به مناسبت صد و یازدهمین سالروز امضای فرمان مشروطه

مشروطیت؛تبلور آزادی خواهی ایرانیان

نویسنده : جواد نوائیان رودسری info@khorasannews.com
«مخبرالسلطنه هدایت»، درباره شرایط اجتماعی و اقتصادی ایران در آستانه انقلاب مشروطه، در کتاب «گزارش ایران»، می نویسد: «ایران را بی سامانی و پریشانی فرا گرفته [است]، روس از یک سو می کِشد، انگلیس از یک سو، عثمانی هم سری توی سرها در می آورد. دولت یک جا، 5/22 میلیون روبل، درصد پنج، یک جا، یازده کرور تومان، درصد چهار، به دولت روس مقروض است، دویست و نود هزار لیره به انگلیس. گمرکات وثیقه قرض است. خزانه خالی و دولت محتاج پول ... مردم، آن که در شمال است، خودش را به روس بسته، آن که در جنوب است، به انگلیس. وزرا چشمشان به دهان سفارتین است ... شاه مریض است و گرفتار به درد خود، رجال دولت همه در فکر منفعت، فکری که در هیچ کله[ای] نیست، فکر مملکت است. اگر چند نفری در این فکرند، مغلوب اکثریت اند. مردم چیزهایی شنیده اند و آرزوهایی در دل دارند. همین در سینه ها مختفی است، تا کِی بترکد ... »
به راستی کشور در آستانه قیامی عمومی قرار داشت. ظلم و بیدادی که پس از استقرار قاجارها بر سریر قدرت، دامن گیر ایرانیان شد، کاسه صبر ملت را لبریز کرده بود. شکست های پی در پی و جدا شدن بخش های وسیعی از خاک ایران، فقر و ناامیدی ناشی از بی درایتی و بیدادگری حکمرانان و نیز چپاول ثروت های مادی و معنوی کشور توسط بیگانگان، هر روز، بیش از پیش، مردم را وادار می‌کرد تا در پی راه چاره ای باشند. ایران، به انبار باروتی شبیه بود که برای انفجار، تنها به یک جرقه نیاز داشت؛ جرقه ای که با وقوع چند اتفاق، بالاخره انبار باروت را منفجر کرد.
وقایعی که زمینه ساز قیام شد 
یکی از اتفاقاتی که باعث بروز قیام عمومی و طرح نخستین خواسته های ملت در برابر حکومت استبدادی شد، بی حرمتی «عسگر گاریچی» به بانوانی بود که قصد تشرف به قم و زیارت حرم مطهر حضرت معصومه(س) را داشتند. درباره «عسگر گاریچی»، اطلاعات چندانی در دست نیست. همین قدر می دانیم که وی فردی لاابالی و فاسدالاخلاق بود که با زدو بند، توانسته بود حق حمل و نقل مسافر از تهران به قم را به دست آورد. «عسگر گاریچی»، با راضی نگه داشتن مقامات و پرداخت رشوه، انحصار حمل و نقل در مسیر قم – تهران را چند سال در اختیار داشت. ستم های مکرر او به مسافران، که عموماً زوار بودند، باعث اعتراض علما به حکومت قاجار شد، اما این اعتراضات فایده ای نداشت. ظاهراً، مدتی پیش از شروع جنبش مشروطه، «عسگر گاریچی»، پس از باده گساری، قصد اهانت به چند بانوی زائر را داشت که مورد عتاب پیرمردی قرار می گیرد؛ اما او به جای دست برداشتن از رفتار خود، به سراغ پیرمرد می رود و پس از ضرب و جرح شدید وی، ریش پیرمرد را می بُرد. بازتاب این عمل زشت و زننده، اوج گرفتن اعتراضات عمومی بود، به طوری که برداشتن «عسگر گاریچی» از راهِ قم، به عنوان نخستین مطالبه علما و مردم، پس از مهاجرت به ری و تحصن در حرم حضرت عبدالعظیم(ع) (مهاجرت صغری)، مطرح شد.
مهاجرتی که بی ثمر بود 
«سید هاشم قندی» و «سیداسماعیل خان سرهنگ»، دو بازرگان خوش نام و معتبر بازار تهران بودند. این دو، سن و سال بالایی داشتند و به نوعی، معتمد بازاریان محسوب می شدند. با شروع جنگ میان روسیه تزاری و ژاپن، که به شکست روس ها منجر شد، قیمت قند در بازار افزایش یافت. ظاهراً بیشتر واردات قند ایران از روسیه بود و جنگ پیش آمده، وقفه ای در واردات قند به وجود آورد. در پی این اتفاق، «علاءالدوله»، حاکم تهران، که از قبل از این دو بازرگان کدورتی داشت، آن ها را احضار کرد و به بهانه گران شدن قند، به چوب بست. در پی این اقدام، بازار تهران تعطیل شد و بازاریان در مسجد شاه، اجتماع کردند و خواستار تعقیب حاکم تهران و اجرای عدالت شدند. با این حال، به تحریک «امام جمعه»، که وابسته به دربار بود، فراشان به معترضان حمله و تعدادی را مجروح کردند. این اقدام، زمینه ساز نخستین گام در مسیر شکل گیری جنبش مشروطه شد.روز بعد، علمای تهران، از جمله مرحوم «سیدمحمد طباطبایی» و «شیخ فضل ا...نوری»، راهی ری شدند و در حرم حضرت عبدالعظیم(ع) تحصن کردند. این تحصن حدود یک ماه طول کشید و در نهایت، با وساطت سفیر عثمانی و وعده شاه برای تحقق خواسته های متحصنان، پایان یافت. برخی از خواسته های متحصنان حرم حضرت عبدالعظیم(ع) عبارت بود از :«1- نبودن عسگر گاریچی در راه قم؛ 2- بنای عدالت خانه در ایران؛ 3- اجرای قانون اسلام درباره آحاد و افراد بدون ملاحظه احدی و 4- عزل علاءالدوله از حکومت تهران.» با این حال، متحصنان از وعده های شاه، طَرفی نبستند. شاه، «علاءالدوله» را عزل و «نیرالدوله» را (که به تعبیر «ناظم الاسلام» بدتر از «علاءالدوله» بود) به جای وی منصوب کرد. درباره تأسیس عدالت خانه هم، هیچ اقدامی انجام نشد.
کارشکنی های «عین الدوله» 
«عین الدوله» که از طرف شاه، مأمور رسیدگی و اجرای درخواست های متحصنان شده بود، به خواسته های مردم توجهی نکرد و با تبعید تعدادی از حاضران در تحصن، عملاً نشان داد که قصد انجام اصلاحات را ندارد. او حتی به نصایح خیرخواهانه «آیت ا... سیدمحمدطباطبایی» هم وقعی ننهاد. «ناظم الاسلام» در کتاب «تاریخ بیداری ایرانیان» می نویسد:«[طباطبایی به عین الدوله گفت:] کاری بکنید که نام نیکی از شما در عالم بماند و در صحایف تاریخ بنویسند بانی مجلس و عدالت خانه، عین الدوله بوده و از تو این یادگار در ایران باقی بماند. این فرمایشات و نصایح در او اثر نکرد، بلکه از شنیدن لفظ مجلس، اگرچه آقای طباطبایی به کنایه ادا فرمود، ابرو در هم کشید و مکدر شد.»
سخنرانی شورانگیز «آیت ا...طباطبایی» 
«آیت ا... طباطبایی» دریافت که اصولاً دربار و به ویژه «عین الدوله»، قصد ندارد به وعده خود عمل کند. او به همین دلیل، روز 14 تیرماه 1285، درست یک ماه پیش از امضای فرمان مشروطه توسط «مظفرالدین شاه»، سخنرانی معروف خود را، خطاب به مردم، ایراد کرد. اهمیت این سخنرانی تاریخی، از آن رو است که در آن، خواسته های اصیل و راستین ملت، عنوان شده است. در این سخنرانی، خبری از اصطلاحات و واژگان غربی، برای بیان مقصود نیست. به نوشته «ناظم الاسلام»، «آیت ا... سیدمحمد طباطبایی» در بخشی از این سخنرانی، خطاب به حضار، می گوید:«وا...، به اجداد طاهرینم و به صدو بیست و چهار هزار پیغمبر قسم است که مقصود ما یک کلمه عدل است. مگر مملکتی که پادشاه هست نباید مجلس عدلی بوده باشد؟» او سپس به افشای ماهیت «عین الدوله» می پردازد:«اینک به شما اعلام می دهم، امروز هم باعث ظلم یک نفر شده است که اتابک [عین الدوله] باشد، او را علاج کنید.» «آیت ا... طباطبایی» با عتاب، مردم را مورد خطاب قرار می دهد و ضمن فراخواندن آن ها به قیام، می گوید:«چه کنیم که همین مقصود حرف های مرا نمی فهمید و عمل نمی کنید. گوش به موعظه و نصیحت نمی دهید. کو کسی که بفهمد ... نه غیرت در شما مانده و نه تعصب. همین است که ظلم ها روز به روز زیادتر می‌شود. وقتی حاکم دید که مردم کنیز و غلام اویند، معلوم است دیگر، آن وقت زنی ببیند می برد و هر جا مال و مِلک خوبی دید، تصرف می کند.»او در پایان سخنانش تصریح می‌کند:«در سَرِ این مقصود باقی هستیم. اگر یک سال یا ده سال طول بکشد، ما عدل و عدالت خانه می‌خواهیم، ما اجرای قانون اسلام را می خواهیم، ما مجلسی می خواهیم که در آن مجلس شاه و گدا در حدود قانونی مساوی باشند. ما نمی گوییم مشروطه و جمهوری، ما می‌گوییم مجلس مشروعه و عدالت خانه.» این سخنرانی، باعث هیجان عمومی شد و مردمی را که از ظلم و تعدی به جان آمده بودند، آماده مبارزه کرد؛ مبارزه ای که یک ماه بعد، با امضای فرمان مشروطیت توسط «مظفرالدین شاه»، در 14 مردادماه 1285، به ثمر رسید. با این حال، پیروزی مردم به سادگی میسر نشد و وقایع و موانع متعددی در مسیر تحقق آن به وجود آمد.