دی روزنامه
تعداد بازدید : 36
بومی سازی کلیپ تماس با مرکز فوریت ها
نویسنده : علیرضا کاردار | طنزپرداز
چند روزی است کلیپی در شبکههای اجتماعی میچرخد که گفته میشود گفتوگوی یک شهروند خارجی با مرکز اعلام حوادث اورژانسی کشورش است. برای آن هایی که این کلیپ را ندیدهاند خلاصه تعریف کنیم: خانمی که با مرکز حوادث اورژانسی تماس گرفته پیتزا سفارش میدهد و هرچه اپراتور میگوید خانم اشتباه گرفتهاید، خانم گوشش بدهکار نیست تا سرانجام دو زاری اپراتور میافتد و متوجه میشود خانم در خطر است و خیلی طبیعی میپرسد طرف اسلحه دارد و فلان و... و الان نیروهایمان برای کمک میآیند.
خدا قسمت نکند ولی یک لحظه خودم را در چنین شرایطی قرار دادم. عمرا به فکرم نمیرسید که اینقدر طبیعی رفتار کنم و در آن شرایط وحشتناک و در حالی که یک قاتل اسلحه روی شقیقهام گذاشته، پیتزا سفارش بدهم و بدون دستپاچه شدن و سوتی دادن گزارش بدهم و التماس نکنم که پیتزای منو نخور و نوشابهاش رژیمی باشد! بعد به این فکر کردم که حتی اگر اپراتور هم بودم باز هم به عقلم نمیرسید شخص پای تلفن منظورش چیست و صد سال هم متوجه قضیه نمیشدم. اصلا بیایید موضوع را بازسازی کنیم، مثلا من اپراتور هستم و یکی با این وضعیت با من تماس گرفته است:
سوژه مورد نظر: سلام، یه پیتزا مخصوص میخواستم... من: سلام، جان؟!
سوژه: لطفا قارچش بیشتر باشه...
من: آقای محترم اشتباه گرفتین، این جا مرکز فلانه!
سوژه: بله متوجهم، کی میفرستین برام؟
من: مثل این که زبون آدمیزاد حالیت نمیشه؟ قطع میکنی یا قطعت کنم؟
سوژه: لطفا نونش برشته باشه که چنگال توش فرو نره...
من: چشششم! یه پنیری هم روش میریزم که تا حالا تو عمرت نخورده باشی!
سوژه: پول نقد هیچی ندارم تو خونه، پیکتون کارتخوان هم داره؟ من: کارتخوان هم داره، زنجیر چرخ هم داره، قفل فرمون هم داره... قطع کن مرد حسابی، خط رو مشغول کردی، مردم کار ضروری دارن!
سوژه: اگه ممکنه بگین پیکتون از در پشتی بیاد، قفلش رو باز کردم...
من: پیک که هیچی، خودم هم باهاش میام که حسابت رو برسم با این مزاحمت ایجاد کردنت!
سوژه: خیلی هم عالی! پس منتظرم...
من: به همین خیال باش، یک بلایی به سرت بیارم... آقای فلانی... حواست به تلفن من باشه، باید برم جایی یه خرده حسابی دارم...!
خدا به خودم و بقیه رحم کرد که من اپراتور مرکز فوریتهای اورژانسی نشدم!