مردانی که آمریکای لاتین را تغییر دادند
نویسنده : جواد نوائیان رودسری info@khorasannews.com
وجه تسمیه «آمریکای لاتین» را، استفاده از زبانهای شاخه «رومن» در این بخش از قاره آمریکا دانستهاند؛ سرزمینهایی که از مرزهای ایالات متحده تا جنوبیترین نقطه شیلی امتداد دارند و تقریباً، از فرهنگی یکسان، با پیشینهای مشترک برخوردارند. تا ابتدای قرن 19 میلادی، تمام آمریکای لاتین، به استثنای برزیل، مستعمره اسپانیا بود. برزیل نیز، بخشی از مستملکات پادشاهی پرتغال محسوب میشد، اما با دست به دست شدن حاکمیت در این کشور، میان شاهزادههای پرتغالی و اسپانیایی، تابعیت این بخش از آمریکای لاتین نیز تغییر میکرد. بر این اساس، زبان رسمی ساکنان برزیل، بر خلاف سایر مناطق آمریکای لاتین که به اسپانیایی سخن میگویند، پرتغالی است.موضوع استقلالطلبی مردم این بخش از قاره آمریکا، به دوران حاکمیت ناپلئون بر فرانسه و حمله جسورانه وی به شبه جزیره «ایبری» باز میگردد. زمانی که هر دو پادشاهی اسپانیا و پرتغال، دست نشانده امپراتوری فرانسه شدند، اتباع این دو پادشاهی در مناطق ماورای بحار، به فکر استقلال افتادند. به این ترتیب، دوران تاریخی خاصی در این منطقه از جهان رقم خورد و مردانی به میدان مبارزه وارد شدند که هدفشان، استقلال و ارتقای شرایط اقتصادی، فرهنگی، سیاسی و اجتماعی آمریکای لاتین بود. این مبارزات، هرچند مدتی بعد، با استقلال کشورهای آمریکای لاتین به پیروزی رسید، اما قدرت جدیدی به نام ایالات متحده، مانع تحقق اهداف مورد نظر مردم این منطقه شد. آمریکاییها، با طراحی و اجرای اصل «مونرو»، آمریکای لاتین را حیاط خلوت خود اعلام کردند. این ادعا، نقطه آغاز دست اندازی به منافع و اراضی مردم آمریکای جنوبی و مرکزی بود. ایالات متحده، مدتی بعد از اعلام این اصل، بخشهای وسیعی از شمال مکزیک و از جمله، منطقه کالیفرنیا و شهرهای «لس آنجلس» و «سانفرانسیسکو» را، از این کشور جدا کرد. آمریکاییها، سپس به استعمار کشورهای آمریکای لاتین و غارت منابع مادی و معنوی آنها پرداختند. این اقدامات که به مثابه بازگشت استعمار به این منطقه از قاره آمریکا بود، با مقاومت جدی مردم، در قرن بیستم، روبهرو شد. دوباره، مردانی که در پی بازگرداندن استقلال به سرزمین هایشان بودند، به میدان آمدند؛ مردانی که در صف اول مبارزه با امپریالیسم قرار داشتند. در ادامه، به معرفی برخی از شخصیتهای مؤثر در تاریخ آمریکای لاتین میپردازیم؛ شخصیتهایی که به واقع، آمریکای لاتین را تغییر دادند.
سیمون بولیوار
«سیمون بولیوار» در 24 ژوئیه سال 1783 میلادی(2 شهریورماه 1162 هـ.ش)، در شهر «کاراکاس»، جایی که امروزه پایتخت کشور ونزوئلاست، متولد شد. خانواده بولیوار، از اشراف و وابستگان به دربار اسپانیا بود. با وجود این که او، پدر و مادرش را در کودکی از دست داد، اما تحت نظر عمویش تربیت شد و در اروپا تحصیل کرد. بولیوار در زمان تحصیل در اروپا، با عقاید متفکران فرانسوی و رهبران انقلاب کبیر فرانسه آشنا شد و آرمانهای دموکراتیک رایج آن روزهای اروپا، او را به شدت تحت تأثیر قرار داد. با آغاز مبارزات استقلال طلبانه مردم ونزوئلا علیه استعمار اسپانیا، بولیوار به جمع مبارزان پیوست. او مدتی بعد به فرماندهی نیروهای مبارز رسید و توانست اسپانیاییها را تا ژوئن سال 1821میلادی(تیرماه 1200 هـ.ش)، از سراسر خاک ونزوئلا بیرون کند. این پیروزی، سیمون بولیوار را به پیگیری مبارزات استقلالطلبانهاش در سایر مناطق آمریکای لاتین ترغیب کرد. اقدامات او، باعث رهایی سرزمینهای کلمبیا، اکوادور، پرو، بولیوی و پاناما، از یوغ استعمار اسپانیا شد. بولیوار، مدتی ریاست جمهوری کشور «جمهوری بزرگ کلمبیا»، متشکل از کشورهای ونزوئلا، کلمبیا و اکوادور را برعهده داشت. از او در تاریخ آمریکای لاتین، همواره با احترام یاد میشود. بولیوار در 17 دسامبر سال 1830 میلادی(26 آذر 1209 هـ.ش) به دلیل ابتلا به بیماری سل، در 47 سالگی، در شهر «سانتامارتا» کلمبیا درگذشت.
خوزه دسان مارتین
«خوزه د سان مارتین»، در 25 فوریه سال 1778 میلادی(7 اسفندماه سال 1156 هـ.ش) در شهر بوئنوسآیرس، پایتخت فعلی آرژانتین، متولد شد. سان مارتین، رهبر و قهرمان استقلال آرژانتین است و مردم این کشور، همواره از او با احترام یاد میکنند. سان مارتین در خانوادهای ثروتمند متولد شد و توانست در جوانی، برای ادامه تحصیل، به دانشکده نظامی مادرید برود. او در زمان حمله ناپلئون به شبه جزیره ایبری، به ارتش اسپانیا پیوست، اما با شکست اسپانیاییها، ناچار به ترک این کشور و بازگشت به زادگاهش شد. سان مارتین پس از بازگشت به بوئنوسآیرس، طرح قیام برای آزادی «استانهای متحد آمریکای جنوبی» را که بعدها به آرژانتین معروف شد، ریخت. با هدایت و رهبری او، ارتش مردمی آرژانتین سازماندهی شد. سان مارتین به سبب پیروزیهای پیاپی بر استعمارگران اسپانیایی، به «سپهسالار کامیاب» شهرت یافت. او در آزادی سایر سرزمینهای آمریکای جنوبی نیز، نقش مهمی ایفا کرد. برخی از مورخان، طرح حمله نظامی سان مارتین به لیما، پایتخت فعلی پرو را که با هماهنگی و همراهی بولیوار انجام شد، یکی از جسورانهترین لشکرکشیهای تاریخ میدانند. سان مارتین در سال 1822میلادی(1201 هـ.ش)، دیداری با سیمون بولیوار داشت. دو سال پس از این دیدار که جزئیات آن هیچگاه منتشر نشد، سان مارتین از تمام مناصب سیاسی و نظامی خود استعفا داد و به فرانسه مهاجرت کرد. او در 17 اوت 1850 میلادی(26 مردادماه 1229 هـ.ش) در پاریس درگذشت. عالیترین نشان حکومتی کشور آرژانتین، به احترام این سپهسالار نامدار و رهبر آزادیخواهان آمریکای جنوبی، «سان مارتین» نام گرفته است.
ارنستو چگوارا
ارنستو چگوارا، انقلابی مشهور آمریکای لاتین، در 14 ژوئن 1928 میلادی(14 خرداد 1307 هـ.ش) در شهر روزاریو واقع در کشور آرژانتین، متولد شد. خانواده پدری چگوارا، اصالتاً از ایرلندیهای مهاجر به آمریکای جنوبی بودند. جد مادریاش، «خوزه دلاسرنا»، آخرین فرماندار اسپانیا در پرو بود. او در خانوادهای بسیار متمول پرورش پیدا کرد. چگوارا از کودکی به مطالعه علاقه فراوانی داشت و کتابخانه بزرگ پدرش، این امکان را برای او فراهم کرد که با آثار نویسندگان بزرگ و همچنین، اندیشههای مختلف سیاسی و اجتماعی، بیش از همسن و سالان خود، آشنا شود. چگوارا در رشته پزشکی تحصیل کرد، اما بعدها، به دلیل مشغولیتهای مبارزاتی، کمتر به پزشکی اشتغال داشت. او در سنین جوانی، بیشتر سرزمینهای آمریکای لاتین را با موتورسیکلت پیمود و از نزدیک با مشکلات مردم این منطقه، آشنا شد. چگوارا از مخالفان سرسخت سیاستهای امپریالیستی ایالات متحده در آمریکای لاتین بود. اعتقاد او به امپریالیست بودن آمریکا، پس از ساقط شدن دولت «خاکوبو آربنز» در گواتمالا، راسختر شد. چگوارا در زمره افرادی بود که به شدت از طرح اصلاحات ارضی دولت گواتمالا برای کوتاه کردن دست سرمایهداران آمریکایی از منابع این کشور، حمایت میکردند. او پس از خروج از گواتمالا، با «رائول کاسترو» آشنا شد و این آشنایی، مقدمهای برای دوستی با «فیدل کاسترو» بود. کاسترو و دوستانش در صدد ساقط کردن دولت غربگرای «باتیستا» در کوبا بودند. کاسترو یک بار به دلیل قیام علیه «باتیستا»، طعم زندان را چشیده بود. او به همراه چگوارا، نقشهای برای حمله نظامی در کوبا طراحی کرد؛ اقدامی که با حمایت همه جانبه مردم به نتیجه رسید و دولتی را در کوبا ایجاد کرد که 6 دهه است در برابر سیاستهای استعماری آمریکا مقاومت میکند. چگوارا بعد از استقرار دولت مردمی کوبا، به مقامهای مختلفی منصوب شد. او مدتی ریاست بانک مرکزی این کشور را برعهده داشت و چندی، وزیر صنایع کوبا بود. با این حال، چگوارا که خود را یک پارتیزان میدانست، حاضر نشد در مسئولیتهای اجرایی و اداری دولتی محدود شود. او در سال 1965م(1344هـ.ش) به کنگو رفت تا تجارب مبارزاتی خود را در اختیار مبارزان این کشور بگذارد. مدتی بعد، چگوارا، به عنوان یک نظریه پرداز و متخصص جنگهای چریکی، راهی بولیوی شد تا جنبش مردم این کشور علیه ایالات متحده را سازماندهی کند، اما این، آخرین سفر او بود. سیا، با برنامهریزی قبلی و به کار گرفتن عوامل خود در بولیوی، چگوارا و دوستانش را در روستای «لاایگرا» محاصره کرد. مهاجمان موفق شدند چگوارا را زنده دستگیر کنند. به دستور سیا، «ماریو تران»، یک سرباز بولیویایی، در 9 اکتبر 1967 میلادی(17 مهر 1346 هـ.ش)، به زندگی چگوارا، با شلیک گلوله، خاتمه داد.
هوگو چاوز
«هوگو چاوز» با نام کامل «هوگو رافائل چاوز فریاز»، در 28 ژوئیه 1954 میلادی(6 مرداد 1333 هـ.ش) در منطقه روستایی «سابانتا»، واقع در کشور ونزوئلا متولد شد. چاوز در 16 سالگی وارد ارتش ونزوئلا شد و خیلی زود توانست مدارج ترقی را طی کند و در سنین جوانی، به مقام سرهنگی برسد. نام او، نخستین بار در سال 1992 میلادی(1371 هـ.ش) بر سر زبانها افتاد.چاوز در این سال، رهبری قیامی علیه حکومت وابسته به آمریکا در ونزوئلا را برعهده داشت. حمایت او از طبقات فرودست جامعه، به سرعت چاوز را به شخصیت محبوب بیشتر مردم کشورش تبدیل کرد. با وجود شکست قیامی که او رهبری آن را برعهده داشت، چند سال بعد و پس از ایجاد فضای باز سیاسی در ونزوئلا، در انتخابات ریاست جمهوری این کشور شرکت کرد و با کسب اکثریت قاطع آرا، به این مقام دست یافت. چاوز در دوران ریاستجمهوری، به مبارزه با نفوذ ایالات متحده در صنایع و اقتصاد کشورش پرداخت. او مدافع جنبشهای آزادیخواهانه در سراسر دنیا بود و از مبارزات مردم فلسطین به شدت حمایت میکرد. مشی ضد امپریالیستی چاوز خیلی زود او را به یکی از دوستان نزدیک جمهوری اسلامی ایران تبدیل کرد و در دوران او، روابط ونزوئلا با ایران به بالاترین سطح ممکن رسید. اقدامات چاوز باعث شد سیا، برنامه ترور و حذف فیزیکی او را در دستور کار قرار دهد. چاوز در 15 اسفندماه سال 1391، بر اثر بیماری سرطان درگذشت. برخی از کارشناسان، فوت او بر اثر سرطان را ناشی از ترور بیولوژیک توسط سیا میدانند.
فیدل کاسترو
«فیدل کاسترو» با نام کامل «فیدل آلخاندرو کاسترو روث»، روز 13 اوت 1926 میلادی(21 مرداد 1305 هـ.ش)، در شهر «بیران»، واقع در ایالت «اولگین» کوبا، متولد شد. خانواده او از زمینداران بزرگ کوبا بودند. به همین دلیل، فیدل کاسترو تحصیلات خود را در بهترین مدارس کوبا گذراند و موفق شد در رشته حقوق از دانشگاه هاوانا فارغالتحصیل شود. او در دوران جوانی به حزب «مردم کوبا» پیوست و کوشید در انقلاب مردم دومینیکن علیه حکومت وابسته به آمریکا شرکت کند، اما موفق به این کار نشد. کاسترو بعدها به مبارزه با حکومت وابسته کوبا پرداخت. او یکبار توسط مأموران «باتیستا»، دیکتاتور کوبا، بازداشت شد؛ اما پس از رهایی از زندان، دوباره مبارزات انقلابی خود را پی گرفت و توانست با همکاری مردم و مبارزانی مانند ارنستو چگوارا، در سال 1959م(1338هـ.ش)، رژیم «باتیستا» را سرنگون کند و حکومت این کشور را به دست بگیرد. کاسترو، تا زمان درگذشت، عنوان «رهبر کوبا» را داشت. به تعبیر یکی از مورخان، «وی در دوران زندگی خود، طولانیترین مبارزه همه جانبه را با امپریالیسم آمریکا سازماندهی کرد.» سیا بارها سعی کرد کاسترو را با ترور از میان بردارد، اما هیچگاه در این زمینه موفق نشد. مأموران آمریکایی، طی 6 دهه حاکمیت کاسترو، بیش از 600 طرح و نقشه برای ترور وی تدارک دیدند، اما موفق به اجرای هیچ کدام از آنها نشدند. کاسترو، در اواخر عمر از مسئولیتهای سیاسی کناره گرفت. او، سرانجام، در 25 نوامبر 2016 میلادی (5 آذرماه سال 1395 هـ.ش)، در 90 سالگی، درگذشت.