مشاعره بهاری به مناسبت روز جهانی شعر

به مهـمانی واژه های بهـاردعوتید

اکرم انتصاری- بهار تابلوی نقاشی پروردگار است. جزو آن دسته از فصل هاست که طبع شعری آدم ها را تازه می کند و شاعران را بر سر ذوق می آورد. سازمان یونسکو از سال 1999میلادی، بیست و یکم مارس را همزمان با نوروز، این رسم کهن ایرانی روز جهانی شعر اعلام کرده است. ما هم به رسم استقبال از بهار، این زیباپوشِ رنگ رنگ و شعر، این الهه واژه های گاه موزون، می خواهیم با واژه های بهاری مشاعره کنیم و آمدن بهار را این طور به تماشا بنشینیم، تا باد چنین بادا.

 

زندگی
بهار زندگی می بخشد و فراوان می بخشد. زندگی، همسایه دیوار به دیوار بهار است.
 
لبخند می زنم...بی دلیل
عشق می ورزم...بی تناسب
زندگی می کنم...بی خیال
مدتی است...!عباس کیارستمی
 
کنارت زدم که خورشید
 به زندگی ام بتابد
دنیا
ابری بودلیلا کردبچه
 
زندگی در برزخ وصل و جدایی ساده نیست
کاش قدری پیش از این یابعد از آن می زیستم
فاضل نظری
 
هر سر موی تورا با زندگی پیوندهاست
با چنین دلبستگی، از خود بریدن مشکل استصائب تبریزی
 
زندگی نیست به جز عشق به جز حرف محبت به کسی
و رنه هر خار و خسی زندگی کرده بسی
سهراب سپهری
 
سپیده که سر بزند
در این بیشه زار خزان زده زندگی
شاید گلی بروید
شبیه آن چه در بهار بوییدیم
پس به نام زندگی
هرگز مگو هرگز...!پل الوار
 
 
 
 
 
شـکوفه
به احتمال زیاد نشانه های آمدن بهار را در به شکوفه نشستن درخت های کوچه و خیابان دیده اید، ما هم در ابتدا از «شکوفه» در شعر شاعران می نویسیم.
 
بهار آمد بهار آمد، بهاریات باید گفت
بکن ترجیع تا گویم
 «شکوفه از کجا بشکفت»مولانا
ای ماه به چهره یا گلی یا سمنی
وز خوش بویی شکوفه یا یاسمنی
عطار
 
شکوفه های من از روشنی چو خورشیدند
به برگ و شاخه من، ذره غباری نیست
پروین اعتصامی
 
فدای دست نوازشگر نسیم شوم
که خوش به جام شرابم شکوفه می ریزد
تو هم مرا به نگاهی شکوفه باران کن
در این چمن که گل از عاشقی نپرهیزد
فریدون مشیری
سرما، اگر غلاف کند تازیانه را
غرق شکوفه می کنی ای عشق! خانه را
حسین منزوی
 
 
 
باران
ابر و آسمان، کلید واژه های بهارند، مگر می شود از حاصل این دو یعنی باران چیزی نگفت و شعری به زبان نراند؟
 
تو را خدا به زمین هدیه داده چون باران
که آسمان و زمین را به هم بیامیزی
فاضل نظری
 
باران و عشق حادثه ای آسمانی اند
باران گرفته است...گمانم وزیده ای!
مژگان عباسلو
 
هر سحابی از دل عاشق نمی شوید غبار
تشنه دیدار را باران نمی آید به کار
صائب تبریزی
زیبا! سلام
زیبا! کنار حوصله ام بنشین
هوای حوصله ام ابری است
بنشان مرا به منظره عشق
بنشان مرا به منظره باران
محمدرضا عبدالملکیان
 
نم نم باران کوک با چشمان توست
پلک بر هم می زند هر نت که مضرابش تویی شهراد میدری
 
 
و اینک خودِ خودِ بهار
خمر من و خمار من، باغ من و بهار من
خواب من و قرار من بی تو به سر نمی شود
مولانا
 
آدمی نیست که عاشق نشود فصل بهار
هر گیاهی که به نوروز نجنبد حَطَب است
سعدی
 
تو بهار دلکشی و من چو باغ
شور و شوق صد جوانه با من است
هوشنگ ابتهاج
 
از روی مهر با منِ خسته دل یار شو
پاییز کوچه های دلم را بهار شو
سلمان هراتی
 
ابر بهار، این همه بخشندگی نداشت
شد آشنای چشم من و وام از او گرفت
سیمین بهبهانی
 
تو بهاری؟ نه، بهاران از توست
از تو می گیرد وام، هر بهار این همه زیبایی را
هوس باغ و بهارانم نیست ای بهین باغ و بهارانم تو!حمید مصدق
 
نشاط این بهارم بی گل رویت چه کار آید؟
تو گر آیی، طرب آید، بهشت آید، بهار آید
بیدل دهلوی
 
چگونه با تو بمانم؟ بهار نزدیک است
تو بوته گل سرخی و من زمستانم
محمدرضا طاهری
تو بخند
تا سراسیمه شود بوی بهار!
سید علی میر افضلی
 
از نامه های عاشقانه من
از نامه های عاشقانه تو
بهار شکل می گیرد
نزار قبانی