روایت جهاد خراسان در دفاع مقدس و سنگرسازی زیر آتش و خون
تعداد بازدید : 370
با بولدوزر و لودر اسیر میگرفتیم
محسن متولی اشکذری – یاد حماسه جهادی های دفاع مقدس که به میان می آید، ابعاد ایثار و از جان گذشتگی شان آن زمان بر ما بیشتر عیان می شود که بدانیم چگونه در زیر آتش و خمپاره دشمن، جان خود را بر کف می گرفتند و جاده و سنگر و خاکریز و... می ساختند. هفته دفاع مقدس، فرصت خوبی است تا پای صحبت آن ها بنشینیم و روایت این حماسه را از زبان خودشان بشنویم. در برنامه ای که از سوی اداره کل حفظ آثار و نشر ارزش های دفاع مقدس خراسان رضوی فراهم شد، چند تن از رزمندگان جهاد خراسان در دفاع مقدس روایت خاطره کردند.
اگر یک اشتباه کوچک رخ دهد
مهندس «محمد حافظ» فرمانده تیپ ثامن الائمه(ع) جهادسازندگی خراسان در دوران دفاع مقدس، ابعاد مهندسی رزمی در آن روزها را این طور روایت کرد: مهندسی رزمی، مسئله ای است که تاکنون کمتر به آن پرداخته شده است، مسائل فنی در این زمینه بسیار مهم است و یک اشتباه کوچک در احداث خاکریز کار را دچار مشکل می کند چنان که ما فاو را بر سر مسائل فنی از دست دادیم. خاکریز باید قطعا از جبهه خودی زده می شد، چون باید طرف خودمان گود می شد. بیشتر ماشین های ما در هنگام جاده سازی استتار می شدند ضمن این که تلاش می کردیم در شب عملیات، خاکریزها را ایجاد کنیم. خاکریزها در خطوط مقدم باید بیش از نیاز احداث می شد، به همین دلیل تعداد خاکریزهای ساخته شده خیلی زیاد بود. مثلا در تنگه چزابه خاکریزهایمان خیلی به هم نزدیک بود ولی با وجود فاصله کم، رزمندگان در هنگام رفت و آمد گاهی از ناحیه سر هدف تیرباران قرار می گرفتند و به شهادت می رسیدند. سنگرها هر روز بهتر از دیروز
البته این را هم بگویم که برای ساخت سنگر و استحکامات هم، مشکلات فراوان بود و جهاد خراسان اولین گروه مهندسی رزمی را به منطقه برد و من به عنوان فرمانده تیپ ثامن الائمه(ع) جهاد، مسائل را پیگیری می کردم. در اوایل سنگرهایی که ساخته می شد، با آمدن باران، آب در داخلش می افتاد و نمی شد در آنجا ماند ولی به تدریج کیفیت ساخت سنگرها ارتقا یافت و سنگرهای بتنی پیش ساخته که آخرین نوع سنگرهایی بود که ساخته می شد، به حدی مستحکم بود که مثلا در جریان فاو، تا آخرین لحظات این سنگرها محفوظ بود و می شد از درون آن وقایع شهر را رصد کرد. مأموریت های گوناگون جهاد
جهادگر پیشکسوت دیگری که در این مراسم به بیان خاطرات خود پرداخت «محمود شهیری پارسا» عضو شورای مرکزی و مسئول پشتیبانی جنگ جهاد خراسان بود که گفت: جهاد سازندگی در خرداد سال 58 تشکیل شد، عزیزان از مشاغل مختلف مامور می شدند و با حضور در جهاد هر آنچه را که روستاها نیاز داشت تامین می کردند که شاخص ترین آن آبرسانی بود. تا شهریور 59 که دشمن بعثی به مرزهای ایران هجوم آورد جهادگران مشغول انجام وظیفه در روستاها بودند، هنگامی که خبر تجاوز دشمن رسید جهادگران غیور نیز با امکاناتی که داشتند راهی مناطق جنگی شدند. جهاد خراسان عمدتا در اهواز و سوسنگرد مستقر شد و این گونه کار جهاد که پشتیبانی و خدمات رسانی به نیروهای رزمنده بود آغاز شد. خیلی سریع براساس نیاز رزمندگان، کار جهاد هم گسترش یافت و به نیازهای حیاتی مثل آبرسانی، حمل مهمات و... پرداخت و امکاناتی را که سپاه و دیگر نیروهای مسلح نیاز داشتند تامین می کرد. از دیگر اقدامات جهاد خراسان ساخت بیمارستان صحرایی توسط گردان موسی بن جعفر(ع) در مناطق گیلانغرب و نفت شهر بود و همچنین جزیره «هنگام» به جهاد نصر تحویل و 22 کیلومتر مشرف به دریا خاکریز زده شد و آب انبار و دیگر استحکاماتی که نیاز بود هم آنجا ساخته شد.
گروهان پمپاژ حضرت ابوالفضل(ع) جهاد خراسان هم پدافند و آفند آبی را برعهده گرفت، نصب پل های مستحکم هم از دیگر برنامه ها بود و انواع مختلفی داشت که احداث پل کوثری و پل خیبری 2 نمونه آن بود، پل خضر شناور بود و پل چریکی به صورت نفری نصب می شد و در شب های عملیات بچه ها آن را نصب می کردند. یکی دیگر از کارهای جهاد خراسان ایجاد مرکز تحقیقات مهندسی بود که علاوه بر خراسان، در تهران، تبریز، شیراز و اصفهان قرار داشت. ما در خراسان روی زرهی کردن بولدوزرها کار می کردیم و ساخت انواع حمام های صحرایی و انواع کانکس ها در خراسان انجام می گرفت و در تهران هم که مرکز بود روی موشک کار می شد. جهاد در اتاق های فکر عملیات ها
اهمیت کار جهاد به حدی بود که به یک عنصر اصلی و راهبردی در تمام اتاق های فکر عملیات ها تبدیل شده بود وکار به جایی رسید که اگر در عملیاتی جهاد مامور نبود دیگر نیروها می گفتند ما نمی توانیم کار کنیم مثلا در عملیات والفجر 8 چون لشکر 5 نصر باید 4- 3کیلومتر راه می پیمود تا نهایتا خود را به آب برساند این خاکریز و محل استقرار لشکر بسیار حیاتی بود. جهاد خراسان در عملیات های فتح المبین، طریق القدس، شکستن حصر آبادان، والفجر مقدماتی و ... کارهای بزرگی انجام داد، ما حدود 70 هزار نیرو داشتیم و در جهاد نیرویی نبود که در منطقه حضور نداشته باشد. یکی دیگر از کارهایی که انجام دادیم تشکیل یک پادگان آموزشی در همین محلی است که اکنون مجتمع آیه ها (در مشهد)در آن مستقر است. در آن آموزش رانندگی لودر و بولدوزر انجام می شد. از جوانان تا شهید 80 ساله
در ادامه این نشست یکی دیگر از جهادگران که به درجه جانبازی هم نائل شده است به بیان خاطراتش پرداخت. «محمدجواد گل فخرآبادی» که در دوران دفاع مقدس فرمانده گردان امام رضا(ع) جهاد خراسان بوده است با تاکید بر این که بیشتر کارها در جنگ توسط جوانان انجام شد افزود: البته در این میان پیرمرد 80 ساله هم داشتیم که به شهادت رسید. اما کار اصلی بر دوش جوانان بود. ما هم در آن دوران جوان بودیم و سر پرشوری داشتیم، یکی از کارهایی که در آن دوران جهاد خراسان انجام می داد تامین بخشی از جیره غذایی رزمندگان بود. ماجرای آن پیرمرد روستایی
زمانی برای جمع آوری کمک های مردمی به یکی از روستاها رفته بودم پس از آن که هدایای مردمی جمع آوری شد و حرکت کردم از آینه بغل کامیون مردی را مشاهده کردم که گوسفندی در بغل داشت و پشت ماشین می دوید، توقف کردم، زمانی که بره را داد گفت «بدهید رزمندگان بخورند تا بتوانند خوب با دشمن مبارزه کنند، این گوشت ذخیره زمستان زن و بچه من بود، ما زمستان امسال نان خالی می خوریم اما این را ببرید رزمندگان آسوده باشند و مبارزه کنند». خواب فقط 4 ساعت
یکی از واقعیات حضور جهاد در دفاع مقدس که گاهی کمتر به آن پرداخته می شود، کار شبانه روزی بچه های جهاد است خیلی از جهادگران در شبانه روز 4 ساعت بیشتر نمی خوابیدند و اصلا در منطقه خوزستان اگر بگویم جنگ، جنگ بولدوزر بود چیزی به گزاف نگفته ام، خیلی از جاها زمانی که عراقی ها صدای بولدوزر را می شنیدند فکر می کردند کار تمام است و از مواضع خود بیرون می آمدند و با فریاد «دخیل یا خمینی» خود را تسلیم می کردند. جهادگران در واقع با بولدوزر و لودر، نیروهای دشمن را به اسارت در می آوردند.
ارسال دیدگاه
ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
تعداد بازدید : 139
شمخانی: ما امکانات دادن جان نداریم، به داد ما برسید!
گروه پلاک عزت- این چه سازمان رسمی شناخته شده ای است که اسلحه انفرادی ندارد؟ نیروهای شهادت طلب پاسدار را آموزش ندادید، مسامحه کردید، چوبش را از خدای عز وجل خوردید و خواهید خورد. چه باید بگویم که شما را به تحرک وا دارم؟
آغاز جنگ تحمیلی در تاریخ 31 شهریور 59 در حالی ثبت تاریخی شد که مردم ایران از مدتها قبل به خصوص در غرب کشور درگیر برخی تشنج های داخلی بودند و پاسداران با عوامل ضد انقلاب دست و پنجه نرم میکردند.
در واقع در این تاریخ میتوان گفت جنگ گسترش بیشتری پیدا کرد و عوامل خارجی نیز برای نبرد با کشور ایران لباس رزم بر تن کردند. سربازان سپاه اسلام در طول این جنگ نابرابر که تنها نبردی بود که در آن حتی یک وجب از خاک کشور هم به توبره دشمن ریخته نشد، دست خالی با دنیایی میجنگیدند که صدام را به عنوان نماینده خود انتخاب کرده بود و تمام امکانات تسلیحاتی و پشتیبانی را که لازم بود در اختیار او می گذاشت. این در حالی بود که دست های نفاق در داخل نیز بیش از پیش فعال بود، تا جایی که فرمانده کل قوا و رئیس جمهور آن دوران یعنی ابوالحسن بنی صدر مدتی بعد به جرم خیانت از کشور گریخت. اوضاع تا جایی وخیم بود که علی شمخانی از فرماندهان جبهه جنوب درست یک روز قبل از سقوط خرمشهر نامه ای می نویسد و فریاد کمک سر میدهد. این نامه تنها گوشه ای از خیانتهای رئیس جمهور بنی صدر را نشان میدهد. وی شکوائیه خود را اینگونه مینگارد:
باسمه تعالی - و انزلنا الحدید فیه بأس الشدید
مسئولین، مسلمین، به داد ما برسید. این چه سازمان رسمی شناخته شده ای است که اسلحه انفرادی ندارد؟ نیروهای شهادت طلب پاسدار را آموزش ندادید، مسامحه کردید، چوبش را از خدای عز وجل خوردید و خواهید خورد. چه باید بگویم که شما را به تحرک وا دارم؟ این را بگویم که از 150 پاسدار خرمشهر تنها 30 نفر باقی مانده اند، این را بگویم که ما می توانیم با 30 خمپاره، خونین شهر را برای 30 ماه نگه داریم و امروز 30 تفنگ نداریم، و حال آن که سازمان های غیر رسمی با امکانات فراوان بر ما آن می رانند که باید برانند. خدا میداند که ما تانک های دشمن را لمس کرده ایم، فغان های زنانه آن ها را در شبیخون های شبانه خود شنیده ایم. سایه ما به حول خدا و مکتب اسلام همواره مورد حملات سلاح های سنگین دشمن بوده و هست و دشمن هرگز نتوانسته اسیران ما را تحمل کند. اسرای پاسدار یا از پشت تیرباران شده یا زیر تانک ها له گردیده اند. پناهگاهان عراقی همواره ترس نیروهای دشمن را از پاسداران انقلاب به عنوان یک معجزه الهی مطرح می کنند. سلاح را به دست صالحین بدهید. دشمن حسرت گرفتن یک اسلحه کمری را از پاسداران داشته و خواهد داشت...
ما پا برهنگان کربلای 30 روزه خونین شهریم. ما بهشت را زیر سایه شمشیرها می بینیم. شهدای 25 روزه ما هنوز دفن نشده اند. به داد ما برسید. ما نیاز به اسلحه و امکانات داریم. ما در راه خدا جان داریم که بدهیم، امکانات دادن جان نداریم. به خود بیایید. فریادهای پاسداران از فقدان امکانات بر ما زمین و زمان را تنگ کرده است. خستگی زیاد مانع از نوشتن من می شود ولی باز هم باید بدانید که ما شهیدان زنده ای هستیم که به نبرد خویش علیه مردگان زنده ادامه خواهیم داد. اگر وساطت کنید و ما را به حدید خداوند مسلح سازید، «فضرب الرقاب» خویش را تا سقوط دولت بعث عراق و دیگر زورمندان و قلدران ادامه خواهیم داد وگرنه تا آن زمان مبارزه خواهیم کرد که شهید شویم و تکلیف شرعی خویش را به جای آوریم.
ارسال دیدگاه
ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
تعداد بازدید : 0
ارسال دیدگاه
ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.