گروه اندیشه
info@khorasannews.com
قوامالسلطنه یکی از سیاستمداران پررمز و راز دوران حکومت پهلویها بود که طی 25 سال، چهار بار به نخستوزیری انتخاب شد. هر چند قوام از سر وابستگی به انگلیس، طی ۲ سال منتهی به کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ نقشی منفی در عرصه سیاست ایران ایفا کرد اما پیش از آن، دیپلماسی هوشمندانه او مانع تجزیه خطه آذربایجان از ایران و نیز خنثی شدن توطئه های فرقه دموکرات شد،بی آن که این رویکرد منجر به رویارویی نظامی با حامی تجزیه طلبان یعنی شوروی شود. او که در عرصه سیاست، به حیلهگری و خطرپذیری شهرت داشت، به دلیل شخصیت و رفتار متکبرانهاش با محمدرضا پهلوی، در دهه هشتم عمر خود، تقریبا از چشم شاه افتاد و شاه در سال 1327، به نشانه نارضایتی، لقب افتخاری «جناب اشرف» را از او پس گرفت و قوام از دایره سیاست طرد شد.به گزارش مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران، در تمام سالهای پس از آن، قوام تلاش کرد به صحنه سیاست بازگردد؛ عملی که برای سیاستمداران مطرود شده از سوی شاه، به سادگی میسر نبود. با این حال، تیرماه 1331، آخرین نبرد نافرجام قوام برای بازگشت به سیاست بود. او در تدارک چنین بازگشتی که زمینههای آن را از مدتها پیش فراهم کرده بود، به یکباره و بر خلاف تصور همگان، در روز 26 تیرماه 1331 و بعد از استعفای مصدق، درست در بحبوحه جریان ملی شدن نفت، به نخستوزیری انتخاب شد. در این نوشتار قصد داریم پشت پرده علت و چرایی انتخاب شدن قوام به نخست وزیری را در تیرماه 1331 بررسی کنیم و به این پرسش پاسخ دهیم که او در ماجرای نهضت ملی شدن صنعت نفت و مبارزه با استعمار انگلیس، در کدام جبهه ایستاده بود.
تلاش برای بازگشت به صحنه سیاست
برنامههای قوام برای کسب مجدد قدرت، مدتها پیش از نخست وزیری دکتر مصدق آغاز شده بود و او بهترین راهکار را، زدوبند با انگلستان و آمریکا، یعنی کشورهای صاحب نفوذ در ایران، میدید. به همین منظور، مستقیم وارد چانهزنی با مقامهای بریتانیا شد تا حمایت آن ها را برای نخستوزیری دوباره خود جلب کند. اسناد محرمانه آمریکا و انگلیس نشان میدهند که قوامالسلطنه چندی پس از نخستوزیری رزمآرا در تابستان 1329، به کوششهایی برای ملاقات با سفرای دو کشور دست زد و آمادگی خود را برای احراز مقام نخستوزیری به اطلاعشان رساند؛ حتی مجدد، مدتی پیش از روی کارآمدن مصدق، در نامه منتشرنشدهای که به نظر میرسد خطاب به سیاستمداران بریتانیا تنظیم شده باشد و نشان از آمادگی برای احراز مقام نخستوزیری دارد، دیدگاههایش را درباره دستیابی به تفاهم با آن کشور، بر سر مسئله نفت، توضیح داد. تمام این موارد، کوششهای قوام بود که بنابر مخالفت انگلستان و آمریکا، به دلیل مهره سوخته دانستن او، هر بار با ناکامی روبهرو میشد و او را در رسیدن به اهدافش ناکام میگذاشت.
توافق قوام با انگلیس
پس از روی کار آمدن دکتر مصدق و تصویب لایحه ملی شدن صنعت نفت ایران، انگلستان کوشید نفت را به بهای روز خود نخرد و برای این کار از هیچ ترفندی فروگذاری نکرد. این کشور به این نتیجه رسیده بود که منافعش با سیاستمداران متمایل به بریتانیا تامین میشود؛ به همین منظور عکسالعمل آنی بریتانیا به لایحه ملی کردن نفت، در وهله اول، توسل به براندازی نرم دولت دکتر مصدق بود، تا کسی جانشین وی شود که به منافع بریتانیا گرایش داشته باشد. به این منظور، انگلیسیها به قوام که برای بازگشت به قدرت حاضر به همکاری با انگلستان بود، امید بستند. به همین دلیل، برای فراهم شدن شرایط و شنیدن دیدگاههای قوام درباره ملی شدن صنعت نفت، انگلیس نمایندهای به نام «جولیان امری» را، بهطور غیر رسمی، در اسفند 1330 به پاریس فرستاد تا با قوام ملاقات کند. علاوه بر این، قوام از آن زمان با «ساموئل فال»، مامور «MI6»، که بعدها حمایت انگلیس از نخستوزیری قوام را اعلام کرده بود، ملاقات و تماس داشت.گفته میشود قوام به نمایندگان بریتانیا گفته بود اگر او نخستوزیر شود، دیکتاتوری به راه خواهد انداخت؛ مصدق و کاشانی و باقی افراد فعال در این زمینه را دستگیر خواهد کرد و بر سر موضوع نفت به توافقی منطقی با انگلستان خواهد رسید. این تماسها بین قوام و نمایندگان انگلستان ادامه داشت تا این که چهار هفته قبل از سقوط مصدق، برای نخستینبار قوام با میدلتون، سفیر انگلیس، در تجریش ملاقات کرد. این ملاقات پنهانی، که به توصیه هندرسون، سفیر آمریکا، انجام شده بود، دربرگیرنده نظریات کارگزاران سیاست بریتانیا در ایران، درباره ضرورت سقوط کابینه دکتر مصدق و روی کار آمدن دولتی جدید به جای آن بود؛ به طوری که سفیر انگلیس در توضیح سیاست دولت بریتانیا اعلام کرد: «انگلستان خواهان دستیابی به توافق با ایران است، اما نه به بهانه قربانی ساختن منافع بریتانیا در نقاط دیگر جهان»؛ یعنی به بیان دقیقتر، بریتانیا به دولتی نیاز دارد که بتواند منافع این کشور را در ایران، به بهترین شکل تامین کند، نه یک شخص میهنپرست که در فکر تامین منافع کشور خود باشد.طبق گزارش میدلتون، سفیر بریتانیا، قوام با کلمه به کلمه اظهارات سفیر انگلیس موافقت کرد و چندبار از باور «غیرقابل تزلزل» خود به ضرورت دوستی با انگلستان برای ایران، سخن گفت و اعلام کرد که اگر قدرت را در دست بگیرد، رابطه سنتی با بریتانیا را تضمین خواهد کرد و خواهان مشارکت مجدد انگلستان در امور صنعت نفت کشور خواهد شد. این مذاکرات پیش از استعفای دکتر مصدق، از جزئیات کوششهای همهجانبه قوام برای جلب رضایت خاطر میدلتون و دادن وعده تامین منافع انگلستان در ماجرای ملی شدن نفت، برای انتخاب شدن وی به عنوان جانشین دکتر مصدق حکایت دارد. در ادامه، پس از توافقات قوام و میدلتون، وزارت خارجه انگلیس، در بهار 1331، برای لابیگری با شاه، به منظور عزل مصدق، قاطعانه وارد عمل شد، اما شرایط سیاسی کشور و حمایت توده مردم از دولت دکتر مصدق، طوری نبود که شاه بخواهد این خطر را به جان بخرد و نخستوزیر را برکنار کند.
استعفای مصدق و انتصاب قوام به نخستوزیری
روز 25 تیرماه 1331، دکتر مصدق در پی اختلاف با شاه که ظاهرا بر سر تصدی مقام وزارت جنگ پیش آمده بود، استعفا کرد و بلافاصله، دو سفارت آمریکا و انگلیس به شاه فشار آوردند تا نامزدی قوام را برای پست نخستوزیری بپذیرد. بنا بر شواهد موجود، گویا شاه تمایلی به بازگشت قوام به عرصه سیاست نداشت و به اجبار، به خواسته انگلیسیها تن داد. دراینباره، حسین مکی نوشته است: «شاه تا آخرین دقایق مردد بود. او همانقدر که از استعفای مصدق نگران بود، دوچندان از روی کار آمدن قوام میترسید.» گرچه شاه شخصاً از قوام دل خوشی نداشت، اما موافقت اکثر درباریها، سفارت انگلیس و آمریکا، شاه را بر آن داشت که فرمان نخستوزیری قوام و به نوعی پایان نهضت ملی شدن نفت را صادر کند. اینک، در تیرماه سال 1331، شاه قوام را با همان لقب پرطمطراق «جناب اشرف»، در انتصاب به نخستوزیری، مورد خطاب قرار داد. قوام این بار، برخلاف دوران نخستوزیریهای سابق خود، کاملا تحت حمایت سفارت بریتانیا در تهران بود؛ زیرا او، بنا بر اسناد و شواهد، به انگلیسیها تعهد داده بود که با مشت آهنین حکومت و بنبست نفتی را حل کند، کاشانی یا هر سیاستمداری را که در مسیرش قرار بگیرد، دستگیر کند و در این راه، مصونیت پارلمانی را هم نادیده بگیرد. قوام به محض انتصاب، در اقدامی هماهنگ با منافع انگلیس و توافقهای پنهانی انجامشده با آنان، اعلامیهای کوبنده صادر کرد که طی آن «تغییر بنیادین شیوهها» را اعلام و برای مخالفان، پیامدهای خشنی را پیشبینی کرد.این کار قوام، نقطه ضعف اساسی او در پایان حیات طولانی سیاسیاش بود؛ زیرا او قدرت مردمی را که سالها در انتظار کوتاه شدن دست استعمار از صنعت نفت ایران بودند، به درستی ارزیابی نکرد. از فردای انتصاب قوام، اوضاع تهران و شهرهای بزرگی همچون آبادان، کرمانشاه، اهواز، اصفهان، قم و قزوین متشنج و دامنه این تشنج، هر روز گستردهتر شد. البته در عصر روز 29 تیرماه، قوام متوجه اشتباه خود شد و پیش از آنکه بتواند به وعدههای خود به انگلیس عمل کند، برای جلوگیری از وخامت بیشتر اوضاع و همچنین، بر اثر فشارهای شاه به او، به دلیل ترس از خارج شدن کنترل شرایط از دستش، استعفا کرد. به این ترتیب، با همه بنبستهای مسئله نفت و دیگر مشکلات داخلی، نهضت ملی شدن صنعت نفت، ایران را از چنگال استعمار انگلیس نجات داد و آشکار کرد که ملتهای ضعیف هم میتوانند در برابر ابرقدرتها، بر سر حقوقشان، مقاومت کنند. این همان خودباوری و وطندوستی بود که قوام آن را فدای مصلحت شخصی خود کرد.