printlogo


بدون موضوع
رسم سرهنگی و درس فرهنگی
غلامرضابنی اسدی political@khorasannews.com

 اسمش چه بود؟ بماند. مهم تر از اسم، رسم اش است که باید گفت و به آواز بلند جار زد تا به رسم و راه دیگران هم تبدیل شود؛ سرهنگ بود. محکم و مقتدر مثل همه نظامیانی که به سربازی وطن، سر فراز می کنند. سرهنگ بود اما فرهنگ را به خوبی زندگی می کرد. او باور داشت که با تلفیق هم افزا شدن فرهنگ با قاعده سرهنگی است که می تواند برای میهن، سربازی کارآمد و برای باورهای انقلابی و دینی اش، از جان گذشته ای خالص باشد. با این نگاه بود که به رغم اقتدار، هرگز دچار کیش شخصیت نمی شد و زیر سایه قپه های شانه اش نمی نشست. شانه می داد به زیر بار مردم و کار شان را به بهترین شکل، راه می انداخت. نه خدم داشت و نه حشم و نه حتی حاضر بود از خودروی اداره استفاده کند. شمع بیت المال می دانست آن چه به سازمان مربوط می شد. شمعی که چون کارِ مردم به پایان آمد، حتما باید آن را خاموش کرد. تاسی به مرام مولا علی(ع) را یک شعار نمی دانست که بالای سرش بنویسد اما سرش به کار خودش و راه خودش گرم باشد. باور داشت که باید با مدیریت رفتار خود تا می شود از بیت المال کمتر استفاده کرد. او می گفت وقتی خودروی شخصی دارم چرا باید از خودروی اداره استفاده کنم؟ وقتی خودم می توانم رانندگی کنم چرا باید راننده داشته باشم؟ او آن چه دیگران حقِ خود می دانند و برای گرفتن افزون ترش هم تلاش می کنند را وامی نهاد و دست به زانوی خود و جیب خودش داشت. وقتی فصل بازنشستگی هم فرا رسید. خیلی راحت کار ها را تحویل داد و همان طور که روز اول بی سر و صدا آمده بود، آرام و متین رفت. نخواست برایش مراسم تودیع بگیرند که اگر برگزار می شد، با توجه به رفتارش، کلی هدیه می توانست بگیرد اما مرد به همین اندک هم دل نداشت. او که با یک دست لباس آمده بود، همان یک دست را هم گذاشت و رفت. سرهنگ باور داشت پلیس باید «وقفِ عامِ خدمت» باشد. من آدم هایی چنین را شایسته کسوت پلیسی می دانم. نجبایی که هیچ گردی عارض قامت رشید شان نمی شود. اینان به سلامت زندگی می کنند و سلامت را هم حق جامعه می دانند و نمی گذارند که بیماری فزون خواهی و «چشم بیماری» و «دست بیماری»، سلامت اخلاقی و حرفه ای شان را آسیب رساند. وقتی پلیس چنین بود، می تواند شیشه های جامعه را هم از غبار پاک کند تا در اوج شفافیت و صداقت، همه چیز آینه وار شود  و کسی نتواند در پس غبار، مرکب فزون خواهی خود را مخفی کند. باری، سرهنگ پلیس بود. با فرهنگ علوی هم کار می کرد و بسیارند در این نیرو که چنینند و باید دست به دعا بر داشت که خدا نسل اینان را چنان تکثیر کند که همه جا پاک و طاهر بماند و زیبایی سهم مردمان شود.