سیاست «عثمانی ها» علیه ارامنه؛ جا به جا کردن جمعیت یا نسل کشی؟
جواد نوائیان رودسری
info@khorasannews.com
سال 1915 در حالی فرا رسید که جنگ جهانی، به شدیدترین شکل ممکن، در اقصی نقاط جهان ادامه داشت. هرکدام از دولتهای درگیر جنگ به دنبال راهی برای برون رفت از بحرانی که در آن گیر افتاده بودند، میگشتند. کشورهایی که بنمایههای ضعیفتری برای دفاع و نبرد داشتند، آسیبهای بیشتری میدیدند و آستانه تحمل کردن کسانی که حتی به آن ها ظن جاسوسی یا خیانت میرفت، پایین آمد. معنای این رویکرد آن بود که هر اقدام ناشیانهای از سوی گروههای اقلیت، اعم از قومی و مذهبی، در کشورهای درگیر جنگ، میتوانست تبعات مصیبتباری در پی داشته باشد.
نفسهای آخر یک امپراتوری
افول عثمانی از اوایل قرن نوزدهم میلادی آغاز شده بود. وقتی در سوم مارس 1878، نیکولاس اگینتیف به نمایندگی از روسیه تزاری و صفوتپاشا به نمایندگی از دولت عثمانی، در روستای «بشیلکوی» که اروپاییها آن را با نام «سناستفانو» میشناسند، روبهروی هم نشستند و قراردادی را امضا کردند که به حاکمیت 500 ساله عثمانیها بر بلغارستان و بخش اعظم بالکان خاتمه میداد، اهالی سیاست آماده خواندن فاتحه برای امپراتوری عثمانی شدند. وضعیت داخل امپراتوری عثمانی هم، به شدت آشفته بود و این آشفتگی، با شکستهای پیاپی از قوای خارجی، تشدید میشد؛ «ینگیچریها»، سربازان تعلیم دیده و شجاع سلطان عثمانی که نامشان لرزه بر اندام دشمنان میانداخت، دیگر به تاریخ پیوسته بودند. در این بین، اروپاییها با در اختیار گرفتن امور داخلی عثمانیها، عملاً امپراتوری را به صورت یک سرزمین نیمه مستعمره درآوردند و با میل خود اداره میکردند. 23 دسامبر 1877، بالاخره نخستین مجلس ملی عثمانی گشایش یافت و سلطان به اصلاحاتی محدود، تن در داد؛ اما این اصلاحات، از قدرت او کم نمیکرد. به همین دلیل، وقتی حوصله سلطان از خرده فرمایشهای نمایندگان سر رفت، فرمان منحل کردن مجلس هم صادر شد! در همین شرایط بود که تعدادی از تحصیل کردگان جامعه عثمانی که به خانوادههای ثروتمند وابسته بودند، هسته تشکیلاتی با عنوان «جمعیت اتحاد و ترقی» را در مقدونیه بنیان گذاری کردند؛ جمعیتی که خیلی زود به «جمعیت تُرکهای جوان» مشهور شد.
پانترکیستها وارد میشوند
به تحقیق معلوم نیست که دیدگاههای اولیه اعضای «جمعیت اتحاد و ترقی»، در برگیرنده چه اجزایی بودهاست، اما تردیدی نیست که آن ها، همسو با اوجگیری جنبشهای ملیگرایانه و ناسیونالیستی در شرق، دم از «پانترکیسم» میزدند؛ رویکردی که در آن، برتری نژادی یک قوم تبلیغ میشد و خواست و اراده دیگر اقوام، اهمیتی نداشت. با این حال، «تُرکهای جوان» قادر نبودند به تنهایی مسیر اوجگرفتن در عالم سیاست را طی کنند. آن ها به متحدانی برای این کار نیاز داشتند و داستان ارتباط برخی احزاب ارمنی داخل خاک عثمانی، مانند «داشناکسیون» با جمعیت اتحاد و ترقی از همین زمان آغاز شد.
سرآغاز یک تراژدی
اما داستان غمانگیز و تراژدی اصلی ارامنه، با قدرت گرفتن جمعیت اتحاد و ترقی آغاز شد؛ در 13 ژانویه 1913 اسماعیل انورپاشا، رهبر جمعیت، طلعتپاشا و احمدجمال، مثلث رهبری جمعیت را تشکیل دادند و مناصب بالای حکومتی را تصاحب کردند؛ مظاهر بورژوازی نوین عثمانی، به سرعت با مخالفان خودشان به توافق رسیدند و دست زمین داران بزرگ و اشراف سنتی را به گرمی فشردند. با آغاز جنگ جهانی اول و عقبنشینی عثمانیها از بالکان، جمعیت چارهای جز پیمان اتحاد بستن با آلمان نداشت. صفآرایی و شکست ارتش ناتوان عثمانی در برابر ارتش نهچندان قدرتمند روسیه تزاری، کشوری که در آستانه فروپاشی کامل قرار داشت، «تُرکهای جوان» را به فکر تجهیز نظامی همه اتباع امپراتوری انداخت؛ حتی مسیحیان را که تا آن زمان از داشتن اسلحه محروم بودند. برخی نویسندگان ارمنی معاصر، از حضور 200 هزار ارمنی در ارتش عثمانی سخن میگویند؛ این حرف کمی غلوآمیز است، اما اگر صحت آن را بپذیریم، آن وقت باید ادعای دیگری را هم قبول کنیم که میگوید، در جبهه مقابل عثمانیها یعنی روسیه، 600 هزار ارمنی خدمت میکردند! این، یعنی آغاز بدبینی شدید سران جمعیت اتحاد و ترقی به ارامنه. وقتی کنگره داشناکها در اوت سال 1914، حاضر نشد به همکاری بیشتر با عثمانی برای تقویت جبهه متحدین تن دردهد، بدبینی به اوج خود رسید. ظاهراً حکومت عثمانی اخباری مبنی بر همسویی داشناکها با متفقین دریافت کرده و پاداش این همسویی نیز، با خودمختاری و حتی استقلال ارامنه ضمانت شده بود؛ این خبر، درست یا غلط، ارتباطی به جمعیت عظیم ارامنه که در زمره اتباع دولت عثمانی قرار میگرفتند، نداشت؛ اما آن روی دیگر جمعیت اتحاد و ترقی را بالا آورد و اعتقادات و احساسات پانتُرکیستی آن ها چنان غلیان کرد که چاره را در حذف فیزیکی ارامنه در پهنه امپراتوری عثمانی دیدند. اعضای دولت، طی جلسهای مخفیانه، «قانون تهجیر» را از تصویب گذراندند، قانونی که بر اساس آن، باید جمعیت ارامنه در داخل قلمرو عثمانی جابهجا و به نقاطی دور از مرزهای روسیه تزاری منتقل میشد.
رقم خوردن یک نسل کشی
«قانون تهجیر» دستمایه ای برای دستاندازی به مال، جان و ناموس ارامنه بیخبر از همه جا بود. تعدادی از اعضای حزب داشناک در اسلامبول به دار آویخته شدند و انتقال ارامنه، با شدت و حدت فراوان آغاز شد. گزارشهای موجود از این انتقال جمعیتی مصیبتبار به شدت تکاندهنده است. یکی از شاهدان عینی این جابهجایی، محمدعلی جمالزاده، داستاننویس معروف ایرانی است که بعدها، در خاطراتش از دختران ارمنیای نوشت که از ترس دستدرازی مأموران عثمانی، موهای خود را تراشیده بودند و از فرط گرسنگی به تغذیه محتویات روده گوسفند اکتفا میکردند. طی این جابهجایی، هزاران ارمنی بیگناه، در چنگال مرگ گرفتار آمدند. ارامنه آمار مقتولان را بین 600 هزار تا یک میلیون و 800 هزار نفر برآورد کردهاند؛ آماری که قویاً از سوی مخالفان وقوع تاریخی این نسلکشی و به ویژه دولت ترکیه، نفی میشود. به هر حال، نباید فراموش کرد که حتی قتل یک انسان بیگناه نیز، جرمی نابخشودنی است و به قول «روژه گارودی»، «قرار نیست حسابداری اموات به راه بیندازیم!» درباره ابعاد این جنایت بزرگ، اسناد و مکتوبات فراوانی جمعآوری و آثار هنری زیادی ساخته شده است.
منابع:
قتل عام ارامنه؛ اسماعیل رائین؛ انتشارات امیرکبیر؛ 1357
سرگذشت و کار جمالزاده؛ مهرداد مهرین؛ کانون معرفت؛ 1342
نسلکشی یا تراژدی بزرگ ارامنه در سال 1915: استدلالهای مخالفان؛ فاطمه رضایی؛ مجله پژوهشهای تاریخی؛ دوره 5؛ شماره 3؛ پاییر 1392