اگر می شد صدا را دید
چه گلهایی، چه گلهایی
که از باغ صدای تو
به هر آواز میشد چید
اگر میشد صدا را دید ...
محمدرضا شفیعی کدکنی
یا مرا با خود ببر
آن جا که هستی
یا بیا
حسنا میرصنم
آن قدر ها مرد هستم تا بمانم پای تو
می توانم مایه گهگاه دلگرمی شوم
میل میل توست اما بی تو باور کن که من
در هجوم بادهای سرد پرپر می شوم
مهدی فرجی
تو هم درد مرا تسکین نخواهی داد می دانم
فقط آرامشم را می دهی بر باد می دانم!
علی رغم تمام لحظه های آشنایی مان
تو هم روزی نخواهی کرد از من یاد، می دانم!
غلامرضا طریقی
نترس
غروب
نبض آجرها را که بگیرم
به خانه میرسم
همین روزهاست که ببینی
دنیا دارد
روی پاشنههای من
میچرخد
ْسرور بهبهانی
تو را هر قدر عطر یاس و ابریشم بغل کرده
مرا صدها برابر غصه و ماتم بغل کرده
زمستان می رسد گلدان خالی حسرتش این است:
چرا شاخه گل مهمان خود را کم بغل کرده؟
حامد عسکری
وقتی دلم به سمت تو مایل نمیشود
باید بگویم اسم دلم ، دل نمیشود
دیوانهام بخوان که به عقلم نیاورند
دیوانه تو است که عاقل نمیشود
نجمه زارع
با خواندن بعضی غزل ها تازه می فهمی
هر شاعری در سینه اش پیغمبری دارد
حرفِ دلت رابا غزل حالی کنی سخت است
شاعرکه باشی عشق زجرِ دیگری دارد
بهمن صباغ زاده