ما را با رویای صلح شیر دادند

برای مردم افغانستان که با بوی باروت بیدار می شوند  
یک شنبه 27 مرداد 1398 عروسی زوج جوان افغانستانی در کابل عزا شد و ده‌ها کشته و صدها زخمی داشت. طی این سلسله عملیات انتحاری تروریستی در افغانستان مناسب دیدیم یکی از نوشته‌های عالیه عطایی، نویسنده جوان ایرانی- افغانستانی که در صفحه اجتماعی خود به اشتراک گذاشته را بازخوانی کنیم:
طعم خاک ما عین طعم باروت است. تیر که شلیک شود دوده‌ای نازک دور دهنه است که اگر به زبان ببریش تند و تلخ است مثل طعم خاک‌مان. تند‌ و تلخ. ما به دنیا که آمدیم با رویای صلح شیرمان دادند. هر قدمی که برداشتیم نگران رنجی بودیم که مسببش نیستیم و همین است که نتوانستیم ضعیف باشیم چون غریزه بقا چیز دیگری بود. بعضی شب‌ها که می‌خوابم صبح با بویی در دماغم بیدار می‌شوم تند و تلخ. بعضی وقت‌ها برای پدرم گریه می‌کنم، بعضی وقت‌ها برای مادرم، بعضی وقت‌ها برادرهام و بیشتر وقت‌ها دیگر آدم کم می‌آورم و باقی مرده‌ها را می‌شمارم... نگاه می‌کنم به اطرافم چه حجم پر از آدمی و خالی از همدلی دارم و ته مانده جانم کشیده و همه چیز سست می‌شود. به وفور دروغ می‌شنوم، به وفور حسادت می‌بینم، به وفور می‌بینم چطور خرج می‌کنند و خرج می‌شوند و به وفور می‌بینم از رنج‌های یکدیگر پل می‌سازند تا بالاتر بروند و حال‌شان را خوب کنند... این‌ها که گفتم رویای صلح را برایم کم‌رنگ کرده و فکر می‌کنم در این گوشه‌ دنیا، در این خاورمیانه‌ روزگاری زیبا، ویار مادران‌مان خاک است و وقتی ما را در شکم داشتند همه از این خاک خوردند و برای همین تا ابد صبح‌ها با بوی باروت بیدار می‌شویم.