لحیم/لهیم
اصلِ این کلمه در عربی لِحام، به کسر اول، به معنای «آلیاژی که با استفاده از آن دو چیز را به یکدیگر جوش دهند» و نیز «عمل جوش دادن» است و در متون قدیم فارسی نیز با همین املا به کار رفته است:
اگر دلت بشکسته است سنگ معصیتی
دلِ شکسته به طاعت لِحام باید کرد (ناصرخسرو)
امروزه در فارسی مُمالِ همین کلمه به صورت لحیم به کار می رود که طبعاً با حرف «ح» حطّی نوشته می شود. بعضی این کلمه را فارسی می پندارند و آن را با «ه» هوّز و به صورت لهیم می نویسند که البته درست نیست.
پیشبُرد/پیش برد
اگر به صورت اسم به کار رود، در یک کلمه و اگر به صورت فعل مرکب باشد، در دو کلمه نوشته می شود: «در پیشبُرد این کار بکوشیم» اما «او با کوشش های خود این کار را پیش بُرد» .
اَلَم/عَلَم
این دو کلمه را نباید با هم اشتباه کرد. اَلَم، به فتح اول و دوم (که غالباً آن را به غلط به کسر اول تلفظ می کنند)، به معنای «درد و رنج» یا «دردمندی و رنجوری» است:
هر یک از ما مسیح عالمی است
هر اَلَم را در کف ما مرهمی است (مولوی، مثنوی)
اما عَلَم، به فتح اول و دوم، به چند معنی است که از آن ها سه معنی رایج تر است: یکی به معنای «خاص» که در ترکیب «اسم عَلَم» (در جمع: «اسامی اعلام» ) مرادف «اسم خاص» به کار می رود؛ و دیگر به معنای «درفش و بیرق» یا «نیزه و میله که بر سر دست بالا برند» :
خدای را مددی، ای رفیق ره، تا من
به کوی میکده دیگر عَلَم برافرازم (حافظ)
و سوم به معنای «سرشناس، نامی، زبانزد» است:
به یمنِ دولتِ منصور شاهی
عَلَم شد حافظ اندر نظم اشعار (حافظ)
خورش/خورشت
خورش، اسم مصدر خوردن، در متون قدیم فارسی به چند معنی به کار رفته است، از جمله «عمل خوردن» و «چیز خوردنی» و نیز «نعمت، آذوقه»، که امروزه هیچ کدام از آن ها رایج نیست، ولی در عوض، معنای دیگری از این لفظ اراده می کنند که در قدیم متداول نبوده است: «غذایی که همراه غذایی ساده (غالباً برنج یا نان) به عنوان مکمّل یا برای تغییر ذائقه خورده شود» . برای بیان این معنی در قدیم نان خورش می گفته اند که امروزه دیگر مستعمل نیست: «اوّل [علاج حرص و طمع] و آن است که خرج خویش با اندک آوَرَد و به جامه درشت و به نان تهی قناعت کند، و نان خورش گاه گاه خورَد» (کیمیای سعادت، ج2، ص 163).
امروزه واژه خورش در تداول مردم و گاهی نیز در نوشتار، خورشت گفته می شود و اشکالی ندارد.