در یکی از پیچ ها گم می شود پیراهنت
کوله ات را باد دی ماهی به یغما می برد
یا در آتش یا تصادف زلزله شاید که سیل
مرگ هر دفعه به نحوی مفت ما را می برد
جزوه هایت یک به یک در آسمان رقصیده اند
نمره هایت بی اهمیّت شده در امتحان
باز از فردا همین آش است و کاسه وضعمان
یک بلای دیگری در راه باشد بی گمان
راه پر پیچ و هوای سرد و گردی زمین
دنده و فرمان گاری هم نباشد بی گناه
می شود آخر مقصر ماه و خورشید و هوا
چون زبانم لال مسئولی ندارد اشتباه
بوده دانشگاه تو بر قله های کوه قاف
پیچ های پرخطر هم هفت خان رستم است
در نشیب و در فرازش صد هزار اما اگر
رخش هم حتی برای این چنین راهی کم است
پاس کاری می شود تقصیرها و این وسط
شاهد داغ دل اندوهگین مادریم
از لباس مشکی خود در نمی آید کسی
ما عزادار جوان و کودکان کشوریم