دفن جنگل و دریا زیر زباله های نوروزی
طی نوروز، حجم زباله در استان های شمالی 3 برابر افزایش می یابد
گروه اجتماعی- تاچشم کار می کند دوطرف جاده را بیابان گرفته و تا مسافتی طولانی در اطراف جاده پلاستیک های فریزر زیادی به چشم می خورد که لابه لای خارها گیر کرده است ، هر از گاهی باد شدیدی میوزد، یکی از پلاستیک ها از روی زمین بلند می شود چند بار در هوا می چرخد و در فاصله ای دور دوباره روی زمین میافتد. سگی که در کنار جاده خوابیده، با عبور هر ماشین به وسط خیابان می دود و به سمت ماشین ها پارس می کند . گاهی سکوت و یکنواختی بیابان حوصله آدم را سر می برد ،پایم را روی پدال گاز فشار می دهم ،از آینه بغل ماشین به پشت سر نگاه می کنم ،ماشینی به سگی که کنار جاده خوابیده نزدیک می شود و سگ دوباره به وسط خیابان میدود ،گله ای در همان نزدیکی در حال چریدن است ،باد شدیدی می وزد چند پلاستیک فریزر به هوا بلند میشود و چند متر آن طرف تر روی زمین می افتد .
پیچ رادیو را باز می کنم گوینده اخبار خبری را می خواند: در ایام تعطیلات روزانه چندین هزار تن زباله در سه استان شمالی کشور تولید میشود .جنگلها، حاشیه رودخانهها و سواحل شمالی کشور سالهاست درایام تعطیل با انبوهی از زباله روبه رو می شود .بنا به اعلام عباسعلی نوبخت معاون امور جنگل سازمان جنگل ها، مراتع و آبخیزداری کشور ، سهم مازندرانی ها در تولید زباله روزانه 3150 تن، گیلانی ها 2هزار تن و شهروندان گلستانی 1100 تن است . وی در این باره می گوید: این آمارها مربوط به روزهای معمولی سال است اما در ایام نوروز، حجم زباله به 3 برابر افزایش می یابد. به گفته وی ریختن زباله در جنگل علاوه بر تهدید درختان، گونه های گیاهی و حیات وحش را به شدت تهدید می کند و همچنین باعث آلودگی آب می شود".هنوز صحبت های گوینده اخبار تمام نشده که دستی از پنجره ماشینی که کنار جاده توقف کرده، بیرون می آید و چند ثانیه بعد یک نایلون مشکی رنگ زباله روی زمین می افتد ومقداری پوست پرتقال و چند پاکت و فیلتر سیگار کف خیابان پخش می شود. کمی جلوتر، روی تابلو سبز رنگ بزرگی نوشته شده: « به طرف جنگل گلستان».
جنگل زباله ها
هوا به شدت دم کرده است ،تمام سطح آبشار را خزه های سبز رنگ پوشانده و حوضچه پایین آبشار از آب زلال پر شده است . آن طور که محلی ها می گویند این آبشار بلندترین آبشار خزه ای دنیاست .برای پرسیدن آدرس مناطق دیدنی علی آباد به سراغ یکی از محلی ها میروم سلام میکنم ،مهدی که یک نایلون مشکی بزرگ در دستش دارد و در حال جمع کردن زباله های کنار آبشار است ، با لبخند جواب سلامم را می دهد ،بعد از کمی صحبت ،متوجه می شوم از دوستداران طبیعت است که بیشتر اوقات به صورت داوطلبانه زباله های مسیر آبشار را جمع آوری می کند.از او آدرس نقاط دیدنی علی آباد را میپرسم ،مهدی با ته لهجه شیرین شمالی و صدای گرفته اش میگوید:«علی آباد سه تا جنگل معروف داره،یکی جنگل زرین گل ،یکی دهنه محمد آباد و یکی هم کبود وال ،به نظر من که اصلا سمت جنگل زرین گل نرین،من خودم به اونجا جنگل زباله ها می گم ،چون اونقدر زباله بیمارستانی و شهری اونجا تل انبار شده که از بوی تعفن نمی تونین نفس بکشین».با شنیدن این حرف ،از پرسیدن آدرس منصرف می شوم و درباره زباله هایی که داخل جنگل ریخته میشود می پرسم ،او لبخند تلخی می زند وجواب می دهد:« ریختن زباله فقط به جنگل زرین گل ختم نمی شه ،شما از افراتخته به سمت شهر که بیایی با تلی از زباله روبه رو می شی ، در حالی که افرا تخته به خاطر درخت های" سرخدار" توی دنیا مطرحه ،حالا این جنگل به خاطر همین آشغالایی که ریخته می شه داره به صورت کامل از بین می ره . »بعد از این که صحبت های مهدی تمام می شود با او خداحافظی می کنم و به راه میافتم کمی جلوتر ،یک ماهی کوچک داخل پلاستیکی که درمسیر رودخانه افتاده گیر کرده است . کمی آن طرف تر، یک نایلون مشکی رنگ از شاخه درختی آویزان شده،زباله ها همه جا هستند حتی روی تاج آبشار کبود وال . یک جمله از حرف های مهدی در ذهنم مرور می شود.«زباله ها همه جا هستن انگارآدما یه کوه بزرگ زباله رو وسط جنگل منفجر کردن».
چیزی از ساحل باقی نمانده است
بعد از مدتی رانندگی به شهر ساری می رسم و به سمت یکی از خیابان های منتهی به دریا می پیچم ،بوی دریا و هوای شرجی ،قبل از دیدن دریا به رسیدن امیدوارم می کند ،شیشه ها را پایین می دهم ،ناخودآگاه تصویر آبی رنگی از دریای پهناور، پخش شدن موج روی ساحل و برگشتنش به سمت دریا در ذهنم تداعی می شود. تصویرها مثل یک خاطره شیرین از ذهنم عبور می کند ،دریا کم کم از دور پیدا می شود وتصاویر خیال انگیزی که برای خودم از آن ساخته ام جایش را به ترافیک و ماشین های زیادی که دریا را محاصره کرده اند می دهد ماشین ها آنقدر جلو رفته اند که دیگر جایی از ساحل برای قدم زدن طولانی باقی نمانده ، موج ها کلافه شده اند و خودشان رابه لاستیک ماشین ها می کوبند وبعد زیر ماشین میان ماسه های ساحل پنهان می شوند. کمی آن طرف تر بطری های پلاستیکی نوشابه و ظرف های یک بار مصرف روی آب، شناور مانده و همراه موج ها به صخره های کنار ساحل کوبیده می شود.
سمت دریا نمی رویم
به جاده اصلی که می رسم برای جوانی که کنارجاده ایستاده است ترمز می زنم وسوارمی شود .علی که دانشجوی دکترای دامپزشکی است بعد از کمی صحبت درباره آلودگی ساحل ،می گوید :«مردم محلی توی ایام تعطیلی اصلا سمت دریا نمی رن، چون توی این ایام دریا به شدت شلوغه و از طرفی خیلی زباله توی ساحل ریخته می شه ،البته اینم باید بگم که همه این زباله ها رو مسافرا نمی ریزن و حتی من بارها دیدم که یه تعداد مسافر یه حجم زیاد از زباله ها رو جمع می کنن و می ذارن عقب ماشینشون با خودشون میارن و توی سطل زباله می ریزن مثلا یه روز یه لندرور حدود ده تا پلاستیک بزرگ زباله رو از توی جنگل جمع کرده بود. البته زحمت های رفتگران طبیعت رو نباید نادیده گرفت . (کمی مکث می کند وادامه می دهد)اگه دوست دارین من می تونم شماره یکی از مسئولان این انجمن رو بهتون بدم .»شماره را از علی می گیرم و چند لحظه بعد، پرستو ملکی سرپرست انجمن رفتگران طبیعت استان مازندران است که آن طرف خط درباره رها کردن زباله در جنگل صحبت می کند . ملکی می گوید:« این روزها زباله های رها شده در جنگل و ساحل مشکلات زیادی را برای مردم محلی ایجاد می کند که یکی از آن ها آلودگی محیطی و شیوع بیماری ها ست و از دیگر معایب رهاسازی زباله ها در طبیعت موضوع تلف شدن حیوانات جنگل و حیوانات اهلی بعد از خوردن این زباله ها ست.ما از مردم بومی و مسافران می خواهیم که وقتی به طبیعت می آیند زباله هایشان را با خودشان برگردانند.دوستان ما در انجمن های کوهنوردی یک شعار معروف دارند که "ما تنها چیزی که از طبیعت با خود به خانه میبریم خاطرات آن است و تنها چیزی که در طبیعت از خودمان باقی می گذاریم رد پایمان است."
تاریک مثل شب
در مسیر برگشت ، خبری از جنگل و کوه ها نیست ، تاریکی همه چیز را در خود فرو برده است. یک تصویر مثل عکسی که روی دیوار کوبیده شده باشد همه جای ذهنم پرسه می زند ،زباله ها همه جای خاطراتم هستند.
جاده تاریک است ،ماشینی با چهار سرنشین جوان ازپشت سر ،چراغ می دهد ،سو بالا می زند،خط ممتد جاده را قطع می کند، سبقت می گیرد ،چند بار وسط جاده ویراژ میدهد و با همان سرعت به سطل بزرگ زباله ای که کنار جاده گذاشته شده، نزدیک می شود ، دستی از پنجره بیرون می آید و نایلون مشکی رنگی را به سمت سطل زباله پرتاب می کند نایلون کمی آن طرف تر روی زمین میافتد ،چند غلت می زند و از شیب کنار جاده پایین میغلتد و در تاریکی شب گم می شود. ماشین با چهار سرنشین جوانش از پیچ تند جاده با همان سرعت عبور می کند.