من کزین فاصله غارتشده چشم توام
چون به دیدار تو افتد سروکارم چه کنم؟
یکبهیک با مژههایت دل من مشغول است
میلههای قفسم را نشمارم چه کنم؟
سید حسن حسینی
اگر دل است به جان میخرد هوای تو را
و گر تن است به دل میکشد جفای تو را
اگر به جان و جهانم دهد رضای تو دست
به ترک هر دو به دست آورم رضای تو را
سیف فرغانی
حرف "تو" که می شود؛
من
چقدر ناشیانه
ادعای بی تفاوتی می کنم ...
ریچارد براتیگان
گلهای عالم را معطر کرده بویت
ای آن که میگردد زمین در جستوجویت
سیارهها را در نخی میچیدی آرام
میساختی تسبیحی از خاک عمویت
درهای رحمت باز میشد با دعایت
دردا که میبستند درها را به رویت
سید حمید رضا برقعی
من یه گلدون پر از گل بودم
وزش چشم تو پاییزم کرد
عشق من! عشق به دست آوردنت
با همه دنیا گلاویزم کرد
سر این سفره هنوزم یه نفر
روز و شب منتظر مهمونه
مطمئن باش کسی قادر نیست
منو از عشق تو برگردونه
حسین صفا
ای وای بر اسیری کز یاد رفته باشد
در دام مانده باشد صیاد رفته باشد
آه از دمی که تنها، با داغ او چو لاله
در خون نشسته باشم چون باد رفته باشد
حزین لاهیجی
حالا شب و روز این جهان را چه کنم؟
حیرانی بین این و آن را چه کنم؟
شبهای بدون ماه تاب آوردم
شبهای بدون آسمان را چه کنم؟
سید مهدی نقبایی
دل من مثل دشت لخت شالی است
همه جویبارهاش از آب خالی است
به دریا بردمش سودی نبخشید
دلم در آستان خشکسالی است
سلمان هراتی