نوشتاری از استاد عبدا... شهبازی
فراماسونری در ایران پیش از«فراموشخانه مَلکُم»
گروه اندیشه
info@khorasannews.com
فراماسونری تشکیلاتی است برای جذب نخبگان، بر بنیاد عقاید و آرمانهای معین؛ عقاید و آرمانهایی که از طریق غلبه بر تعلقهای دینی و قومی و بومی، همپیوندی با کانونهای تعیینکننده قدرت جهانی و سازمان دهی این نخبگان را، در پیرامون و در راستای اهداف و برنامههای کانونهای فوق، تأمین کند. طبق این تعریف، فراماسونری، همانند صهیونیسم و دیگر فرقهها و نحلههای مشابه، تنها یکی از جریانهای فرهنگی و سیاسی است که کانونهای تعیینکننده قدرت برای تأمین منافع خود و تنظیم سازوکار سلطه بر جوامع بشری، در سدههای اخیر پدید آوردهاند. از اینرو، فراماسونری، صهیونیسم و فرقهها و جریانهای مشابه، اصل به شمار نمیروند، بلکه به عنوان ابزارهایی در خدمت شبکهای از خاندانهای خویشاوند و همپیوند شناخته میشوند که از چند سده پیشینه تمرکز ثروت و قدرت در دست خویش، برخوردارند. در این باره، در پنج جلد منتشرشده کتاب «زرسالاران یهودی و پارسی و استعمار بریتانیا» به تفصیل سخن گفتهام. شناخت منشأ و خاستگاه سیاسی، فکری و کارکردهای فراماسونری و پیراستن واقعیتها از موهومات و افسانههای فراوانی که در این زمینه رواج یافته است، برایم چنان اهمیتی داشت که جلد چهارم «زرسالاران» را، به این مسئله اختصاص دادم و آن را «نخستین تکاپوهای فراماسونری» نامیدم.طبق روایت رسمی، که تاکنون مورد اجماع مورخان ایرانی بوده است، اولین تشکیلات ماسونی ایران، به نام «فراموشخانه»، در زمان ناصرالدین شاه قاجار پدید آمد. «فراموشخانه» را در اوایل و طبق نظر برخی محققان، در اواسط سالهای ۱۸۵۰ م/ ۱۲۷۰ هـ.ق، میرزا ملکم خان ناظمالدوله و پدرش میرزا یعقوب ارمنی، در تهران ایجاد کردند. استاد اعظم آن جلالالدین میرزا، پسر پنجاه و هشتم فتحعلی شاه بود و جلسات آن، در منزل جلالالدین میرزا، در محله عودلاجان تهران، نزدیک مسجد حوض، پنهان برگزار میشد. ناصرالدین شاه از فعالیت این تشکیلات مطلع شد و در ۱۲ ربیعالثانی ۱۲۷۸هـ.ق/ ۱۷ اکتبر ۱۸۶۱ م با صدور اطلاعیهای انحلال آن را اعلام کرد. پیشتر گفتهام و بعدها به طور مستدل خواهم گفت که «فراموشخانه»، در واقع، پیرامون مانکجی هاتریا، مسئول شبکههای اطلاعاتی حکومت هند بریتانیا در ایران، تکوین یافت. تأثیرات مانکجی بر جلالالدین میرزا تا به آن حد بود که به نوشته مهدی بامداد، «بسیاری از مردمان هم عصر او عقیده داشتند که شاهزاده به دین زرتشتی گرویده است و او را زردشتی میدانستند.»با این حال، برخلاف روایت رسمی فوق، «فراموشخانه» اولین سازمان ماسونی ایران نیست. نخستین هستههای فراماسونری، قریب به چهار دهه پیش از تشکیل «فراموشخانه»، در دوران سلطنت فتحعلی شاه و حکومت لرد ریچارد ولزلی در هند بریتانیا (۱۷۹۸- ۱۸۰۵م)، در ایران پدید آمد و فراماسونری اولیه، از طریق هند در ایران، نخست در شیراز و پیرامون برخی خاندانهای سرشناس که تا به امروز تداوم دارند و با بهرهگیری از پوشش فرقههای اهل تصوف، به ویژه طریقت میرزای سکوت، تکوین یافت. در این زمان، قریب به یک سده از شروع فعالیتهای ماسونی در هند میگذشت. آغاز تکاپوهای ماسونی در هند به اوایل سده هجدهم میلادی میرسد. در سال ۱۷۲۸م گراندلژ انگلستان، فرمانی دال بر تأسیس لژ در بنگال صادر و در سال ۱۷۲۹، کاپیتان رالف فاروینتر را به عنوان «استاد اعظم منطقهای هند» منصوب کرد. فاروینتر در سال ۱۷۳۰ به تأسیس لژی در بنگال دست زد. اواخر سده هجدهم میلادی، در بنگال ده لژ ماسونی فعالیت میکرد که کهنترین آن «لژ ستاره شرق»، به شماره ۴۰، در بندر کلکته بود. این لژ به عنوان اولین لژ بنگال شناخته میشود. درباره خاندان ولزلی که تا به امروز در ترکیب الیگارشی جهانی جایگاه شامخ دارد و دو چهره نامدار آن، ریچارد ولزلی (ارل مورنینگتون) و آرتور ولزلی (دوک ولینگتون) و پیوند ژرف ایشان با خاندان روچیلد و زرسالاران یهودی بریتانیا، به تفصیل سخن گفتهام و نیز، رابطه عمیق آنها را با خاندان قوام شیرازی بررسی کرده ام. آنچه این نظر را تأیید میکند، یکی تکاپوهای ماسونی میرزا ابوالحسن خان شیرازی (ایلچی) و سِر گور اوزلی، در سالهای ۱۸۱۰ میلادی است و دیگری، گزارش جوزف ولف است؛ آنجا که در ۱۰ ژانویه ۱۸۴۴، وارد خانه سلیمان خان، حاکم شهر خوی، میشود و مینویسد: «سلیمان خان آشنای قدیمی من و به رغم مسلمان بودن، فراماسون است.» این قراین نشان میدهد که در دوران فتحعلی شاه و محمد شاه قاجار، سالها پیش از تشکیل «فراموشخانه»، شبکهای از ماسونها در ایران حضور داشت که چیز زیادی درباره آن نمیدانیم. میرزا ابوالحسن خان ایلچی شیرازی، خواهرزاده و داماد ابراهیمخان اعتمادالدوله، از آغاز مورد توجه ویژه این کانون جهانوطن بود. در سال ۱۲۱۵ هـ.ق/ ۱۸۰۱ م ابراهیم خان اعتمادالدوله (حاج ابراهیم کلانتر)، صدراعظم مقتدر فتحعلی شاه، و فرزندان و خویشان او، که حکمرانان بخش وسیعی از ایران بودند، به ناگاه مغضوب و تارومار شدند. در «زرسالاران»، این حادثه را بررسی کردم و علت آن را، توطئه ابراهیم خان اعتمادالدوله و بستگانش، علیه اتحاد فتحعلی شاه با پاول، تزار روسیه و ناپلئون بناپارت، امپراتور فرانسه، دانستم که مستملکات بریتانیا در هند را مورد تهدید قرار میداد. در این زمان، میرزا ابوالحسن خان شیرازی، حاکم شوشتر بود. او به هند گریخت و با حمایت لرد ولزلی، تا سال ۱۸۰۵، به مدت چهار سال، در هند زندگی مرفهی داشت. پس از اعاده رابطه حسنه فتحعلی شاه با بریتانیا و به تبع آن، اعاده اقتدار بازماندگان خاندان ابراهیم خان اعتمادالدوله، میرزا ابوالحسن خان شیرازی، در سال ۱۸۰۹، با عنوان «ایلچی» به لندن رفت. در این زمان، ریچارد ولزلی در دولت اسپنسر پرسیوال، وزیر امور خارجه بود و برای برکشیدن میرزا ابوالحسن خان در ایران، سنگ تمام گذاشت. لرد ولزلی نامهای به صدراعظم ایران نوشت و از خردمندی شاه در انتصاب فردی «چنین شایسته» به عنوان ایلچی، تشکر کرد. ظاهراً میرزا ابوالحسن خان ایلچی شیرازی، اولین ایرانی است که در انگلستان به فراماسونری پیوست. به نوشته رابرت فرک گولد، نویسنده تاریخ رسمی فراماسونری، میرزا ابوالحسن خان در ۱۵ ژوئن ۱۸۱۰ در لندن به لژی که ریاست آن را لرد موئیرا به دست داشت، بار یافت و ماسون شد.در سالهای ۱۸۱۳- ۱۸۲۳م لرد موئیرا (که در ۱۸۱۶ مارکیز هستینگز لقب گرفت)، فرمانفرمای کل مستملکات بریتانیا در هندوستان بود. سالهای حکومت او در هند را دوران تحکیم امپراتوری استعماری بریتانیا در شرق میدانند. در این سالها، لرد موئیرا عالیترین مقام فراماسونری هند نیز بود و به کمک دکتر سِر جیمز برنس و سران طایفه پارسی هند، فراماسونری را در منطقه اشاعه داد. دکتر سِر جیمز برنس اسکاتلندی، برادر بزرگ سِر آلکساندر برنس، افسر نامدار سرویس اطلاعاتی بریتانیاست که در کوران شورش کابل، در ۲ نوامبر ۱۸۴۱، به دست مردم به قتل رسید. لرد موئیرا در دوران حکومت خود بر هند، شالودهای را استوار کرد که بر بنیاد آن، در سالهای پسین، تکاپوی کمپانیهای انگلیسی و آمریکایی در عرصه تجارت جهانی تریاک اوجی بیسابقه گرفت. دهه پس از حکومت او، به عنوان دوران افزایش چشمگیر صدور این کالای بسیار سودآور به چین شناخته میشود. در سال ۱۸۲۰، سالیانه حدود چهار هزار صندوق تریاک به چین صادر میشد که در سال ۱۸۳۰، به بیست هزار صندوق رسید. در سال ۱۸۲۰، در چین حدود ۲۶۰ هزار معتاد به تریاک وجود داشت که در سال ۱۸۳۰ به بیش از یک میلیون نفر رسید. از طریق قاچاق تریاک به چین، سران طایفه پارسی هند، مانند اعضای خاندانهای جیجیبای، کاما، تاتا، باناجی، دادیست، ردیمانی (جهانگیر)، پاتل، وادیا، مهتا و غیره، به سان شرکای انگلیسی، آمریکایی و یهودی خود، به ثروتهای افسانهای دست یافتند. مهماندار میرزا ابوالحسن خان شیرازی در لندن، سِر گور اوزلی بود. اوزلی ابوالحسن خان را به ضیافتهای باشکوه سران یهودی بریتانیا، روچیلدها و گلداسمیدها برد و عضویت او را در جرگه ماسونها ترتیب داد. اوزلی در سال ۱۸۱۰، قبل از عزیمت به ایران، از سوی لرد موئیرا، به عنوان «استاد اعظم منطقهای» فراماسونری ایران منصوب شد. سِر گور اوزلی در انگلستان ماسونی بلندپایه بود و طبعاً در ایران نیز، تکاپوهای ماسونی را ادامه داد. او به عنوان ایلچی بریتانیا، به همراه میرزا ابوالحسن به ایران آمد و در سالهای پسین و همدستی با میرزا ابوالحسن خان، نقش بزرگی علیه منافع ملی ایران ایفا کرد؛ به ویژه در انعقاد پیمانهای میان ایران و روسیه. باید اهمیت پیوندهایی را که کسانی چون میرزا ابوالحسن خان شیرازی، در آغاز سده نوزدهم میلادی از آن برخوردار بودند، بهتر درک کنیم. میرزا ابوالحسن خان شیرازی در سالهای ۱۸۰۱- ۱۸۰۵م در هند و در سالهای ۱۸۰۹- ۱۸۱۰م در انگلستان، با خاندانهایی حشرونشر داشت، چون ولزلی، روچیلد و گلداسمید، که تا به امروز در قله قدرت و ثروت جای دارند و از طریق مجتمعهای عظیم فراملیتی، نقش بزرگی در سرنوشت جهان ایفا میکنند. گمان نمیکنم این پیوندهای دیرین و ژرف، آسان به دست بیاید و آسان بگسلد.