ناگهان شعر ( ویژه نیمه شعبان)

چقدر بی تو...
بهارِ آمدنت می‌برد زمستان را
بیا که تازه کنم با تو هر نفس جان را
به برف بی‌رمق روی کوه‌ها برسان
سلام گرم و خوش آفتاب تابان را
شبیه شاخۀ گل کرده روی دست بهار
پر از امید کن آغوش این درختان را
برای چشمه خشکیده نگاهم باز
بخوان شبیه گذشته دعای باران را
به شوق آمدن روزهای خوب هنوز
نشسته‌ام به تماشا غروب ایوان را
کجاست گمشدۀ من در این هیاهو... آه
سکوت می‌کنم اندوه هر خیابان را
چقدر بی تو از این راه‌ها گذر کردیم
چقدر بی تو همه نیمه‌های شعبان را...

شاعر: فاطمه زاهد مقدم


 ***
تبسم بارانی
 ای بهترین دلیل تبسم ظهور کن
فصل کبود خندۀ ما را مرور کن
چرخی بزن به سمت نگاه غریب ما
از کوچه‌های بی‌کسی ما عبور کن
ما زائر تبسم بارانی توایم
ما را به حق آینه‌ها، خیس نور کن
ما را ببر به خلوت کشف و شهود خویش
ما را به راه سیر و سلوکت غیور کن
ما بی‌شکیب، نور تو را آه می‌کشیم
یا جلوه کن و یا دل ما را صبور کن
روح زمین کبود شب و دشنه است و ظلم
ما را برای چیدن ظلمت جسور کن
ای آخرین تبسم نور محمدی!
جان جهان، عدالت روشن! ظهور کن

شاعر: رضا اسماعیلی


***
ندبه‌خوانی آیینه‌ها
ندبه خوانیم تو را هر سحر آدینه
تو کدام آینه‌ای؟ صل علی آیینه
تو کدام آینه‌ای، ای شرف‌الشمس غریب
که زد از دوری دیدار تو چشمم پینه
از همه آینه‌ها زلف رها کرده‌تری
می‌زنند آینه‌ها سنگ تو را بر سینه
لوح محفوظ خدا! آینگی کن یک صبح
که جهان پر شده از آتش و کفر و کینه
در همه آینه‌ها نام تو را کاشته‌ایم
ندبه‌خوانیم تو را هر سحر آدینه

علیرضا قزوه