رباعیات بهارانه

منوچهری
هست ایام عید و فصل بهار
جشن جمشید و گردش گلزار
ای نگار بدیع وقت صبوح
زود برخیز و راح روح بیار


عرفی شیرازی
گلبرگ برد باد بهاران به کجا
سنبل رود از شبنم بستان به کجا
ای عارض یار من شتابان به کجا
وی زلف نگار من پریشان به کجا


اوحدی
اطراف چمن ز مشک بوییست به برگ
گلزار زمانه را نکوییست به برگ
گل را ز دو رویه کار با برگ و نواست
آری همه کاری ز دو روییست به برگ


 خیام نیشابوری
بر چهره گل، نسیم نوروز خوش است
در طرف چمن، روی دل افروز خوش است
از دی که گذشت هر چه گویی خوش نیست
خوش باش و ز دی مگو که امروز خوش است


مسعود سعد سلمان
چون غنچه رهی راز تو در دل دارد
ترسم که غم عشق چنین نگذارد
ور باد شود دیده و باران بارد
چون گل همه اسرار تو بیرون آرد


 

 

 

 

 

 

 

 

 

ابوسعید ابوالخیر
این عمر به ابر نوبهاران ماند
این دیده به سیل کوهساران ماند
ای دوست چنان بزی که بعد از مردن
انگشت گزیدنی به یاران ماند


مخفی بدخشانی
شد فصل بهار و گشت سرسبز چمن
می رفت به باغ ، سرو سیمین با من
گفتم: که کند نثار گل در پایش
باد سحر از میانه برخاست که من


رضا اسماعیلی
افسوس ! َهزار را نمی فهمی تو
لبخند انار را نمی فهمی تو
در باغ به فکر چیدن گل هستی !
یعنی که بهار را نمی فهمی تو


 وحید امیری
آواز خوش هَزار تقدیم تو باد
سرسبزترین بهار تقدیم تو باد
گویند که لحظه ایست روییدن عشق
آن لحظه هزار بار تقدیم تو باد


 جلیل صفربیگی
امسال بهار بی تو آغاز نشد
یک سال گذشت و باز اعجاز نشد
کی سین سلام بر لبت می شکفد؟
عید آمد و سفره ی دلم باز نشد


 هادی محمدزاده
چشم تو که انتظار می ریزد از آن
دریا دریا وقار می ریزد از آن
در باد کمی پیرهنت را بتکان!
من مطمئنم بهار می ریزد از آن!


 سعید بیابانکی
یک توسن بی سوار باید باشد
سر گشته و بیقرار باید باشد
اینگونه که آسمان تعجب کرده است
از تاختنش... بهار باید باشد


 عبدالرحیم سعیدی راد
در وصف بهار هر چه گفتند تویی
آن صبح سپید بی همانند تویی
هر چند که بی سایه ترینی اما
پیداست که سایه خداوند تویی


 ایرج زبردست
آیینه ی روزگار لبخند خداست
آرامش سبزه زار لبخند خداست
از عطر نگاه باغها دانستم
نام دگر بهار لبخند خداست


 پوریا عسگری
امسال بهار با تو رنگی شده است
سرسبزی آن به این قشنگی شده است
ای کاش بهار سبز من می دیدی
بین من و تقویم چه جنگی شده است!