آقا سید علی منصوری از رزمندگان قدیمی اهل نیشابور که سال های متمادی و در دوران دفاع مقدس لباس جهاد را بر تن داشت، پس از جنگ تحمیلی نیز سرباز سبزپوش وطن ماند و هیچ گاه از پا ننشست. سردار شهید مدافع حرم "سیدعلی منصوری" از جانبازان دوران دفاع مقدس و فاجعه منا بود که پس از بازنشستگی، مجدد لباس رزم به تن کرد و عازم سوریه شد و در روز 20 خرداد 95در منطقه کفر حمره سوریه به شهادت رسید. در این نوبت از مرور خاطرات شهدای مدافع حرم، به سراغ یکی دیگر از فرستادگان حضرت رضا(ع) رفتیم تا بار دیگر با یاد و نامش جانمان را جلایی دوباره ببخشیم. سرهنگ حسین آبادی از همرزمان، دوستان و همشهریان این شهید مدافع حرم که دو سال قبل نیز همراه با هم در صحرای منا به درجه جانبازی نایل شدند ، خاطراتش را برای پایگاه حامیان ولایت بازگو کرده است که با هم مرور می کنیم. آقای حسین آبادی می گوید: من و آقا سیدعلی همشهری بودیم و پس از پیروزی انقلاب اسلامی با تشکیل سپاه پاسداران در نیشابور دوستی و همکاری ما شکل گرفت. پیش از آن که جنگ شروع شود سیدعلی به کردستان رفت و با سردار شهید محمود کاوه همراه شد. پس از چند ماه من نیز به جمع آنان پیوستم و تا شهادت سردار کاوه فرمانده لشکر ویژه شهدا در عملیات کربلای 2 در شهریور سال 1365 در کردستان بودیم و سپس برای چند عملیات به جنوب آمدیم. سیدعلی در دوران دفاع مقدس سه بار مجروح شد و در آن دوران ابتکارات بسیاری داشت.
از شهادتش خوشحال شدم
حسین آبادی همرزم شهید منصوری می گوید: آقا سید علی فردی ولایتمدار بود و در انجام امور مذهبی اهتمام بسیاری داشت و درباره حلال و حرامها بسیار دقت نظر داشت. او درباره بیت المال دغدغهمند بود و آرزوی شهادت داشت و باید شهید می شد، از شهادت او خوشحالم چرا که سیدعلی و امثال سیدعلی نباید در بستر از دنیا بروند و از شهادت او ناراحتم چرا که بهترین دوستم را از دست دادم.دو سال قبل همراه با هم و جمعی دیگر از دوستان عازم حج شدیم. این اولین سفر حج واجب بنده بود. برادرم نیز با ما بود. اما اتفاقات تلخ آن روز، شیرینی سفر حج را به کام ما بسیار تلخ کرد و مردم نیشابور یکپارچه عزادار شدند. ساعت 8 صبح من، برادرم و سیدعلی منصوری در صحرای منا وارد خیابان اصلی شدیم اما به یکباره ماموران جلوی ما را گرفتند و گفتند وارد خیابان اصلی شوید! گفتیم خیابان اصلی همین است اما آنان گفتند وارد آن یکی خیابان شوید. خیابانی که عرض کوتاهتری داشت و هیچ امکانات رفاهی حتی قطره آبی نداشت. ما، دیگر نیشابوریها و جمع بسیاری از زائران به آن خیابان فرستاده شدیم.جلوی خیابان بسته شده بود. دو طرف را نیز بستند. ازدحام بیشتر شد و هر لحظه فضا بر ما تنگتر میشد به ناگاه مردم مانند موجهای خروشان دریا روی هم افتادند و از تنگی نفس ما نیز از هوش رفتیم. سیدعلی دو روز بعد و در بیمارستان به هوش آمد در حالی که بسیاری از همشهریان مان آسمانی شدند. از عربستان که به ایران بازگشتیم، سیدعلی که همیشه آرزوی شهادت داشت، میگفت ناراحتم که چرا در آن صحرای منا که فرصتی برای شهادت بود، این توفیق حاصلم نشد.
در حسرت بود
در حسرت وصال یار بود که فرمانده تیپ عملیاتی 21 امام رضا(ع) از سوریه با او تماس گرفت و گفت از پیش کسوتان جهاد میتوانند برای فعالیت مستشاری به آن جا بروند و او داوطلبانه عازم سوریه شد که خاطرم هست یک شب جمعه ای خبر دادند آقا سید علی به شهادت رسیده است.
او در کنار فعالیتهای رزمی و آموزش نظامی به امر فعالیتهای مذهبی و آموزشهای دینی بسیار تاکید داشت، مربی قرآن در یگان 21 امام رضا(ع) بود. علاوه بر این در هیئت امام جعفر صادق(ع) نیشابور هم به کارهای تبلیغی مشغول و صندوقی را نیز برای کمک به نیازمندان تاسیس کرده بود. در کانون روایتگران دفاع مقدس عضویت داشت و در سفرهای راهیان نور و محافل انس با شهدا برای مردم و جوانان از شهدا میگفت. از خداوند، عاجزانه مسئلت میکنیم تا نتیجه این دلاورمردیها و رشادتها را نابودی عناصر خودفروخته و خودسر داعش قرار دهد و پیوند انقلاب اسلامی به انقلاب حضرت مهدی(عج) هر چه زودتر محقق شود.