پسرش 5 ساله بود، اما او فرزندش را از زمان تولد ندیده بود. 25 آوریل 2011، دستگیرش کردند و کار او به استخبارات ارتش بحرین کشید. از همان ساعات اول دستگیری، شکنجه شروع شد. شکنجه گرانی با 14 نوع ملیت و تابعیت،
شکنجه اش می کردند؛ سرش را داخل یک سطل آب داغ میگذاشتند تا نفس او بند بیایدو همین که می خواست جان بدهد، سر او را از آب بیرون میآوردند و از او میپرسیدند که مخفیگاه اسلحهاش کجاست و دیگر همرزمانش را باید معرفی کند. او چیزی نمی گفت، اصلاً چیزی برای گفتن نبود و اسلحه ای در کار نبود. شکنجه ها ادامه می یافت. این بار شیلنگ ضخیم بود و سید مهدی. به بدنش برق وصل می کردند و یا از درآویزانش میکردند. یک بار برای 6 روز، سرپا نگاهش داشتند و با غذای حداقل، اجازه نمی دادند که بخوابد. فقط این شکنجه های جسمی نبود؛ این شکنجهها را باید در کنار شکنجههای روحی و فحاشی بگذاریم. میگفتند که کجاست حضرت مهدی(عج) شما که بیاید و شمارا نجات دهد و به مراجع فحاشی میکردندو....... این بخشی از سرگذشت «سید مهدی هادی الموسوی»، روحانی مبارز بحرینی است. مردی که ازسران جمعیت «أمل» است و اکنون دور از زادگاهش، در ایران روایتگر اوضاع بحرین است. آنچه می خوانید، گفتگوی ما با این مبارز بحرینی است:
وقایع بحرین برای بسیاری از ایرانی ها اهمیت بسیار زیادی دارد و مظلومیت انسانهایی که در بحرین به دست شقیترین افراد مورد ظلم واقع میشوند، برای ما مهم است؛ از خودتان بگویید و این که در بحرین در چه شرایطی بودید و از حال و هوای بحرین، سرگذشت این کشور و فضای سیاسی آن برای ما صحبت کنید؟
ملت بحرین در قرن بیستم میلادی 6 بار قیام کردند. در دهههای 20، 50، 60، 70، 80 و 90میلادی، شاهد تلاش مردم بحرین برای مقاومت در برابر ظلم طاغوتیان بودیم که آل خلیفه همه این قیام ها را سرکوب کرد. در قرن بیست و یکم در آغاز بیداری اسلامی کشورهای عربی و مسلمان، مردم مسلمان بحرین به دیگر ملتهای مسلمان پیوستند و در 14 فوریه سال 2011 میلادی، قیام کردند. آن ها در ابتدا با سردادن شعار، خواستار اصلاحات شدند، اما آل خلیفه با نیروهای امنیتی که از 61 کشور جهان هستند و شمار آنها به 500هزار مزدور میرسد، به سرکوب قیام مردم بحرین پرداختند. این مزدوران درواقع، وهابیهای 61 کشور جهان هستند که تابعیت بحرینی یافتهاند. البته آل خلیفه با این تعداد مزدور هم نتوانست قیام مردمی بحرین را بهطور کامل سرکوب کند. با ریخته شدن خون اولین شهید این انقلاب، یعنی علی مشیمع، شعار مردم بحرین تغییر کرد و از اصلاحات به سرنگونی رژیم در بحرین تغییر یافت. مردم گفتند که آل خلیفه دیگر حق حکومت بر بحرین را ندارد و رژیمی غیردموکراتیک است. آل خلیفه که توانایی سرکوب مردم را نداشت، از نیروهای سپر جزیره کمک گرفت. از این به بعد بود که ارتش بحرین باهمراهی 4 کشور دیگر خلیج فارس، در خون ملت مظلوم بحرین شریک شده و در بحرین، حکومتنظامی اعلام شد. این نظامیها، تمام کسانی را که کوچکترین فعالیتی در میدان «اللؤلؤ» بحرین داشتند دستگیر کردند. چه بسیار افرادی که در منزل خودشان و در برابر دیدگان خانواده شان شکنجه شدند. این نظامیها از مردم می خواستند مخفیگاه اسلحه شان را نشان دهند؛ درحالیکه مردم بحرین اسلحهای نداشتند. اینجا بود که حتی به ناموس بحرینیها در
منزل شان و جلوی چشم خانواده تجاوز میشد و میشود.
در شب 21 مارس، در روزهایی که هنوز سه یا چهار روز از حکومتنظامی می گذشت، درحالیکه من نبودم، به منزلمان ریختند؛ تقریبا 50 نفر.خانهای کوچک و اینهمه نیرو. نیروهای استخبارات، همسر عمه من را از بالای پشتبام به پایین انداختند و 5 نفر به عمه من در یک اتاق تجاوز کردند. این بانوی عفیفه که دندههایش شکسته بود، 6 ماه تمام زمینگیر شده بود. وقتی میخواستند مرا دستگیر کنند، به 40 خانه هتک حرمت شد تا به من ر سیدند. از میان جمعیت 700هزارنفری شیعیان بحرین، 25 هزار نفرشان زندانی بودند. در منطقهای که من سکونت داشتم، یعنی بنی جمره، گاهی در یکشب به نصف خانههای آن، هتک حرمت میشد. به منازل برخی از جوانهای انقلابی بحرین ، بیش از 20 تا 30 یا حتی 40 بار هتک حرمت کردند.حتی به منازل افرادی که به زندان افتادند نیز بارها یورش برده میشد. 40 مسجد را سربازان آل خلیفه ویران کردند. این را بگذارید در کنار شمار بسیاری از هیئتها و حسینیههایی که آل خلیفه ویران کرد. نیروهای آل خلیفه قرآن را در داخل خانه خدا میسوزاندند؛ آنها میگفتند که این قرآنها را صفویها چاپ کردند و در ایران چاپشده و در عربستان چاپنشده است و باید سوزانده شود.
در بحرین، 80 عالم وارد زندانهای آل خلیفه شده اند که سه تن از آنها مجتهد هستند و حتی تاکنون نیز در زندان به سر میبرند. بیش از 80 زن مؤمنه و عفیفه به زندان انداخته شدند که تعدادی از آنها هنوز نیز در زندان هستند. حتی بعضی از زنانی که به زندان افتادهاند فرزندان شیرخوار داشتند، که بهناچار، آنها نیز با مادرانشان در زندان به سر می برند و این یعنی این که حرمله ها در تاریخ تکرار شده اند.
مرا در روز 25 آوریل 2011، دستگیر کردند و به استخبارات ارتش بردند؛ از همان اولین ساعات دستگیری، شکنجه شدید آغاز شد. شکنجه گرانی با 14 نوع ملیت و تابعیت بنده را شکنجه دادند؛ افرادی با تابعیت عربستان ، امارات یمن، مصر، اردن، پاکستان و ... من را شکنجه کردند. مثلاً سر من را داخل یک سطل آب داغ میگذاشتند تا نفسم بند میآمد و همین که می خواستم جان بدهم، سرم را از آب بیرون میآوردند و از من میپرسیدند که مخفیگاه اسلحهات کجاست و دیگر همرزمانت را معرفی کن و چون من چیزی نمیگفتم، این شکنجه ها را ادامه میدادند. من را با شیلنگ ضخیم میزدند و به بدنم برق وصل می کردند یا از درآویزانم میکردند. 6 روز من را سرپا نگاه میداشتند و با غذای حداقل، اجازه خواب به من داده نمیشد. این شکنجهها را باید در کنار شکنجههای روحی و فحاشی بگذاریم. به عکس مراجع توهین میکردند و قالیچهای را در ورودی مرکز خود انداخته بودند تا هر کس میخواهد وارد شود، از روی آن عبور کند. این وهابیها این عکسها را بیشتر از منازل مردم بحرین به دست آورده بودند.در تمام مدتی که زندانی بودم، دست و چشم ما بسته بود. عکس خلیفه بن سلمان، را روی دیوار گذاشته بودند و مارا مجبور میکردند بر آن بوسه بزنیم. پس از 6 روز من را به وزارت کشور بحرین بردند که دریکی از زندانهای زیرزمینی آن دو ماه در سلول انفرادی بودم. پسازآن مرا به اتاقی بردند که یکی از حاضران در آن، فریاد زد که چشمان او را بازکنید، او که مرده است و هراسی ندارم از این که یکمرده و اعدامی مرا ببیند. 6 روز بود چشمانم نوری ندیده بود، تا چشمانم را باز کردم دیدم آقایی با یک لباس عربی در میان اتاق ایستاده است و چند نفر دیگر بالباس ارتشی در کنار او ایستاده اند؛ از قد و قواره و لهجه آنها دریافتم که بعثی عراقی هستند. او دستور داد لپ تاپی بیاورند و سخنرانی بنده در میدان اللؤلؤ را پخش کنند همچنین سخنرانی من در مقابل کاخ السافریه(کاخ حمد بن عیسی آل خلیفه) را نیز پخش کردند و گفت آنچه در این فیلمها میگویی بازگو کن و بگو مرگ بر حمد و اگر نگویی تو را میزنم؛ من هم گفتم. بعد شروع کرد به زدن من تا از حال رفتم. همینطور که من را به زندان میبردند، به من گفت که تو اعدامی؛ یا تو را در بحرین اعدام میکنیم و یا به عربستان میبریم و قطعاً برای جدا کردن سر تو از بدنت خواهم آمد. او گفت این را بدان که همانطوری که به خانههای شما ریختیم و هتک حرمت کردیم و هیچکس هم نتوانست کاری برای شما انجام دهد، همانطور که تمام داروندار شمارا دزدیدیم، همانطور که آزادی را از شما گرفتیم، همانگونه که هر کار خواستیم با ناموس شما کردیم، حسینیهها را بر سرشما خراب خواهیم کرد و عاشورایی را که از آن سرچشمه میگیرید، از ذهن شما محو میکنیم، نمیگذاریم که اسمی از آنها بماند امالطف الهی شامل حال من شد و برای من 10 سال حکم بریدند که بعدازآن حکم شکسته شد و بعد از 5 سال از زندان آزاد شدم. پس از 5 سال پسرم را که تا به حال ندیده بودم در آغوش کشیدم و برای اولین بار او را دیدم، درحالی که در طول زندانی شدنم، امیدی نداشتم تا او را ببینم. البته باید بگویم که فشار مردمی بود که به آزادی من کمک کرد و البته آنها نیز نتوانستند چیزی علیه ما پیدا کنند.آل خلیفه امثال من را آزاد میکنند، زیرا میدانند که من اگر در بحرین بمانم کاری علیه آنها نمیتوانم انجام دهم و هر وقت بخواهند میتوانند من را بازداشت کنند و اگر هم به بیرون از بحرین بروم، در آنجا نخواهم توانست علیه آل خلیفه اقدام عملی انجام دهم و شاید برای این بود که مرا آزاد کردند.
بگذارید کمی سیاسیتر بحث کنیم؛ درباره شیخ عیسی قاسم برای ما بگویید، چطور میشود که شیخ عیسی قاسم لغو تابعیت میشوند، مگر ایشان بحرینی نیستند؟ همچنین، برای ما بگویید، عربستان که اکنون در یمن درگیر است، آیا واقعاً تمایل دارد که در بحرین نیز درگیر یک بحران جانبی دیگر شود یا نه، منتظر میماند که ماجرای یمن حلوفصل شود و بعد دوباره فشار را بر بحرین تشدید خواهد کرد؟
به نظرمن خاورمیانه درگیر نبرد سیاسی نیست بلکه در آن یک نبرد عقیدتی در جریان است. بعد از جنایتهای شدید آل خلیفه دریکی دو سال گذشته ، بحرین کمی آرامگرفته بود، زیرا بهترین جوانها و مبارزان آن یا کشته شدند، یا به زندان انداخته شدند و یا از کشور فرار کردند، با این حال اخیراً آل خلیفه برشدت سرکوبگریهای خود افزوده است به نظر شما دلیل آن چیست؟
چرا امروز جمعیت الوفاقی که یکی از مهمترین جمعیتهای سیاسی بحرین است، پلمب میشود؟ چرا آل خلیفه جمعیت «التوعیه الاسلامیه» و «الرساله» را که سیاسی هم نبودند و بیشتر جنبه مذهبی و پژوهشی اسلامی داشتند ممنوع الفعالیت کرده است؟ حکم زندان شیخ علی سلمان(سردبیر جمعیت الوفاق) را از 4 سال به 10 سال بالا بردند؟ شیخ عیسی قاسم را سلب تابعیت کردند و به دنبال اخراج او از بحرین بودند؟ اینها همه نتیجه شکستهایی است که آل سعود در یمن، سوریه، لبنان و عراق مخصوصاً بعد از آزادی فلوجه متحمل شده است. خسارتها و شکستهای عربستان در دیگر کشورها، ریاض را بر آن داشت این شکستها را در بحرین جبران کند، زیرا آل سعود جبهههای مذکور را چند جبهه متعدد نمیداند و آنها را جبهه واحد میداند و تصور میکند که درواقع در برابر ایران و تشیع شکستخورده است. واقعیت این است که امروز صفین برپاست. بحرین یکلقمه آسان است برای عربستان، زیرا در حقیقت حاکم واقعی بحرین آل خلیفه نیست و آل سعود است. امروز آل خلیفه بدون مشورت با آل سعود، نمیتواند تصمیم مهمی اتخاذ کند.
پس امروز که آل سعود ضعیف شده است، آل خلیفه هم باید ضعیف شود؟
صد درصد، اگر آل سعود سقوط کند، شک نباید داشت که این، به معنای سقوط آل خلیفه است. البته بهتر است بگوییم چون مشکل کل منطقه آل سعود است، سقوط آل سعود به معنای راحتی کل منطقه است. کشورهای غربی چرا ناز آل سعود را میکشند؟ مشخص است، برای پول آل سعود. اگر منابع عربستان خشک شود، حتی غرب و کشورهای غربی نیز به آن پشت میکنند. پشت کردن غرب به عربستان و ضعیف شدن آن همان و از هم پاشیدن آل خلیفه همان.
بنده آینده بسیار درخشانی برای منطقه پیش بینی می کنم. عربستان خود را در باتلاق عراق وارد کرد و شکست خورد؛ عربستان در باتلاق یمن وارد شد. بازهم رسوا شد و در همه این جبههها، این تشیع و جمهوری اسلامی بود که پیروز شد.
صحبت از نبرد عقیدتی کردید، مگر شما در بحرین چه میگویید؛ شما گفتید که سلاح ندارید، پس مبارزه شما در بحرین از چه جنسی است که آل خلیفه نمیتواند آن را تحمل کند؟
در بحرین دو خط انقلابی وجود دارد. یک خط انقلابی سرسخت است. انقلابی مانند انقلاب مکتب امام خمینی رحمةا... علیه که از تکلیف سرچشمه میگیرد. این خط، مقاومت را تا پیروزی علیه آل خلیفه دنبال میکند که بیشتر رهبران آن در زندان هستند. خط دیگر انقلابی در بحرین هم وجود دارد که بیشتر به اصلاحگرایی تمایل دارد که رهبر معنوی آن، آیتا... شیخ عیسی قاسم است که آل خلیفه حتی آن را هم تحمل نمی کند . شیخ عیسی قاسم پدر معنوی جمعیت الوفاق، مهمترین جمعیت سیاسی بحرین، است. جمعیت الوفاق بارها در خلال این 5 سال بهصورت رسمی با آل خلیفه وارد مذاکره شده است. همچنین به صورت دائمی، مذاکرات غیررسمی در جریان بوده است. در تمام این مذاکرات، شیخ احمد عیسی قاسم همواره بر رویه مسالمتآمیز خود تأکید و مطرح میکند که خواستار مذاکره است. به همین دلیل است که مقام معظم رهبری ایران پس از سلب تابعیت شیخ عیسی قاسم فرمودند که «حالا هم عالم مجاهد آقای شیخ عیسی قاسم را مورد تعرض قراردادند. این حماقت و بلاهت است، شیخ عیسی کسی بود که مانع حرکات تند میشد. این بیعقلها(آل خلیفه)، نمیفهمند که برداشتن شیخ عیسی قاسم یعنی برداشتن مانع از مقابل جوانان پرشور بحرینی علیه حکومت؛ دیگر هیچ مانعی نمیتواند این جوانها را ساکت کند».
اگر اینگونه است، پس این فشار آل خلیفه بر شیخ عیسی قاسم یک اشتباه تاکتیکی است؟ و آیا آینده شیخ عیسی قاسم مانند شیخ نمر خواهد بود یا خیر؟
همه احتمالها در بحرین مطرح است. هنگامیکه ما در زندان بودیم، وقتی به راهحل سیاسی در بحرین نزدیک میشدیم، نزدیک به اتفاقی که چند روز دیگر احتمال میرفت تا زندانیها را آزاد کنند و تبعیدشدهها را به بحرین بازگردانند، نظیر اتفاقی که در سال 2002 میلادی افتاد که بعدازانقلابی که در سال 90 شد، زندانیها را آزاد کردند و تبعیدیها را بازگرداندند، ما این احتمال را میدادیم. اما بازهم آل خلیفه اشتباهاتی مرتکب میشد و یک شهید در خون خود می غلتید و تمام مذاکرات تحتالشعاع آن قرار میگرفت. بنابراین همیشه بحرین آبستن بحران بوده است. آل سعود و آل خلیفه، حاکمان با تدبیری نیستند، سیاستمدار نبوده و در اصل «شترچران» بودهاند. پشت سیاستهای آل خلیفه و آل سعود، همیشه نشأت گرفته از دیدگاههای قبیلهای است. لذا وقتی فردی در این قبایل غضب کند، آتش بحران را شعلهور خواهد کرد.
مثل لشکرکشی به یمن؟
بله البته؛ آل خلیفه و آل سعود حسابشده عمل نمیکنند و از روی احتمال کار میکنند. پس بعید نیست حتی شیخ عیسی قاسم را به شهادت برسانند؛ یا ایشان را دستگیر یا تبعید کنند. البته آل خلیفه همواره به دنبال تبعید شیخ عیسی قاسم بوده است. چرا شیخ عیسی قاسم را موردتهاجم قراردادند؟ آیتا... شیخ عیسی قاسم، بزرگترین پشتوانه شیعیان بحرین است؛ آل خلیفه به خیال خود میخواهد با تبعید ایشان، شیعیان بحرین پشتوانه انسجام خود را ازدست بدهند.
گزینههای احتمالی در برابر شیخ عیسی قاسم چیست؟
آل خلیفه میداند که اگر کسی در بحرین اهل مذاکره باشد، شیخ علی سلمان است. این گزینه مخصوصاً در این ایام پایانی دولت اوباما برای این که او در خاورمیانه اینگونه وانمود کند که در منطقه کاری کرده، بعید به نظر نمیرسد و آمریکا شاید به آل خلیفه و آل سعود برای مذاکره فشار وارد کند. البته ما قلباً خواستار این نیستیم. دوست داریم زندانیهای سیاسی و تبعیدشدگان آزاد شوند، اما نه به قیمت ماندن آل خلیفه. اما بازهم اگر واقعاً اتفاقاتی نظیر 2002 رخ دهد ما راضی هستیم. در این سال، زندانیها آزاد شدند و یک پارلمان شکلی و ظاهری تشکیل شد که مثلاً در آن شیعیان را در اکثریت قراردادند که البته حتی قبول این مسئله برای خود آل خلیفه هم سخت بود و نمیتوانستند ببینند شیعیان یک نیروی سیاسی تأثیرگذار در بحرین باشند. ما درواقع خواستار سقوط نظام آل خلیفه هستیم یا دستکم نظامی مشروطه می خواهیم. یعنی پادشاه نمادین باشد و پارلمان دموکراتیک حاکم شود. البته آل خلیفه چنین کاری را نخواهد کرد.شیعه در بحرین در اکثریت است؛ البته آل خلیفه مطرح میکند که با تزریق وهابیها شیعیان 49 درصد و وهابیها 51 درصد را تشکیل میدهند.
همینجا درباره تشکیلات سیاسی بحرین، در شرایط کنونی، باهم گفت و گو کنیم؛ بحرین اکنون چه ساختار سیاسی دارد؟
در بحرین یک حکومت وجود دارد که کل وزرای آن دستچین و انتخابشده پادشاه هستند؛ این وزرا از خود آل خلیفه انتخاب شده اند؛ شاید 95 درصدشان از خود آل خلیفه هستند. پس 6 وزارت اصلی بحرین یعنی استوانههای اصلی این کشور در اختیار آل خلیفه است. بعدازآنیک مجلس شوراست که اعضای آن را هم شخص پادشاه انتخاب میکند؛ البته نه از آل خلیفه بلکه در آن افراد چاپلوس از خانوادههای مهم بحرین حضور دارند. در این مجلس، مخصوصاً عجمهای سنی بحرین نقش دارند. البته بهصورت محدود در این مجلس شیعیان موالی حکومت نیز جایگاه دارند. در ذیل این ساختار، یک پارلمان قرار دارد که الان دارای 40 کرسی است که 22 کرسی آن در اختیار وهابیهاست و 18 کرسی آن در اختیار شیعیان است. قبل از انقلاب، جمعیت سیاسی پنجگانه - به غیر ازجمعیة العمل الاسلامی که تز آن انقلابی است و نپذیرفت که وارد انتخابات شود - دیگر جمعیت های سیاسی نظیر الوفاق وارد انتخابات شدند. در سالهای 2006 و 2010 اقلیت پارلمانی را تشکیل دادند که هیچگونه صلاحیتی ندارد. این پارلمان حتی قدرت ندارد یک خیابان را آسفالت کند. این پارلمان فوق آنیک شوراست که در بالای آنیک حکومت قرار دارد و مافوق این حکومت پادشاه است. تازه در این پارلمان بیصلاحیت نیز شیعیان در اقلیت هستند، درحالیکه جمعیت شیعه در بحرین در اکثریت است. البته بگویم که در حال حاضر شیعیان این پارلمان هم مزدور حکومت هستند.
فکر کنم ادامه گزینههای احتمالی که در برابر شیخ عیسی قاسم قرار می گیرد، تمام نشد، این گزینهها چه میتوانند باشند؟
احتمال دیگر، ایجاد یک پارلمان به نسبت بهتر نظیر کویت است. یا این که چند وزارتخانه بیاهمیت به شیعیان داده شود. امکان دنبال شدن این سناریو در بحرین وجود دارد. این سناریو برای این پیگیری میشود که قبیله حاکم در بحرین اقتصاد این کشور را فلج میکند. این محتمل است اما دوام نمیآورد. چون مردم بحرین به سطحی از درک رسیده اند که بدانند مشارکت سیاسی با آل خلیفه ممکن نیست و آنها بهراحتی میتوانند زیر تمام قرارها و برنامهریزیها بزنند.گزینه دیگر این که؛ ممکن است آل خلیفه یک حماقت بزرگ مرتکب شود که باعث شود کل مردم بحرین قیام کنند. هیچچیز در بحرین تضمینی نیست. همانطور که مردم بحرین در روزهای حکومتنظامی در میدان اللؤلؤ آنگونه پرشور بر طاغوت شوریدند، نه درباره قیام مردم و ادامه آن تضمینی وجود دارد و نه درباره سکوت مردم؛ اکنون بحرین آتش زیر خاکستر است. یک حماقت یا جنایت بسیار بزرگ میتواند مانند یک بمب عمل کند و آل خلیفه را براندازد. این سناریو می تواند؛ به شهادت رساندن علمایی نظیر شیخ عیسی قاسم و شیخ علی سلمان باشد و یا زندانی کردن آن ها که میتواند بحرین را به آتش بکشد.
قضیه انقلاب بحرین چیست؟ در اروپا و آمریکا برخی تحلیل میکنند که رشد پوپولیسم و تغییر حکومت و انتخاب سیاستمدارانِ بعضاً نامتعارف توسط مردم، با وضعیت معیشت و کار و درواقع نان آنها ارتباط دارد، در بحرین چطور است؟
عامل انقلاب مردم بحرین، قضیه نان نبود، قضیه دین بود. در بحرین، در کنار هر حسینیه یک هتل پنج ستاره به راه انداختند که در آن نیز کثافتکاریهای بسیاری انجام میگیرد. منامه پایتخت بحرین به پایتخت روابط نامشروع تبدیلشده است.
چقدر انقلاب بحرین در حال شبیه شدن به انقلاب ایران است؛ شاید بحرین یک رهبر به بزرگی امام خمینی رحمة ا... علیه کم دارد؛ اینگونه نیست؟
واقعاً ممکن است یکی از مهمترین مشکلات بحرین رهبری آن باشد. البته در بحرین شخصیتهای بزرگ وجود دارد، اما کاری که امام خمینی(ره) کرد، کار بزرگی بود. اما قطعاً در صورت ارتکاب اشتباه بزرگی نظیر به شهادت رساندن علمای بحرین و یا هتک حرمت بیشازپیش به آنها، آل خلیفه ساعاتی بیشتر دوام نخواهد آورد زیرا مزدوران استخدامشده آن ها، قطعاً برای آل خلیفه جانفشانی نخواهند کرد. البته ما دوست نداریم شخصیتهای بزرگ بحرین به شهادت برسند و امیدواریم اوضاع به لطف خدا و یاری الهی تغییر کند.
انتظارات مردم بحرین از مسلمانان ایران چیست؟
در حقیقت، بهعنوان یک بحرینی اگر بخواهم برداشت خود را از مردم بحرین و یا جوانان در زندان آن بگویم، همه طیفها در بحرین به برادران خود در ایران
نگاه ویژهای دارند. همچنین هر دو طیف سیاسی در بحرین از مقاومت یا اصلاحات، همراه با مردم این کشور، یک نگاهشان به حضرت حجت(عج) است و یک نگاه شان به ایران است. ملت ایران، سپاه و مقام معظم رهبری امید بحرینیهاست. خیلی از جوانها در بحرین مقلد حضرت آیتا... خامنهای هستند. به یاد دارم در زندان که بودیم حضرت آیتا... خامنهای را عمل جراحی میکردند، جوانان بحرینی در این کشور برای ایشان خیلی دعا کردند. این جوانان به سید حسن نصرا... و سردار قاسم سلیمانی علاقه بسیار دارند. یادم است که جوانان بحرینی، عکس این بزرگان را از روزنامههایی که بر ضد ایران نوشته میشد، جدا و نگهداری می کردند. اساساً رنگ انقلابهای بحرین، قبل از انقلاب اسلامی و بعدازآن متفاوت بود. بعدازانقلاب اسلامی ایران، انقلاب بحرین، رنگ اسلام، دین و مرجعیت به خود گرفت. یادم میآید که شکنجهگر من درحالیکه مرا میزد، میگفت که اینجا برای صدور انقلاب ایران آمدهای و خمینی تو را فرستاده است؟ من به این شکنجهگر میگفتم که بابا مردی را که از آن صحبت میکنید، 23 سال است که به رحمت خدا رفته است. او داد میزد و میگفت: «دروغ میگویی، او زنده است»؛ و واقعاً امام(ره) زنده است. امروز توفانی که از قم شروع شد، می رود تا در جهان فراگیر شود.