زندگی عجیب«شاهزاده سرخ»

چرا«مریم فیروز»،اشراف زاد گی را رها کرد،همسر کیا نوری شد و به دکتر فاطمی پناه داد؟

جواد نوائیان رودسری – در میان فرزندان عبدالحسین‌خان فرمانفرما، شازده نامدار قجری و نواده عباس‌میرزا، دو نفر بیش از دیگران به شهرت رسیدند؛ نصرت‌الدوله فیروز که از طرفداران رضاشاه بود و مزد این طرفداری را با قتل فجیعش در نزدیکی سمنان با اشاره پهلوی اول، دریافت کرد و مریم فیروز که سال‌ها پس از برادر زیست و به یکی از مشهورترین زنان تاریخ معاصر ایران تبدیل شد. مریم فیروز در سال 1292 هـ.ش به دنیا آمد؛ در کرمانشاه و درست هنگامی که سایه شوم جنگ جهانی بر سر ایران افتاده بود و حکومت مرکزی، عملاً وجود خارجی نداشت. پدرش عبدالحسین‌خان که آشکارا از سیاست بریتانیا حمایت می‌کرد، چند صباحی نخست وزیر شد؛ اما دولتش مستعجل بود و رقابت‌های پشت پرده و رغبت نداشتن احمدشاه به او، زود از معرکه بیرونش کرد. با این حال، خاندان فرمانفرما، هنوز هم بر خرِ مراد سوار بودند؛ عبدالحسین‌خان دیرزمانی والی کرمان بود و در این خطه برای خودش کیا و بیایی داشت. مریم، با آن سن کم، همه چیز را با دقت می‌دید و به هیچ‌چیز بی‌تفاوت نبود. شانس او فقط به زندگی در خانواده‌ای اشرافی محدود نمی‌شد؛ پدرش، عبدالحسین‌خان، به رغم نگاه مستبدانه‌اش، اعتقاد داشت که نسوان باید تحصیل کنند و از همین رو، برای دختر کوچکش، معلم سرخانه گرفت و او، تا پنجم ابتدایی را در منزل درس خواند. تا این‌که بعد از مهاجرت به تهران، سر از مدرسه ناموس و ژاندارک درآورد و در ردیف شاگردان صدیقه دولت‌آبادی قرار گرفت. ماحصل نشستن پای درس دولت‌آبادی، گرایش شدید مریم فیروز به تلاش در راستای برجسته کردن نقش زنان در جامعه بود.
خاطره یک طاعون
رضاشاه برای مریم فیروز حکم طاعون را داشت؛ طاعونی که به جان خانواده‌اش افتاد؛ اول برادرش را در نزدیکی سمنان به قتل رساندند و بعد، پدر را واداشتند اموال بسیاری را به نام پهلوی کند تا کاری با او نداشته باشند. مریم در تمام سال‌های اقتدار پهلوی اول، رنج و سختی پدر و مادرش را دید و این مسئله روی نگاه او به شرایط سیاسی و نیز، دامن زدن به نفرتی که از پهلوی داشت، بسیار تأثیر گذار بود. سال 1310، در عنفوان جوانی و در حالی که علاقه فراوانی به مطالعه و دانش‌اندوزی داشت، وادارش کردند تا به ازدواجی کاملا سیاسی تن در دهد؛ عباسقلی‌خان اسفندیاری، رئیس مجلس رضاشاه که 26 سال از مریم بزرگ تر بود، نخستین همسر او شد؛ شوهری که اصولاً نمی‌توانست زنی مانند مریم را با آن عقاید متجددانه تحمل کند. با این حال، ترس یا احترام مریم به پدرش، باعث شد که تا هنگام مرگ فرمانفرما، حرفی از طلاق نزند؛ اما بلافاصله بعد از فوت پدر، به زندگی مشترکش با اسفندیاری که مدت‌ها بود عملاً پایانش رقم خورده بود، خاتمه داد.
رزا لوگزامبورگ ایران!
مریم فیروز از مدت‌ها قبل از مرگ پدر و طلاق گرفتن از همسر، سودای فعالیت سیاسی داشت. او از مدت‌ها قبل گرایش‌های سیاسی مارکسیستی پیدا کرده‌بود. برخی می‌خواهند این رویکرد مریم فیروز را به شوهر دومش، نورالدین کیانوری نسبت دهند؛ اما این ادعا از پایه بی‌اعتبار است. مریم مدت‌ها سعی کرد که به سلیمان میرزا اسکندری، از بنیان گذاران حزب توده و در واقع پدر معنوی مارکسیست‌های ایران بقبولاند که زنان هم می‌توانند به کمیته مرکزی حزب راه پیدا کنند، اما این تلاش‌ها بی‌فایده بود. مریم به برگزاری جلسات روشنفکری در خانه‌باغ بزرگش دست زد؛ بسیاری از روشنفکران  آس‌‌و پاس تهران، آن روزها سر از خانه مریم فیروز در می‌آوردند و ساعت‌ها به بحث‌های داغ، اما بی پایان و بی‌حاصل روشنفکری می‌پرداختند. در تمام این مدت، مریم فیروز، بسان یک میزبان محترم، می‌نشست و حرف‌های صد من یک غاز آن ها را گوش می‌داد! با این حال، همین مراودات، در کنار شرایط خاص بعد از شهریور 1320، عزم مریم فیروز را برای ورود به سیاست جزم کرد و آشنایی و ازدواج با نورالدین کیانوری، جاده را برای خواسته‌های زنی جاه‌طلب چون او، گشود؛ شاید مریم می‌خواست رزا لوگزامبورگ ایران باشد! آشنایی‌اش با کیانوری، ظاهراً در همان محافل خانه‌باغ فرمانفرما رقم خورد، جایی که علاوه بر کیانوری، می‌شد ردپای صادق هدایت، عبدالحسین نوشین، بزرگ علوی، احمد قاسمی، فریدون توللی و حتی رهی معیری را هم پیدا کرد. با این حال، رشد و ترقی مریم فیروز در حزب توده، پیش از ازدواج با کیانوری آغاز شده بود؛ وقتی در تیرماه سال 1322، سلیمان‌میرزا اسکندری درگذشت، همزمان با برگزاری کنگره حزب توده، پنج زن، یعنی مریم فیروز، مریم صابری، زهرا بیات، زهرا اسکندری و عالیه شرمینی، به نمایندگی از جامعه نسوان در آن شرکت کردند. سال بعد، مریم فیروز با نورالدین کیانوری که چهار سال از او کوچک تر بود، ازدواج کرد؛ انگار قرار نبود دختر فرمانفرما، در مسیر همسریابی، خیلی متعارف عمل کند!
خیز برداشتن شاهزاده سرخ
حالا دیگر شمر هم جلودار مریم فیروز نبود؛ سخنرانی می‌کرد، مقاله می‌نوشت و در نشست‌های حزبی نظر می‌داد. آن‌قدر در پایتخت سر و صدا به پا کرد که نشریات خارجی از او با عنوان «شاهزاده سرخ» یاد کردند. نشریه «بیداری ما»، ارگان سازمان زنان حزب توده بود که مریم در نوشتن مقالات آن، سهم عمده‌ای ایفا می‌کرد. او نقش مهمی در فعالیت‌های حزب توده داشت و در کنگره سال 1327، به عضویت کمیته 16 نفره مشاوران درآمد. نفوذ اقتصادی و اجتماعی فامیل عریض و طویل فرمانفرما، برای مریم فیروز یک فرصت مغتنم محسوب می‌شد. پسرعمه‌اش، دکتر محمد مصدق، رهبر جبهه ملی شد و چون به ارتباطات خانوادگی اهمیت می‌داد، مریم می‌توانست به راحتی با او تماس داشته باشد و نقش پل میان حزب توده و مصدق را ایفا کند. اما پیش از آن و در بهمن سال 1327، پس از ترور محمدرضا پهلوی به وسیله ناصر فخرآرایی و غیر قانونی شدن فعالیت حزب توده، به دلیل نقش مؤثری که در اقدامات حزب داشت، ابتدا به حبس طویل‌المدت و سپس، حبس ابد محکوم شد. با این حال، او از ایران نگریخت و با توجه به خاندان قدرتمندش، توانست مخفیگاه‌های مناسبی برای خودش دست و پا کند. وقتی کیانوری در سال 1329 از زندان گریخت، به مریم پیوست و آن ها تا سال 1335، سه سال پس از کودتا، در ایران مخفیانه زندگی می‌کردند.
بانوی «آرسن لوپن»!
بعضی بر این باورند که حزب توده از جریان کودتای 28 مرداد خبر داشت و در مورد اطلاع‌رسانی به مصدق مسامحه کرد؛ اما خود توده‌ای‌ها، اصرار دارند که موضوع کودتا را به مصدق اطلاع داده‌اند و ظاهراً این کار توسط مریم فیروز انجام شده است. مصدق به این اخطار توجه چندانی نکرد و زاهدی توانست نقشه بتای کودتا را روز 28 مرداد سال 1332 اجرا و دولت مصدق را ساقط کند. برخی از کارگزاران دولت ساقط شده، سخت مورد کینه دربار قرار داشتند، افرادی مانند دکتر حسین فاطمی. فاطمی جایی برای مخفی شدن نداشت. مریم فیروز بعدها نقل کرد که فاطمی را در حالی که به شدت ضعیف شده بود، به خانه او بردند. به این ترتیب، دختر عبدالحسین خان، مدتی پرستار دکتر فاطمی شد؛ اما بالاخره وزیرخارجه مصدق را پیدا کردند. چرا مریم فیروز بازداشت نشد؟  توضیحش زیاد سخت نیست؛ وابستگی خانوادگی او می‌توانست هر مشکلی را حل کند. مریم فیروز، مدتی بعد به همراه کیانوری، به شوروی گریخت و این، آغاز اروپانشینی او تا پیروزی انقلاب اسلامی در ایران بود. طی سال‌های حضور در اروپا، مریم در دانشگاه لایپزیک دکترای زبان فرانسه گرفت و مدتی تدریس کرد. اما بخش عمده فعالیت‌های وی را، کارهای حزبی تشکیل می‌داد. مطالبی را برای رادیو پیک ایران، بلندگوی حزب توده که توسط شوروی شارژ مالی می‌شد، تهیه می‌کرد. او به تدریج، همان‌ قدر به شوروی علاقه‌مند شد که شوهرش کیانوری. به این ترتیب، با پیروزی انقلاب اسلامی، مریم فیروز که روزی روزگاری دوست داشت یک آزادی‌خواه تمام عیار باشد، در کسوت یک نفوذی و با عنوان عضو ارشد حزب توده به ایران بازگشت. فعالیت‌های جاسوسی توده‌ای‌ها به بازداشت اعضای این حزب و از جمله مریم فیروز منجر شد. او بعد از گذراندن دوران حبس، بقیه عمرش را در تهران گذراند و در نهایت، روز 22 اسفند سال 1386، در 94 سالگی درگذشت و در آرامگاه خانوادگی فرمانفرمائیان مدفون شد.