گفتم که چشمه را
با گَرد و لایِ رنج نیالایم
ناگاه فوجِ ماهی گلگون
از موج های آبیِ اندیشه ام گذشت
گفتم که ماه را
آسوده بنگرم
دیدم که دسته های سیه پوش
تابوتِ نقره را
در ماهتابِ غمزده تشییع می کنند.
رفتم کنارِ پنجره دیدم
خورشید در اجاقِ شفق
دود می کند.
***
به مهدی اخوان ثالث
بر که ای شفاف چون صبحی زلال
رقصگاه ماهیان رنگ رنگ
تا به اعماق زلالش آشکار
ذرّه ذرّه ریگ ریگ و سنگ سنگ
در میان گلّه های ماهی اش
می درخشد ماهی گلفام من
هر زمان توری به راهش افکنم
می گریزد با شتاب از دام من
تور من سنگین بر آمد بار ها
دل به رقص آمد ز شوق و شور خویش
تا کشیدم با امیدش روی خاک
از وزغ لبریز دیدم تور خویش
یأس می گوید که دندان طمع
برکنم از ماهی و دور افکنم
آرزو گوید که صد بار دگر
تا به چنگش آورم تور افکنم.
***
زآن پیشتر که بشکنید شاخه مرا
و بر آتشم حلقه زنید
باید یقین کنید
چراغ میوه هام
ذائقه ای را روشن نمی کند
و سایه سار ندارم
دوست دارم
پرنده ای فراری
در برگ های من
آشیانه بسازد
از چوبم گهواره بسازید
نه تابوت.
از من کبریتی بسازید
که فتیله زندگی را روشن می کند.
ریشه ام را در خاک باقی گذارید
تا از خانه همسایه
سر برآورم.
***
میانِ خیمه مجنون و خیمه لیلی
مسافتی ست که چون طولِ آه کوتاه است
چه رفته است که عاشق در این رهِ نزدیک
چو باد می رود امّا، هنوز در راه است
***
به قهوه خانه خود«داش آقا»
کند هر روز چای را مهیّا
بُوَد آن قهوه خانه، در سرایی
که باشد مدخلِ آن تنگ جایی
به دالانش برای لاغر و چاق
نماید کفش ها را چُت که برّاق
به بعدازظهر، جا را می کند تنگ
حضور اهل فضل و اهل فرهنگ
به پاتوق وعده دیدارِ آن هاست
محلِّ عرضه اشعار آن جاست
چو آید شاعری از دور، مهمان
برای دیدنش آیند یاران
برای شاعران کهنه و نو
مریدانی بُوَد در آمد و رو
شود خواهش که شاعر افتخاری
نویسد شعرِ خود را یادگاری
شکوفد بحث های روی در رو
کنارِ چای داغِ«قندپهلو»
تبادل می شود رنگین خبر ها
ز بُزدل ها و خیلِ پُرجگر ها
بُوَد بر میز ها غوغای قلیان
نیِ پیچش شود در جمع چرخان
کتابِ تازه چاپ و نوخریده
زند دور و شود با شوق دیده
برای خواندنِ اشعارِ تازه
درین جا هرکسی دارد اجازه
به گوش آید چو یک تعبیرِ زیبا
به پا می گردد از اَحسنت، غوغا
سماورهای«داش آقا» زَنَد جوش
رسد فریادِ آن ها گاه برگوش
چوآید شاعری گوید سلامی
برانگیزد به هر سویی قیامی
کند جمعی گُذر از تنگ دالان
شود وارد به سیلابِ خیابان
شود جاری گروهی درگذرگاه
شود از فیلم های تازه آگاه
گروهِ شاعران جوینده در ارگ
شود چرخنده و پوینده در ارگ
یکی «شالی» و دیگر ها «کلاهی»
به جوی رهگذرگردیده ماهی
چو «آگاهی»، «کمال» آید به آن جا
که باشد جای او در انجمن ها
نهد در «باغ ملی» با رفیقان
قرارِ «متن خوانی» را فراوان