روند کند داستاننویسی دردهه اخیر
«خسرو باباخانی» یکی از نویسندگان توانمند کشورمان است. او که متولد شهریورماه 1338 است، از 26 سالگی با آغاز به کارش در مجلات کیهان بچهها، سوره نوجوان و سروش نوجوان، وارد عرصه تولید آثار فرهنگی برای کودک و نوجوان شد.
وی دبیری جشنوارههای سراسری داستان بسیج و مهر حوزه هنری، داوری کتاب سال جمهوری اسلامی، دفاع مقدس و جشنواره شهید حبیب غنیپور را در کارنامه اجرایی خود دارد.
برخی از تألیفات باباخانی شامل: «برفراز گندمزار»، «گنج قلعه متروک»، «زندگینامه تختی»، «عاشقان شیفته»، «پری دریایی»، «پلنگان هم میمیرند»، «یک سین بهعلاوه هفت سین» است. به اینها داستان نیمهبلند و موفق «پشت دروازههای بهشت» را نیز بیفزایید. آثار «برفراز گندمزار» و«مثل دستهای مادرم» به عنوان کتاب سال و «گنج قلعه متروک» نیز از طرف سوره نوجوان به عنوان اثر برگزیده انتخاب شده است. با این مولف ژانر کودک و نوجوان، در گفت و گویی یک ساعته، از سیرتحول داستاننویسی در کشور و اقتضائات حوزه نشر گفتیم و شنیدیم.
به عنوان یک نویسنده و فردی که مطالعات زیادی دارد، گونه داستان و رماننویسی در کشورمان را چطور میبینید و معتقدید در این سالها دستخوش چه تغییراتی شده است؟
از آنجا که داور بخش نوجوان جشنوارههای ادبی هستم، به نظر من، رشد رمان و داستاننویسی در این دهه اخیر کند و گاه با افت مواجه بوده است. بازه سالهای 1365 تا اواخر 1377، اوج ادبیات کودک و نوجوان کشورمان محسوب میشود. بعد از آن، آرام آرام شاهد نزول سطح این ادبیات بودیم. شاید یکی از دلایل آن این است که سیاستگذاران بخش فرهنگی ما درست عمل نکردند. به عنوان مثال، کار اول من در سال 1368 به عنوان یک نویسنده گمنام 10 هزار نسخه چاپ شد، ظرف سه سال شمارگان آن به 30 هزار نسخه رسید. اکنون با برخورداری از 32 سال سابقه و شهرت، آثارم در شمارگان اندک چاپ میشود. مثلا، آخرین اثرم با عنوان «قصه پیمانشکنی» در گروه سنی کودک و نوجوان، در هزار جلد چاپ شده و فقط پنج هزار تومان قیمت خورده است. این موضوع برای بسیاری از نویسندگان قدیمی دیگر نیز صدق میکند که حکایت از تحلیل رفتن بخش نشر کشور دارد. در مقابل معیشت فعالان این حوزه نیز به چالش کشیده میشود؛ برای نمونه، اگر هزار جلد چاپ شود و ناشر بخواهد 10 درصد به من حقالتالیف بدهد، رویهم رفته سهم من 500 هزار تومان خواهد بود. یکسال باید زحمت بکشم و این کار را چاپ کنم و دو سال هم در نوبت چاپ بمانم، دست آخر بعد از اینکه کار فروش رفت، حق من بعد از گذشت سه سال پرداخت میشود که میانگین آن در یک ماه، 40 هزار تومان است. در چنین اوضاعی، نویسندگان به دنبال کارهای سطحی و عامهپسند با صفحات بیشتر میروند تا به چاپهای دوم و سوم برسد.
وضعیت حوزه نوجوان را چطور ارزیابی می کنید؟
با توجه به اینکه حوزه تخصصی نویسندگی من کودک و نوجوان است، درباره این گروه مخاطبان صحبت میکنم. نوجوانی دوران بسیار خاصی است زیرا بچهها به سن بلوغ میرسند و بحرانهای روحی عجیب و غریبی را پشت سر میگذارند، به شدت احساساتی می شوند و با دنیا سر جنگ دارند، زود باورند وعلاقهمندیهای زودهنگام دارند. این دست عواطف میتواند دستمایه نگارش یک رمان مثلاً عاشقانه باشد اما تاکنون ناشران و نویسندگان ما چند درصد به آن پرداختهاند؟ یا در نمونه دیگر، بزرگ ترها و والدین، در این سنین خیلی برای نوجوانان الگو هستند. نویسندگان باید در قالب رمان به آنها بگویند پدر شما قهرمان است اما در کنار دیگر مردم جای دارد. به انضمام اینکه، متأسفانه پس از ورود فناوری، بسیاری از هنرمندان از این جریان عقب ماندند و به تبع آن، از 70 درصد گفتوگوی نسل جدید عقب هستند. عملا با نسلی روبهرو هستیم که حتی زبان مشترک میان ما غیرقابل فهم است. برای به روز شدن، نویسندگان باید با زبان روز و فضاهای جدید رسانهای نیز همراه شوند.
به نظر شما اگر بخواهیم اثری تولید شود که مخاطب را ترغیب به خواندن کند و نسلهای مختلف را با خود همراه سازد باید چه سیاستی را پیش بگیریم؟
ببینید بخشی از این مسئله باید در قالب ترغیب مخاطب به کتاب خوانی محقق شود. این به یک برنامه کلان و چندجانبه نیاز دارد. مثلا اگر آموزش و پرورش اراده کند و مطالعه را جزو برنامههای درسی قرار دهد، ممکن است کتابی به یک میلیون شمارگان برسد. از یک سوی دیگر، نویسنده هم میتواند اثری با کیفیت تولید کند. کاری که برایش صرفه اقتصادی داشته باشد و مجبور نباشد به دنبال نوشتن هر اثر نازلی برود. گاهی باید رفت سراغ اینکه جامعه در یک برهه تشنه چیست و همان را محور تولید یک اثر کرد.
ورود یک ناشر به حوزه تخصصی آثار انقلابی و ولایی، باید با چه پیشزمینهای انجام گیرد که این نگاه تخصصی به تولید آثار فاخر و توامان سوددهی منجر شود؟
در گام نخست، این مجموعه باید سعه صدر را پیشه خود سازد و برای رسیدن به نتیجه، افقهای بلندمدت را متصور شود. در گام بعدی، برای ورود به هر زمینه، کارشناس خاص خودش را به کار بگیرد. اگر قصد ورود به ادبیات دفاع مقدس را دارد، دو تن از متخصصان زبده این عرصه را انتخاب کند و آنها آثار را رد یا تأیید کنند. این انتشارات باید در دورهای حدود 30 یا 40 سال، بذری را بکارد و پرورش بدهد که شاید محصول واقعی آن را نسلهای بعد مورد بهرهبرداری قرار دهند. تولید محتوا مانند کاشتن درخت خرماست، سالها برای حاصل دادن، زمان لازم است. گندم نمیکاریم که زود برداشت کنیم، باید فرصت اجرای برنامهها را به مجموعه کارشناسان هر بخش بدهیم تا آرام آرام تأثیرشان را بگذارند و توامان در بطن جامعه نیز اندکاندک اعتبار و اعتماد جلب کنیم.
شاخصه یک داستان انقلابی خوب را چه میدانید؟ منظورم از انقلابی، روایتی است که بخشی از تاریخ مهم این کشور را برای نسلی که بعضاً هیچ برداشتی از آن دوران ندارند، شفاف میکند.
با سفارش دادن، محتوای فرهنگی خوبی از آب در نمیآید. چرا که از دل نویسنده برنیامده است تا بر دل مخاطب بنشیند. اگر نگارنده، انقلاب را لمس نموده یا درباره آن تحقیق کرده باشد و نیز خود تمایل به نوشتن رمانی نشان دهد، چون به هنر نویسندگی مسلط است، ناخودآگاه مخاطب را مجذوب اثر خود میسازد. نکته قابل تأمل در این زمینه آن است که قرار است رمان نوشته شود، پس باید در وهله نخست داستانی با کشش و تعلیق بنگاریم تا گروه هدف را جذب کند، بعد در پسزمینه، به طور غیرمستقیم به استنادات تاریخی هم اشاره کنیم.
بعضی از پرفروشترین کتابهای ما در حوزههای ارزشی بودند مثلا در موضوعات دفاع مقدس و مخاطب عام با اشتیاق آن را میخواند و این شاید در برههای دور از انتظار مینمود، فکر میکنید دلیل این توفیق چه بود؟
موفقیت برخی از آثار از جمله در حوزه دفاع مقدس، به دلیل صداقت راوی است که در متن و بطن روایت، نهفته است. بدین معنا که نویسنده آن، رزمنده دوران جنگ بوده و به هنگام روایت داستان خود، صداقت به خرج داده و به قهرمانپروری و شعارزدگی کشیده نشده است. خلاف رویکرد نادرست بخشی از آثار سینمایی گذشته ما که در آنها یک رزمنده ایرانی، یک پادگان دشمن را یک تنه نابود میکرد. دوم اینکه، آثار موفق حوزه دفاع مقدس، حقیقتاً داستان هستند. فراموش نکنیم، قرار نیست خاطره، زندگی نامه، مستند یا روایت تاریخی نوشته شود، بناست داستان روایت کنیم. از سویی، همه افراد توانایی نگارش داستان را ندارند. امکان دارد، در مدت یک سال یک یا دو اثر خوب به دست انتشارات «به نشر» برسد اما این مجموعه در نهایت اثری تولید خواهد کرد که محل رجوع و به لحاظ محتوا ارزشمند باشد.
اگر ناشری بخواهد وارد حوزه نشر کتابهای انقلابی شود، فکر میکنید باید به چه الزاماتی توجه کند تا آنچه حاصل میآید یک مجموعه ارزشمند باشد؟ اقتضائات تولید اثر در این جنس موضوعات چیست که به ورطه شعارزدگی و میانمایگی نیفتد؟
ببینید ناشری مثل «به نشر» می تواند کارهای متنوعی انجام دهد. از جمله اینکه از نویسندگان موفق و داوران ادوار گوناگون جشنواره داستان انقلاب دعوت و از تجربیات آنها استفاده شود. یکی از مشکلات فرهنگی ما این است که به اصطلاح، بارها و بارها چرخ را اختراع میکنیم و عملا به تکرار خودمان دست میزنیم و ارزش یک کار خوب را از بین میبریم. در این حوزه نباید چنین عمل کرد، باید «تازه» بود و «نو» فکر کرد.
اگر موافقید وارد بحث ارتباط ناشر و نویسنده شویم. اگر یک محصول و خروجی عالی از این همکاری توقع برود، فکر میکنید در اساس این ارتباط باید چه نکاتی رعایت شود؟ به تجربه ناشران موفق جهان هم در زمینه تعامل مؤثر میان ناشر و نویسنده اشارهای بفرمایید.
به عنوان یک نویسنده با سابقه 32 ساله، تاکنون با ناشران نشستی برای بررسی خواستههای فیمابین نداشتم. اصولاً این روال کار ما در ایران نیست. در دیگر کشورها، ناشران پیشاپیش هزینه مدت نگارش کتاب را به نویسنده پرداخت میکنند، در ادامه نیز روی کار، ویرایشهای جدی انجام میگیرد.همچنین در چاپ نخست 500 هزار شمارگان در نظر گرفته میشود. ترجمه به دیگر زبانها نیز از جمله وظایف ناشران محسوب میشود. برای دستیابی به این منظور، باید نیازهای ناشر و نویسنده روشن شود تا به زبان مشترکی برسند.
سیاست امروز ناشران موفق در ایران برای بقا در بازار رقابت، به ویژه اگر رویکردشان تولید آثاری باشد که محتوای فرهنگی دارد، باید چگونه باشد؟
تبلیغات یکی از کاستیهای صنعت نشر ماست. یادمان میرود که کتاب هم یک کالاست و باید همه چرخه نشر از آن انتفاع ببرند؛ لذا باید برای دیده شدن آن، تبلیغ انجام گیرد. چه خوب است، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی و صدا و سیما وارد همکاری شوند و روزی 10 دقیقه یک محصول فرهنگی را تبلیغ کنند. وقتی چنین برنامههایی وجود ندارد، بدین معناست که هنوز ضرورت تبلیغ کتاب درک نشده است. برنامه «خندوانه»، کتابی را که سالها از چاپ و فروش آن میگذشت، با تبلیغ به شمارگان باورنکردنی 50 هزار تایی رساند. چرا این دست کارها تداوم ندارد؟
اما در این میان، «به نشر» میتواند در هر دوره، 20-10 نویسنده را دعوت کند و بعد از برپایی مراسم، جلسهای شبانه برای نویسندگان و مخاطبان ترتیب دهد و اصلاً هم به خروجی آن توجه نکند و برای بلندمدت برنامهریزی کند. مثلاً از پدیدآورندگان جوان مستعد جشنوارههای ادبی «جلال آل احمد» یا «پروین اعتصامی» که اثری ندارند، سه روز دعوت کند تا در کنار نویسندگان پیشکسوت قرار گیرند. هر دو گروه با تجربیات و ایدههای یکدیگر آشنا میشوند. دیگر اینکه، مناسبتی فکر و هدفگذاری نکنیم. حتماً نباید دهه فجر یا نمایشگاه کتاب برپا باشد تا به تبلیغ کتاب بپردازیم. در ابتدا، اواسط و انتهای هر فصل به تشکیل نشستهای نقد و نظر همت کنیم. از مدارس دعوت کنیم یا مراسم معرفی کتاب را به مدارس ببریم. مادامی که کتاب را کالایی لوکس و غیرضروری تلقی کنیم، اوضاع بر همین منوال خواهد بود. تشکیل اتاق فکر با اعلام فراخوان عمومی از جمله این امور ترویجی به حساب میآید. بالاخره از میان 10 هزار طرح دریافتی، 20 کار خوب درمیآید.