
روایت تاریخی قیام خونین مردم مشهد علیه پهلوی اول
تعداد بازدید : 45
این جا مسجد گوهرشاد است؛ 21 تیر 1314
نویسنده : جواد نوائیان رودسری Info@khorasannews.com

وقوع قیام خونین مسجد گوهرشاد، دو دلیل مهم داشت؛ نخست سیاست های ضددینی پهلوی اول که در پی سفر او به ترکیه در سال 1313 (ه.ش)، وارد مرحله جدیدی شده بود و دوم، حبس و آزار زعیم دینی مردم مشهد، یعنی آیت ا... سیدحسین قمی. واقعیت آن بود که از سال 1307 و به دنبال ضرب و شتم آیت ا... شیخ محمدتقی بافقی در حرم حضرت معصومه(س) به دلیل اعتراض به نحوه پوشش زنان درباری، توسط شخص رضاخان، سیاست های رژیم، چرخش آشکاری به سوی ضدیت با دین و حذف مظاهر دینی در جامعه، پیدا کرده بود. شاه که توقع داشت علما و روحانیان ایران، مانند برخی کشور های اسلامی، ثناگوی حاکمان باشند و اقدامات مغایر با دین او را نادیده بگیرند و بلکه تأیید کنند، با موج مخالفت صریح و قاطع حوزه های علمیه در برابر رویکرد های ضداسلامی خود روبه رو شد؛ رویکرد هایی که به زعم او، گام برداشتن ایران در مسیر تجدد و پیشرفته شدن محسوب می شد. به همین دلیل، رضاخان پس از تحکیم پایه های حکومتش و تسلط به امور، به مقابله جدی با علما و روحانیان پرداخت. با این حال، شیوه های خلاف شرع دولتمردان پهلوی اول، تا مدت ها به پای وی نوشته نمی شد و عموم مردم گمان می کردند که شاه یا با این روش ها مخالف است یا اصولاً، اطلاعی از آن ها ندارد اما وقتی در اردیبهشت ماه سال 1314، علی اصغر حکمت، وزیر وقت فرهنگ که بر اثر اقدامات وزارت خانه اش در عرصه فرهنگ به شدت با اعتراضات مردمی روبه رو شده بود، در سخنرانی میدان توپخانه تهران، آب پاکی را روی دست معترضان ریخت و علناً اعلام کرد که «این شیوه ها و سیاست های مورد اعتراض شما، خواست شخص شاه است»، در سراسر ایران و به ویژه شهر های مذهبی، مانند مشهد، موجی از مخالفت نسبت به عملکرد رضاخان، به راه افتاد.
اوایل خرداد سال 1314، برخی از این مخالفت ها، به صورت محدود در تعدادی از شهر های کشور، مانند تبریز، در قالب تجمعات و سخنرانی ها، بروز و ظهور پیدا کرد، اما به سرعت سرکوب شد و علمایی که رهبری این اعتراضات را برعهده داشتند، مانند آیت ا... انگجی، تبعید شدند. رسیدن این اخبار به مشهد، باعث نگرانی علمای این شهر شد و آیت ا...سید حسین قمی تصمیم گرفت به تهران برود و به رضاخان اعتراض کند؛ اما شاه نه تنها به اعتراض این عالم مبارز توجهی نکرد، بلکه دستور بازداشت و زندانی کردن او را هم صادر کرد. رسیدن این خبر به مشهد که تا چند روز قبل از آن، به دلیل رسیدن اخباری که به آن اشاره کردیم، به شدت ملتهب شده بود، باعث تجمع مردم در مسجد گوهرشاد و آغاز قیامی عمومی در این شهر شد و یکی از صفحات دردناک و در عین حال پرافتخار را در تاریخ معاصر ایران رقم زد.
روایتی از قتل عام بی گناهان
شب 21 تیرماه سال 1314، در حالی که حرم مطهر امام رضا(ع) در محاصره نیرو های نظامی بود، هزاران نفر از مردم که علیه حبس زعیم دینی خود و سیاست های فرهنگی رژیم اعتراض داشتند، در صحن و شبستان های حرم خوابیده بودند. سرهنگ قادری، معاون «ایرج مطبوعی»، فرمانده نیرو های اطراف مسجد که تمام مبادی ورودی را محصور کرده بود، دقایقی پس از نیمه شب، فرمان قتل عام را صادر کرد. مرحوم «حسین مکی»، در جلد ششم کتاب «تاریخ بیست ساله ایران» می نویسد:«توپ های سنگین در خیابان تهران (امام رضا(ع) فعلی)، روبه روی مسجد گوهرشاد استقرار یافته و در ذهن مردم مشهد هجوم روسیه را در سال1330 قمری به سرکردگی ژنرال «ردکو» دوباره زنده کرده است اما این بار روس ها دیگر نیستند که می خواهند حمله کنند، بلکه قزاقان رضاخان هستند. پاسی از نیمه های شب 12 ربیع الثانی گذشته بود که صدای غرش مسلسل های قزاقان، آسمان مقدس خراسان را به لرزه انداخت و قشون شرق به فرماندهی سرلشکر ایرج مطبوعی و... برای فتح مسجد گوهرشاد به حرکت درآمد و صدای شیپور آغاز جنگ، از همه طرف بلند شد. عده ای از مأمورین مخفی رژیم، قبلاً وارد مسجد شده بودند و قرار بود آن ها، از داخل وارد عمل شده و راه ها را برای ورود نیرو های رضاخان به داخل مسجد هموار سازند و چنین شد. دژخیمان اسلحه به دست، پای به درون خانه خدا گذاردند و همه مسجدیان را از دم تیغ گذراندند و به هیچ کس رحم نکردند و به قول خودشان کاری کردند که روس ها نکرده بودند. هنگامی که سپیده سر می زد، دیگر نه صدای گلوله ای بود و نه صدای «یاعلی، یاعلی» و قزاقان فاتح، در پناه مسلسل کور و نابینای خویش، پای بر روی کشته شدگانِ بر زمین افتاده می گذاشتند و به دنبال زندگانی بودند که در پناهگاهی از دسترس گلوله به دور مانده بودند.» محمدعلی شوشتری، از شاهدان واقعه و از صاحب منصبان وقت آستان قدس رضوی، در خاطراتش می گوید:«[سرهنگ]قادری با حالی سهمناک و چشمانی خونین وارد شد. به محض ورود، آقای مطبوعی سوال کرد: چه خبر؟ به ذات پروردگار و حقیقت حضرت ثامن الحجج(ع)، قادری این عبارت را جواب داد و با دست اشاره کرد که: آن ها را خِر کردم و مثل گوسفند در مسجد و شبستان ها و دارالسیاده، از کُشته، پُشته ساختم. مطبوعی به روی خود نیاورد، اما از رنگ و حالت و وَجَناتش معلوم بود خود را باخته و از عاقبت این کار اندیشناک شده است. در این بین، هوا هم روشن شده بود، مرحوم اسدی خودروش رسید مقابل کلانتری، با عجله بالا آمد. به محض استحضار از چگونگی، بدون خداحافظی برگشت و به من اظهار کرد: بیا برویم... به اتفاق سوار خودرو شدیم. اسدی خواست اندکی با صحبت های من، خود را سرگرم کند. من هم که حالم بدتر از او شده بود. هر دو با صدای بلند بنای گریه را گذاردیم. علی اکبر شوفر هم گریان و متوجه حرف های من شد. در بین راه منزل و خیابان باغ عنبر، نفهمیدم چه شد که به اسدی گفتم: وای از عاقبت این کار! تُف بر این مأمورین با این انجام وظیفه! آقای اسدی نبودی ببینی قادری چه جور وارد شد و با چه قدرتی مباهات می کرد که مردم را مثل گوسفند در مسجد کشته ام؛ راستی آقای اسدی این شعری را که اهل منبر به شمر نسبت می دهند که در مجلس عبیدا... یا یزید خواند «املا رکابی فضه و ذهبا» (رکاب اسبم را از طلا و نقره پر کنید)، قادری نیز خواند، منتها نه به عربی، به فارسی.»
آماری که هرگز معلوم نشد
درباره شهدای این واقعه تلخ تاریخ معاصر ایران، آمار های مختلفی ارائه شده است؛ از 50 شهید در آمار های برخی وابستگان رژیم پهلوی تا بیش از 4 هزار نفر در سایر منابع. با این حال، واقعیت آن است که آمار شهدای این واقعه هیچ گاه مشخص و محل دفن دقیق بیشتر آن ها، معلوم نشد. دلیل فقدان آمار را، باید افزون بر رفتار غیرانسانی مأموران رژیم پهلوی با اجساد مطهر شهدا، در زائر و نه مجاور بودنِ بخش مهمی از آن ها دانست. «ادیب هروی» در «حدیقة الرضویه» اشاره مختصری به این موضوع می کند و می نویسد: «توضیح آن که این بیچارگان، همان مردم دهات و قلعگی های (روستاییان) اطراف مشهد بوده اند که از سه فرسخی، کمتر یا بیشتر، پای پیاده آمده بودند مسجد. از لحاظ (به دلیل) خستگی و کوفتگی می روند در میان همین شبستان می خوابند، موقعی که نظامیان وارد مسجد می شوند، این ها خواب بودند، وقتی بیدار می شوند که نظامیان بر سرشان یورش می آورند. نظر به این که راه بلد نبوده اند، مورد دسترس آن ها (نظامیان مهاجم) واقع شده و طعمه اسلحه گرم و سرد می شوند.»
شرح یک جنایت غیر انسانی
یکی از جنایات غیرانسانی مأموران رژیم در این واقعه، دفن افرادی بود که هنوز در قید حیات بودند. زنده یاد «میرمحمدحسین حسینی اصفهانی» که در زمان واقعه گوهرشاد، طلبه جوانی بوده است، می گوید:«کشتند و آن هم کشتنی که تا به حال هم کسی نتوانسته است حساب کند که در قضیه مسجد گوهرشاد مشهد، چقدر خون ریخته شد و چقدر آدم کشته شد و چقدر آدمِ نمرده، زیر خاک رفت. یکی از رفقای مدرسه نواب بود. جلوی مدرسه ایستاده بود. خودش برایم تعریف می کرد، کامیون ها که جنازه در آن ها ریخته بودند، می آمد برود و یک مرتبه دیدم از یکی از این کامیون ها صدا می آید و یک نفر می گوید من زنده ام، مرا کجا می برید؟ خلاصه این ها را کجا بردند و توی کدام گودال ریختند و خاک روی آن ها ریختند، نمی دانیم.» زنده یاد «احمد بهار» می نویسد:«خیلی از مردم زخمی بودند ولی آن ها را جزو کشتگان در کامیون ها ریخته و زنده به گور کرده اند.» «ادیب هروی» در کتاب خود، روایت چگونگی حمل و دفن اجساد شهدا را به نقل از «آقای دیهیمی» (رئیس مالیه مشهد) و او از فردی به نام «کربلایی تقی» (تحصیل دار اداره مالیات بر درآمد دروازه خیابان تهران) می نویسد:«تعداد زیادی کامیون اجساد را حمل می کردند که در اغلب این کامیون ها، صدای ناله شنیده می شد.»