه در موقع نخست وزیری؛ چون در زمان نخستوزیری، نیروی نظامی در اختیارش نبود که از او اطاعت کند. طرح موضوع ترور رزمآرا به دست دربار، بسیار مسخره است، هماهنگی بسیار دقیقی باید وجود می داشت که در همان لحظه که خلیل طهماسبی میخواست رزمآرا را بزند، یکی دیگر هم به او شلیک کند. این موضوع نیازمند هماهنگی و برنامهریزی دقیق است که اصلا امکان چنین کاری وجود نداشت. گفتن و ادعا کردن آسان، اما اثبات آن سخت است. من پرونده بایگانی دادگستری را دیدم، اصلا از این خبرها نیست. اولاً، قتلهای سیاسی با قتلهای عادی تفاوت میکند. قتلهای سیاسی را هر گروهی که به عهده میگیرد، به پای همان گروه نوشته میشود. وقتی فداییان اسلام این قتل سیاسی را بر عهده گرفتند، آن هم در همان شب حادثه، معنا ندارد که بعد از 50 سال بخواهند مسئله را انکار کنند. عدهای چون میبینند منبع تحولات سیاسی اجتماعی، مذهب بوده است و مذهب نقش انکارناپذیری در جریان نهضت تنباکو، مشروطیت، ملی شدن صنعت نفت و انقلاب اسلامی داشته است، میخواهند زیر بنا را بزنند.