به مناسبت سالروز رحلت حضرت ام البنین(س)
تعداد بازدید : 38
مادری که ازنوحه،شمشیر ساخت
نویسنده : جواد نوائیان رودسری info@khorasannews.com
نگاشتن درباره مادر بزرگوار حضرت اباالفضل العباس(ع)، کار بس دشواری است؛ بانویی باکرامت و بافضیلت که در دامانش، فرزندانی تربیت شدند که هر یک، فخر فرزندان آدم و مایه مباهات بشریت هستند. امالبنین(س)، مادر همان چهار شیر مردی است که روز عاشورا، سپاه کوفه از بیم هیبتشان، چون گلهای روباه میرمید و کسی را یارای ایستادگی در مقابلشان نبود؛ همان قهرمانان وفاداری که تا آخرین لحظه حیات، دست از حمایت مولا و برادر خود برنداشتند، در رکاب او جانانه جنگیدند و سرانجام، شجاعانه شربت شهادت را نوشیدند.
پرورشیافته در خاندانی نامدار
بیتردید، تربیتکننده چنین نامآورانی، خود مُزیّن به عالیترین و ستودهترین صفات اخلاقی و شخصیتی است. امالبنین(س) پرورش یافته خاندانی بود که در شجاعت و جوانمردی، زبانزد خاص و عام بودند. «ابن عنبة» در کتاب ارزشمند «عمدةالطالب فی أنساب آل ابیطالب»، طبق روایتی از «عقیل بن ابیطالب»، برادر امیرالمؤمنین(ع)، امالبنین(س) را از خاندانی میداند که «شجاعتر از اجداد و نیاکان او در میان عرب وجود نداشتهاست». «محمدحسون» در کتاب «اعلام النساء المؤمنات» مینویسد: «او (امالبنین(س)) ریشه در خاندان و تباری داشت که در شجاعت، شهره بودند و هیچکس، منکر شجاعت و سلحشوری آنها نبود». شهید اول، «محمد بن مکی عاملی»، صاحب کتاب معروف «لمعة دمشقیة»، درباره فضایل امالبنین(س) مینویسد:«امالبنین[(س)] از بانوان فاضلِ عارفِ به حق اهلبیت(ع) و از مخلصان ولای آنان و غرق در دوستی و محبت آنها بود. برای او در دوجهان جایگاه بلندی است؛ طوری که زینب کبری(س)، پس از بازگشت از شام به دیدار امالبنین[(س)] رفت و به وی به خاطر شهادت چهار فرزند رشیدش، تسلیت گفت و در مناسبتهای مختلف به دیدارش میرفت و برای او احترام فراوانی قائل بود». «سیدمحسن امین»، عالم نامدار شیعه و نویسنده کتاب ارزشمند «أعیان الشیعه» نیز، در جلد هشتم این اثر، صفحاتی را به تبیین جایگاه امالبنین(س) در تاریخ اسلام اختصاص داده و آن حضرت را با صفات و عباراتی همچون «شاعر و سخندان» و «از تبار شجاعان و سلحشوران» ستوده است.طبق روایت «ابن عنبة» که بسیار مشهور و مورد توافق بیشتر مورخان است، امالبنین(س)، دختر «حزام بن خالد بن ربیعه»، از تیره «کلابیة» و از طایفه «بکر بن هوازن» بود. در بررسی تبار این بانوی بافضیلت، به شخصیتهای شجاع و جوانمردی برمیخوریم که گاه شهرت شجاعت و سخاوتشان، مرزهای جزیرةالعرب را درنوردیده است و شهره آفاق و انفس شدهاند. «عامر بن مالک»، مشهور به «ابوالبراء»، یکی از این نامآوران است که در شجاعت و سلحشوری، یگانه دوران خود بود.«عامر بن طفیل» هم، یکی از اجداد آن حضرت است که آوازه سلحشوری و شجاعتش در سرزمینهای امپراتوری روم نیز، به گوش میرسید. با این حال، در خاندان امالبنین(س)، بانوانی سخندان هم وجود داشتند که هنوز هم اشعار و جملات مسجّع و آهنگین آنها، با گذشت قرنها، جذاب و گوشنواز است. از جمله این بانوان میتوان به «ام أسود» و «ام موسی» اشاره کرد که اشعار و سخنانشان، زینت بخش مجموعههای شعر شعرای نامدار جهان عرب است.
ولادت حضرت امالبنین(س)
روایاتی که درباره تاریخ ولادت همسر بزرگوار امیرالمؤمنین(ع)، نقل شده، بسیار محدود است، به طوری که نمیتوان به یقین درباره سال ولادت ایشان سخن گفت. «أشرف الزهیری الجعفری» در کتاب «السیدة امالبنین؛ سیرتها و کراماتها» روایتی کمتر شنیده شده را از وقایع پیش از ولادت این بانوی بزرگوار به دست داده است. او مینویسد:«[پیش از ولادت امالبنین(س)] حزام بن خالد بن ربیعه، پدر ایشان، با تعدادی از افراد طایفهاش در سفر بود. شبی در خواب دید که بر روی زمینی سرسبز و بارور نشسته است و در اطرافش مردانی ایستادهاند که او، آنها را نمیشناسد و در دستش گوهری است که زیبایی و درخشش آن، چشم را خیره می کند. در این هنگام سواری به او نزدیک شد که چهرهاش مانند ماه شب چهارده میدرخشید. او به حزام سلام کرد و گفت: آیا گوهرت را می فروشی؟ حزام پاسخ داد: من بهای این گوهر را نمیدانم؛ چگونه آن را بدون آگاهی [از قیمت] به تو بفروشم؟ سوار گفت: من نیز قیمت و بهای این گوهر را نمیدانم، اما میتوانم از سوی بزرگانی که مرا فرستادهاند، در ازای آن چیزی را برای تو ضمانت کنم. حزام پرسید: آن چیست؟ سوار گفت: در ازای این گوهر و حاصل آن، شرافت و عزت تو را ضمانت خواهم کرد. حزام پس از مدتی گفتوگو با سوار، از خواب بیدار شد و رؤیای خود را برای مردی دانا و امین نقل کرد. او درباره تعبیر رؤیای حزام گفت: چنین فکر میکنم که خداوند فرزند دختری به تو خواهد داد که به واسطه فرزندان شجاع او، عزت و شرافت از هر سو به تو رو خواهد آورد. وقتی حزام از سفر بازگشت، هنگام وضع حمل همسرش، «ثمامة بنت سهیل» بود و چند روز بعد، خداوند به او دختری عنایت کرد که وی، نامش را فاطمه گذاشت.» به این ترتیب، امالبنین(س) به دنیا آمد. دوران کودکی او در میان عشیره شجاع و سخنورش گذشت. آن حضرت طی این دوران، افزون بر این دو خصیصه مهم، مناعت طبع، بزرگواری، بخشش و سخاوت را نیز از خانوادهاش آموخت. ظاهراً در همین دوران بود که تیره «کلابیة» با پذیرش اسلام، بر شرافت و عزت خود بسی افزود.
افتخار همسری امیرمؤمنان(ع)
مدتی پس از شهادت جانگداز حضرت فاطمه زهرا(س)، امیرالمؤمنین(ع) از برادرش عقیل بن ابیطالب خواست برای او همسری برگزیند. شرط امام(ع) برای این گزینش، وابستگی بانوی برگزیده به خاندانی شجاع و سلحشور بود. عموم مورخان، ضمن بررسی زندگی حضرت اباالفضلالعباس(ع)، به این روایت تاریخی اشاره کردهاند. «ابن عنبة» مینویسد:«امیرالمؤمنین(ع) به برادرش عقیل که در علم أنساب عرب خبره و از نام و صفات خاندانها آگاه بود، فرمود: از میان بانوان، برایم بانویی را برای ازدواج برگزین که از تبار جنگاوران و نامداران عرب باشد تا برایم فرزندانی شجاع به دنیا بیاورد. عقیل تأملی کرد و گفت: [اگر چنین اوصافی مد نظر توست،] با فاطمه کلابیة ازدواج کن که در میان عرب، شجاعتر از اجداد او نخواهی یافت.» به این ترتیب، امیرالمؤمنین(ع) تصمیم به ازدواج با حضرت امالبنین(س) گرفت.«أشرف الزهیری الجعفری» علاوه بر این روایت، روایت دیگری را هم نقل کرده و نوشته است:«[هنگامی که امیرالمؤمنین(ع) قصد خواستگاری امالبنین(س) را از پدرش، حزام، کرد،] آن بانوی بزرگوار به مادرش گفت: در عالم رؤیا دیدم که شب هنگام، در بوستانی زیبا نشستهام که درختان مثمر دارد و آب زلالی در نهرهای آن جاری است. ماه و ستارگان در آسمان نورافشانی میکردند و من، غرق تفکر درباره عظمت آفرینش آنها بودم. ناگاه، ماه از مکان خود در آسمان حرکت کرد و در رحم من قرار گرفت و در پی او، سه ستاره نیز در همان مکان قرار گرفتند. آنگاه، درخشش ماه و ستارگان بیشتر شد، چنان که نور آن همه جا را فرا گرفت. در این لحظه ندایی شنیدم که میخواند: بُشراکِ فاطمة بالسادة الغرر/ ثلاثة أنجم والزاهر القمر؛ أبوهم سید فی الخلق قاطبه/ بعد الرسول کذا قد جاء فیالخبر؛ بشارت باد تو را فاطمه به سه ستاره و ماه تابنده؛ که پدرشان آقای همه مخلوقات پس از پیامبر(ص) محسوب میشود، همانگونه که در خبر آمده است. مادرش به وی گفت: تعبیر رؤیای تو این است که با مردی بزرگ ازدواج میکنی و از او چهار فرزند بزرگوار خواهی داشت که عالم از نورشان بهرهمند خواهد شد.»
جانبازی فرزندان امالبنین(س)
امالبنین(س) پس از ازدواج با امیرالمؤمنین(ع)، برای آن حضرت 4 فرزند آورد که همگی پسر بودند؛ عباس، عبدا...، جعفر و عثمان علیهم السلام. در میان این فرزندان که شجاعت و دلیری را، از خاندان پدری و مادری خود ارث برده بودند، اباالفضل العباس(ع) جایگاه ویژهای داشت. با این حال، امالبنین(س) فرزندان خود را چنان تربیت کردهبود که در مقابل برادران بزرگشان، حسنین(ع)، یکپارچه ادب و خضوع بودند. پسران امالبنین(س) در دوران امامت پدرشان، امیرالمؤمنین(ع) و برادر بزرگ ترشان، امام حسن مجتبی(ع)، همواره یار و مددکار آن بزرگواران بودند و پس از شهادت آن دو بزرگوار، هنگامی که امام حسین(ع) آهنگ کربلا کرد، در همراهی با مولایشان لحظهای تردید نکردند. در واقعه جانگداز کربلا نیز، فرزندان امالبنین(س) تا نثار آخرین قطره خونشان، دست از حمایت سیدالشهدا(ع) برنداشتند و صحنههایی از شهامت، دلاوری، وفاداری و جانبازی آفریدند که تاریخ کمتر به خاطر دارد.
فرزندانم فدای حسین(ع)
هنگامی که کاروان اسرای خاندان سیدالشهداء(ع)، پس از طی مسافت طولانی میان کربلا تا دمشق و دمشق تا مدینه، به نزدیکی شهر پیامبر(ص) رسید، امام سجاد(ع)، مردی را برای رساندن خبر بازگشت خاندان رسولخدا(ص) به مدینه فرستاد. آن مرد که از وی در تاریخ به عنوان «بشیر» یاد شده است، هنگام ورود به شهر، با امالبنین(س) دیدار کرد. مادر بزرگوار اباالفضلالعباس(ع) از وی جویای احوال سیدالشهدا(ع) شد. آن مرد، ابتدا درباره شهادت امام حسین(ع) سخنی نگفت و به تدریج خبر شهادت پسران امالبنین(س) را به او داد؛ اما همسر امیرالمؤمنین(ع) بی توجه به سخنان «بشیر»، پرسید:«یا بشیر! أخبرنی عَن أبیعبدا...الحسین؛ اولادی و من تحت الخضراء کُلّهم فِداءٌ لابیعبدا...الحسین؛ ای بشیر! خبر از اباعبدا...الحسین بده؛ فرزندان من و همه آنچه زیر این آسمان است، فدای اباعبدا... باد.»
نوحههایی که شمشیر شد
هنگامی که «بشیر»، خبر شهادت سیدالشهداء(ع) را به امالبنین(س) داد، آن بانوی داغدار، فریادی از سر درد و غم کشید و به تلخی گریست. از آن روز به بعد، مدینه شاهد نوحههای مادری داغدار بود که با جملات آتشینش، سنگدلترین افراد را هم به گریستن وا میداشت. «محمد حسون» مینویسد:«[امالبنین(س)،] هر روز از خانهاش بیرون میآمد و در حالی که دست فرزند عباس بن علی(ع) را در دست داشت، به سوی بقیع میرفت و برای فرزندان شهیدش و به ویژه عباس(ع)، سوگواری میکرد؛ آن هم سوگواری آتشین و دردمندانهای که همه را به گریستن وا میداشت. مردم از اطراف شهر مدینه در بقیع جمع میشدند و به سوگواری او گوش میدادند و میگریستند.» این نوحههای جانگداز، نقش بسیار مهمی در افشای ماهیت دستگاه جبار اموی و جنایتی که یزید در حق خاندان پیامبراکرم(ص) روا داشتهبود، ایفا کرد. امالبنین(س) در یکی از این نوحهها، چنین سرود:« یا من رأَی العباس کرّعلی جماهیر النقد/ و وراه من ابـنـاء حیدرکل لیث ذی لبد/ انبئّت اَنّ ابنی اصیب برأسه مقطوع ید/ ویلی علی شبلی امال برأسه ضرب العمد/ لو کان سیفک فی یدیک لما دنا منه احد؛ ای کسی که عباس را دیدی که بر دشمن حمله میکرد و فرزندان حیدر کرّار پشت سر او بودند. میگویند دست فرزندم قطع شده و بر سرش عمود فرود آمده است. پسرم! اگر شمشیرت را در دست داشتی، کسی به تو نزدیک نمیشد.»
امالبنین(س) تا آخرین روز حیات خود، دست از سوگواری بر شهدای کربلا برنداشت. این بانوی بافضیلت، سرانجام روز 13 جمادیالثانی سال 64 (هـ.ق)، رحلت کرد و در قبرستان بقیع به خاک سپرده شد.