حافظانهای مدرن
می خواهم نماز بخوانم
اما تو نمیگذاری
مدام میدوی از این سو به آن سو
از آشپزخانه به هال
از هال به اتاق خواب
از اتاق خواب به حیاط
از حیاط به اتاق بچهها ...
قبله نما را ذله کرده ای
می خواهم نماز بخوانم
اما تو نمیگذاری ...
(معمای پیراهن تو، حمیدرضا شکارسری، نشر الف، 1394، ص 87 )
«نیما» معمار شعر نو فارسی در نامهای به «شین . پرتو» گفته بود: «هر کار بعدی در عالم هنر، از یک کار قبلی آب میخورد.» و باز در نامهای دیگر با تاکید بر ضرورت خواندن آثار پیشینیان، گفته بود: «آن که قدیم را درست نفهمد، قادر به فهم جدید نیست.»
شعر «نماز» شکارسری مُهر تاییدی بر این گفته است. چرا که اگر شاعر این شعر با پیشینه ادبیات پارسی آشنا نبود و غزلهای حافظ را نخوانده بود، هرگز موفق به سرودن چنین شعری نمیشد. در واقع این شعر قرائت مدرن بیتی از غزل حافظ است، آنجا که میگوید :
در نمازم خم ابروی تو با یاد آمد
حالتی رفت که محراب به فریاد آمد
شاعر مدرن ناگزیر از انطباق لهجه ادبی خود با لهجه انسان معاصر است. شاعر امروز نمیتواند نسبت به مطالبات و نیازمندیهای انسانی که در عصر «پسامدرن» زندگی میکند بی تفاوت باشد. چون این بی تفاوتی او را به گذشته پرتاب میکند و از درک مناسبات فرهنگی- اجتماعی عصر حاضر غافل . شاعرانی که از درک زمانه خویش عاجزند، چارهای جز هم نفسی و همنشینی با شاعرانی چون فرخی سیستانی، منوچهری دامغانی، عنصری و یا شاعران دوره «بازگشت» ندارند و این یعنی حرکت در دایره تکرار و تقلید. ولی شاعرانی که «فرزند زمان خویشند»، ضمن این که به توصیه نیما برای رسیدن به زبانی هر چه کارآیندتر - بی هیچ تعصبی - از مطالعه انتقادی آثار گذشتگان غفلت نمیکنند، همزمان در شعر به دنبال یافتن زبانی مشترک برای تعامل و تفاهم با نسل اکنون هستند.
شعر «نماز»، عاشقانهای کاملا امروزی است. تصویری که شاعر در مقام یک عاشق از محبوب و معشوق خود مقابل دیدگان ما به تماشا میگذارد، تصویری عینی، ملموس و قابل انطباق با روز و روزگار ماست. معشوقه شاعر در این شعر، زنی است معاصر و آپارتمان نشین و هیچ نسبتی با معشوقه تا بُن دندان مُسلح شاعران قرن هفتم و هشتم هجری ندارد. معشوقهای با ادوات جنگی مخوفی همچون کمند زلف، کمان ابرو و ناوک مژگان که میتواند با ابزاری همچون غمزه و عشوه و کرشمه عاشق بیچاره خود را به خاک سیاه بنشاند ! نیاز عاشق به معشوق نیز در این شعر – علی رغم عاشقانههای کلاسیک - صرفا یک نیاز جنسی و جسمانی نیست، بلکه ریشه در یک دلبستگی و وابستگی عاطفی و انسانی دارد. عشقی متعالی و انسان ساز. به خاطر این نگاه فراجنسی و انسانی به معشوق، شاعر در شعر هیچ اشاره مستقیمی به صورت و شکل ظاهری او ندارد و محبوب خود را با صفاتی چون چشم شهلا و غنچه لب و چاه زنخدان و ... نمیستاید.
نکته آخر این که در فرآیند شکلگیری رفتار ادبی شاعران، از نقش و تأثیر غیرقابل انکار پدیده «گُسست ادبی» نباید غافل بود. چرا که بی گُمان بسیاری از هنجار گریزیهای بیمبنا و افراطی در عرصه شعر معاصر به خاطر انقطاعی است که بین نسل قدیم و جدید به وجود آمده که رهاورد این گُسست چیزی جز «بحران مخاطب» نیست. نداشتن زبانی مشترک برای تعامل و تفاهم، افتراق اصول زیباشناختی، عدم هم سنخی دریافتهای شاعرانه از هستی، خروج از مدار تعادل و افتادن در ورطه افراط و تفریط از دیگر نشانههای این گُسست ادبی است.
اما حمید رضا شکارسری از شاعرانی است که به خاطر برخورداری از دانش و بینش ادبی، در ایجاد پیوند میان «گذشته» و « امروز» موفق بوده است . شعر «نماز » نیز گواه خوبی بر این ادعاست. حافظانهای مدرن که ضمن تداعی گذشته، ما را به بزرگراه «آینده» هدایت میکند. عرفانی که در جان و جهان این شعر جریان دارد، عرفانی از جنس امروز است. عرفانی که با ذوق و ذائقه انسان معاصر بیگانه نیست. راهکار شکارسری نیز همچون سپهری برای رسیدن به آرامش در عصر«رویش هندسی سیمان» و «سقف بی کبوتر اتوبوس» همان راهکاری است که شاعران بزرگی چون سنایی و عطار و مولانا و سعدی و حافظ ارائه دادهاند : «عشق» :
زیباترین توارد
در شعر حافظ، شاملو و من
چشمهای توست .