چرا «پایتخت ۶» دوستداشتنی نیست؟
مجموعه تلویزیونی «پایتخت 6» جمعهشب با این عنوان که «این داستان ادامه دارد...» به پایانی اجباری رسید و اگرچه در مجموعههای پیشین، با نمایش 15 قسمت تکلیف داستان مشخص بود و چه بسا تمام میشد، اما ظاهرا سریال «پایتخت» نیز در سری ششم همچون بسیاری از مسائل و موضوعات کشور در پیچ و خم کرونا زمین گیر شده است. با این حال اما «پایتخت 6» نما و رویکردی متفاوت از پنج مجموعه پیشین خود را به تصویر کشید. اگر بخواهیم درباره آن چه در «پایتخت 6» دیدیم تأملی کنیم، در ابتدا طرح چند پرسش ضروری است:
* آیا «پایتخت ۶» همچون پنج مجموعه پیشین، شیرین و جذاب است؟
* چرا «پایتخت ۶» کثیف و بیپروا به نظر میآید؟
* «پایتخت ۶» چه داستانی را دنبال میکند؟ آیا اساسا سری ششم دارای روایت و داستان است؟
* شخصیتهای گرم، ساده و صمیمی سالهای قبل «پایتخت» کجا رفتند؟
* ورود شخصیت همیشه ملتهب «بهتاش» به «پایتخت»، چه توجیهی دارد؟
*چه اصراری است که تمامی شخصیتهای «پایتخت» حتی همان «بهروز» تازه از راه رسیده و «سارا»و «نیکا»ی کماثر، کثیف ارائه شوند؟
سقوط شخصیتها
تأمل درباره این پرسشها و بررسی علل محبوبیت مجموعه ادوار سریال «پایتخت»، احتمالا این پاسخ را پیش روی ما مینهد که «پایتخت ۶» با وجود موقعیتهای طنز، اما سقوط و به تباهی کشاندن شخصیتهای دوستداشتنی مجموعه را در دستور کار خود قرار داده است.
بیشک ایجاد تعارضها، تناقضها و قرار دادن کاراکترها در موقعیتهای خاکستری در برابر عقل کل، از مهم ترین ابزار تولید یک اثر طنز و کمدی است، اما آن چه در «پایتخت ۶» اتفاق افتاده است، رها شدن این شخصیتها در موقعیتهای خاکستری و سقوط آنها به سیاهی است. نمونهاش را در شخصیت تازهوارد «بهروز» میتوان جستوجو کرد که نویسنده بیرحمانه او را خشن، پرخاشگر و دسیسهجو تصویر کرده است که در بسیاری از موقعیتها جدا از حالات چهرهاش، نه جذاب است و نه طناز.
کدام قصه؟ کدام روایت؟
روایت قصه در «پایتخت۶» چیست؟ ماجرای بازگشت بهبود و ازدواج «فهیمه» و «رحمت» اصل قصه است؟ قاچاقچی شدن «ارسطو» روایت اصلی است؟ راننده نماینده مجلس شدن، روایت اصلی است و ماجراهای فوتبالی «بهتاش» در کجای داستان قرار دارد؟ کدام یک از این موارد، داستان اصلی است که قرار است بقیه موضوعات به عنوان داستانک در کنار آن روایت و پرداخته شود؟
به نظر میرسد «پایتخت ۶» نتوانسته است به هیچ کدام از این موضوعات، آنطور که باید خط داستانی و معنای مشخصی ببخشد. بنابراین اگر مدعی شویم «پایتخت ۶» به مجموعهای بیبرنامه و فاقد قصه و روایت منسجم تنزل یافته است، چندان بیراه نگفتهایم. البته که مخاطبان طبق عادت و انسشان در این سالها با شخصیتهایش، حالا گاهی هم به آنها و طنزشان میخندند.
این وصله نچسب
بی شک مجموعه پایتخت، در بستر سادگی و بی آلایشی شخصیت هایی که از شهری کوچک به پایتخت سفر کرده بودند متولد و محبوب شد و قطعا همین سادگی آدم ها که در فضای کوچک علی آبادشان در پی رقابت و چالش بودند آن ها را جذاب و دوست داشتنی کرد اما حالا در پایتخت۶ با شخصیتی به شدت ملتهب به نام بهتاش مواجه ایم که تمام قد پرچم بی پروایی و بی اخلاقی را برافراشته است و انگار قرار نیست حتی برای یک موقعیت هم شبیه اصالت علی آبادی خودش شود؛ او روی پدرش دست درازی می کند، در برابر بازگشت پدر فاقد کمترین بروز احساسات و همچنان بمبی از تنفر و عقده است.ای کاش عوامل پایتخت ارائه چنین شخصیتی را به آثاری که سالانه نمونه های بسیاری از آن تولید می شود، می سپردند و اجازه می دادند پایتخت همچنان گرم وصمیمی در همان «علی آباد» بماند. به حق جای خالی زنده یاد خشایارالوند در پایتخت۶ و نوروز۹۹ احساس شد، او نزدیک به ۱۰ سال تلاش کرده بود، مردم ساعتی را با پایتخت خوش باشند نه این که در همان یک ساعت هم ذهن شان را گرفتار عمیق ترین چالش های اجتماعی، اضمحلال جامعه و انحطاط اخلاقی کند.