ناگهانِ شعر

سعید بیابانکی


1
لاله در این بوستان خونین کفن افتاده است
حسن یوسف گوشه ای بی پیرهن افتاده است
هر گلی در این چمن سرمست می روید ز خاک
بس که در این باغ، جام از دست من افتاده است
از کجا می آیی ای بوی بهشتی کاین چنین
لرزه بر اندام آهوی ختن افتاده است؟
نامه ای در دست دارد از هزاران آشنا
این گل قاصد اگر دور از وطن افتاده است
بس که تاریک است این صحرا و دل ها داغدار
هر گلی امشب به فکر سوختن افتاده است
ای نسیم آهسته پا بگذار، چون هر گوشه ای
نسترن افتاده است و یاسمن افتاده است
سرجدا، پیکر جدا، این سرنوشت لاله هاست
این عقیق تر ببین دور از یمن افتاده است...


2
برپا شده است در دلِ من خیمه غمی
جانم! چه نوحه و چه عزا و چه ماتمی
عمری است دلخوشم به همین غم که در جهان
غیر از غمت نداشته ام یار و همدمی
بر سیلِ اشک، خانه بنا کرده ام ولی
این بیت سست را نفروشم به عالمی
گفتی شکار آتش دوزخ نمی شود
چشمی که در عزای تو لب تر کند نمی
دستی به زلف دسته زنجیرزن بکش
آشفته ام میان صفوفِ منظّمی
می خوانی ام به حکم روایات روشنی
می خواهمت مطابق آیات محکمی
ذی الحجّه اش درست به پایان نمی رسد
تقویم اگر نداشته باشد محرّمی...


3
در دیده ام نگاهی و آهی هنوز هست
باران اشک گاه به گاهی هنوز هست
هان، ای شب فلک زده! در مشت خالی ات
شکر خدا که سکّه ماهی هنوز هست
یک شب بکوب کوبه در را و باز شو
این جا چراغ چشم به راهی هنوز هست
عریان کنید جام می هفت ساله را
تا در من اشتیاق گناهی هنوز هست!
در چشم کهربایی ات، ای روشناترین!
میل ربودن پر کاهی هنوز هست؟
شکر خدا به میمنت روی و موی دوست
روز و شب سپید و سیاهی هنوز هست
از شش جهت اگر چه قفس مانده است و بس
فکر فرار باش که راهی هنوز هست
با یک دروغ کهنه به خونم در افکنید
در دوردست، گرگی و چاهی هنوز هست...


4
شب است و باغچه های تهی ز میخک من
و بـــوی خاطــــره ها در حیــــاط کوچک من
حیاط خلوت من از سکوت سرشار است
کجاست نغمه غمگینت ای چکاوک من؟
به سکّه سکّه اشکم تو را خریدارم
تویی بهــای پس اندازهای قلّک من
بگیر دست مرا ای عـــروس دریایی
بیا به یاری دنیای بی عروسک من
تورا به رشته ای از آرزو گـره زده اند
به پشت پنجره سینه مشبّک من
کسی نیامده - حتّی کلاغ های سیاه –
به قصد غارت جالیــــز بی مترسک من
کبوترانه بیـــا تخـــم آشتـــــی بگذار
میان گودی انگشت های کوچک من
شب است و خواب عمیقی ربوده شهر مرا
کجــاست شیطنت کودکـــی و سوتک من؟
بترس ازاین همه لولو که پشت پنجره اند
بخواب شعر قشنگم، بخواب کودک من...


5
هزار بار گفتم
به این بادهای هرزه نخ نده
با آن ها نپر
حالا بالای آن دکل
با سیم های لخت فشار قوی
دست و پنجه نرم کن
_ بادبادک جوان _


6
چون قاصدک آواره ای بی سرزمینم
هر جا که باد از من بخواهد می نشینم
می رقصم و گوشم بدهکار کسی نیست
آلاله ای روییده در میدان مین ام...