معروف ترین منتقد سینما و استفاده از پلوپز

راجر ایبرت به دلیل نقد فیلم هایش مرجع مهمی در دنیای سینماست اما حالا از پلوپز می گوید .احتمالا از همان روزی که آتش توسط بشر کشف شده، دغدغه آشپزی کردن هم توی سرش افتاده است. در طول تاریخ هم بخشی از اختراعات انسان مربوط به وسایلی برای آشپزی راحت‌تر بوده است. در متن پیش رو «راجر ایبرت» منتقد فیلم معروف آمریکایی، به زبانی طنز طرز آشپزی با پلوپز به سبک خودش را شرح می‌دهد. این متن پیش از این در شماره 84 ماهنامه «همشهری داستان» به چاپ رسیده است. 
 
اول از همه پلوپز بخرید. ساده‌ترینش را. دو تا درجه دارد: «پخت» و «گرم‌». گران نیست. حالا می‌توانید تا آخر عمر روی دو وجب در دو وجب از پیش خوان آشپزخانه (به‌اضافه‌ یک وجب برای چیز خرد کردن) غذا درست کنید. نمی‌خواهم ببندم‌تان به پلو، نه، هر غذایی که دل‌تان خواست. با تواَم دانشجوی خوابگاهی. تو نویسنده، هنرمند، نوازنده، سفالگر، لوله‌کش، بنا و زاهدِ گوشه‌نشین. تو نگهبان شب. تو سربازِ در حال خدمت. تو معلولِ ویلچری. تو برنامه‌نویس خوره‌ کامپیوتر، طراح خسته‌ وب. تو پدر و مادر شاغل بچه‌دار. تو که دلت می‌خواهد با محبوبت غذا درست کنی ولی نمی‌خواهی چیزی توی فر بگذاری. تو که پول زیادی نداری ولی می‌خواهی سالم غذا بخوری. تو سوژه‌ مستندِ ورنر هرتزوگ درباره‌ زندگی در قطب جنوب. تو خانه‌نشین، دربند، محصور. تو منتقد فیلم جشنواره‌ ساندنس. تو منتظرِ تلفن مشتری. تو کارگر کارخانه‌ منزجر از غذای یخ‌زده. تو سحرخیزِ صبحانه‌نخور. تو نوجوانِ تنها در خانه. تو خاخام، کشیش، راهب، راهبه، پیشخدمت، پرستار. تو بازیگر، شوفر تاکسی، راننده‌ تریلی. تو، حتی تو.
با یک معمای علمی شروع می‌کنیم. برنج فوری را با مقدار مناسب آب بریزید توی پلوپز و درجه را بگذارید روی «پخت». چند دقیقه بعد درجه می‌پرد روی «گرم‌» (که یعنی برنج آماده است). شب بعد، برنج‌ِ تمام‌دانه‌ ارگانیک را با مقدار مناسب آب بریزید توی پلوپز و درجه را بگذارید روی «پخت». یک ساعت بعد درجه می‌پرد روی «گرم». هر دو شب برنج کاملا پخته است.
از کجا می‌فهمد؟ هیچ دکمه و درجه و تنظیم دیگری روی پلوپز نیست. تا جایی از ظاهر ماجرا برمی‌آید که فقط یک المنت گرم‌کننده آن زیر هست؛ جایی برای قایم کردن چیزی نمی‌ماند. پس پلوپز از کجا می‌فهمد ظرف چه مدت برنج را بپزد؟ رازی است از شرق دور. سوالی که جوابش به کارتان نمی‌آید، نپرسید. هدف‌ صرفه‌جویی در زمان و پول است. اگر فکر آشپزیِ اساسی در سر دارید، اشتباه آمده‌اید.من آشپزِ خفن فرانسوی نیستم. آشپزِ کارراه‌بیندازم. غذا را برای این‌که بعدش بخورم می‌پزم. می‌توانم برای زنم یا کل خانواده به همین سادگی که برای خودم آشپزی می‌کنم، آشپزی کنم. هزار تا کتاب درباره‌ آشپزی با پلوپز هست. ما به هیچ‌کدام‌شان کاری نداریم. فکر کنید پلوپزتان یک مکینتاش است؛ وقتی از کارش سر درآوردید و فهمیدید چی چه کار می‌کند دیگر جزوه و دستورالعمل نمی‌خواهید. زن باشید یا مرد، ما این کار را مردانه انجام خواهیم داد: با اجتناب از خواندن دستورالعمل‌ها و کاتالوگ‌ها و راهنماها یا مثل خاله ماریِ من که تمام عمرش دستور غذا از این‌جا و آن‌جا جمع می‌کرد و با این و آن تاخت می‌زد اما یکی‌شان را هم استفاده نکرد. توی آشپزخانه روی اتوماتیک بود. دو تا درجه داشت: پختن و سفره چیدن. نمی‌دانست نمک را چطور بسنجد. به من می‌گفت: «به‌اندازه‌اش بریز عزیزم.» این خردِ شاعرانه‌اش بود برای تخمین تعداد سیب‌زمینی‌های لازم برای یک غذا: «یه سیب‌زمینی واسه هر نفر، یه سیب‌زمینی واسه دیگ، یکی هم سیب‌زمینی خوشگله، واسه مهمونِ سرزده».