مرتضی امیری اسفندقه با ذکرخاطراتی از روزگاری که با این 5 شاعر بزرگ داشته است و شاگردی درمحضراین بزرگان، قصیده ای راخواند که در وصف شعرمشهد واین شاعران سروده است؛
ستاره – بارقه ای – از فروغ جان شماست
بهار – تشنه ی طبع ترانه خوان شماست
شکوهمندترین بیت شعرهاتان شرم
ادب، بلندترین بیت جاودان شماست
شما تواضع محضید و سربلندی ناب
فراز خانه ی خورشید – آستان شماست
ز علم غیب مگر طبعتان خبر دارد
که در دل است مرا هر چه، بر زبان شماست
چه چشمه ایست ندانم که در شما جاریست
چه معجزیست ندانم که در بیان شماست
به میهمانی خورشید می روم – جمعه
به بزم خرم «فرخ» که آشیان شماست
چه روز سرخوش و سبزیست روز آدینه
سرود و هلهله در جمع شاعران شماست
«کمال» روشن و شفاف – نور می پاشد
کمال فرخ و فرخنده میزبان شماست
نگاه نافذ این پاکزاد پاک اندیش
نگاهبان من است و نگاهبان شماست
نگاهبان کلام شکوهمند – دری
نگاهبان کلامی که آرمان شماست
کمال، زمزمه گردان جمع شاعر ما
کمال، قافله سالار کاروان شماست
کسی که بوی خوش جوی مولیان دارد
کسی که پاک ترین یار مهربان شماست
نگین چنبر این محفل است «صاحبکار»
کسی که گوهر دریای بیکران شماست
کسی که در صدف آسمان نمی گنجد
کسی که ماه شب افروز آسمان شماست
کسی که تشنه شعر است و شعر تشنه ی اوست
کسی که تشنه طبع طرف فشان شماست
کسی که داغ، دلم، از غروب همسر اوست
کسی که داغ، دلش، از غم نهان شماست
زلال آب بقا می چکد ز شعر «بقا»
کسی که شاعر خوش بزم و کامران شماست
چه شعرهای روانی که دارم از او یاد
چه شعرها – که روان من و روان شماست
شکوه شعر «شکوهی» همیشه پابرجای
کسی که شاعر نو نغمه زمان شماست
کسی که شاعر تنهایی جهان من است
کسی که شاعر تنهایی جهان شماست ...