کاووس حسنلی
شعر خیام یک پدیده هنری است
کاووس حسنلی با طرح این پرسش که آیا مردم امروز به خیام نیاز دارند، گفت: امروز اگر کسی بخواهد به شیوه خیام و مولوی و سعدی و حافظ شعر بگوید، مورد پسند هیچ صاحبذوقی نیست اما پرسش این است که چرا شعر این بزرگان هنوز از پرخوانندهترین شعرهای ماست؟
به گزارش ایسنا و به گفته این استاد دانشگاه شیراز و پژوهشگر، سوالات زیادی درباره شخصیت خیام وجود دارد؛ اینکه مثلاً خیام دو نفر بوده و... . از این دست سوالات بسیار زیاد است و بحث در جای خودش مفید خواهد بود ولی در اینجا مورد نظر نیست و ما در این گفتوگو خیامی را باور داریم که هم منجم است و هم طبیب؛ هم حکیم است و هم ادیب و هم عجیب است و غریب؛ همین که شعر خیام در ذهن و ضمیر و زندگی مردم ما جاری است، باید ببینیم که رمز آن در چیست. دست کم هفت دلیل روشن وجود دارد که مردم ما هنوز به کسی مانند خیام نیاز دارند.
اول اینکه شعر خیام یک پدیده هنری است. شعر چگونه گفتن است نه چه چیز گفتن؛ هرگز کسی به عناصر زیبایی شناسی رباعیها توجه نکرده و اینقدر معانی فربه در رباعیات خیام بوده که انگار فراموش شده است رباعیات قبل از هرچیز اشیای هنری هستند و از آنجا که هنر از مرزهای زمان میگذرد، امروز هم برای التذاذ هنری به رباعیات خیام نیاز داریم.
دومین دلیل خردورزی و تعقلگرایی است. خیام نیز میتوانست به خانقاه برود و تسلیم شود و پرسشی در ذهن او برانگیخته نشود ولی میدانیم که خیام به راهی دیگر رفت و ورزش فکری او در علوم ریاضی و نجوم باعث شد که او پرسش داشته باشد و سادهپنداری نداشت و شرایط فرهنگی نیشابور باعث شد که کسی همچون خیام بروید و اینگونه فریبا قد بکشد؛ سخنانی از جنس رباعیات خیام میتواند به خردورزی و ژرفاندیشی کمک کند.
سومین دلیل تاکید خیام بر درنگ و تامل است که در شتاب شگفتانگیز فناوری اطلاعات، بسیاری از مردم امکان تامل و درنگ ندارند. چهارم مبحث فرصت است که در دنیای امروز که همه به متنهای کوتاه و مینیمال روی آوردهاند، رباعیات خیام در جایگاه متنهای مختصر و مفید است.
در رباعیات خیام پرسشگری وجود دارد حال آنکه میبینیم امروز متاسفانه جوانان ما یا پرسش ندارند یا پرسش آنها از لایههای بیرونی زندگی است و متاسفانه پرسشگری در ذهن و ضمیر جوانان ما رو به خاموشی است؛ دلیل ششم نیاز به هویتطلبی است. خیام متعلق به گروه و مذهب خاصی نیست و در همه جای این کشور خیام را میخوانند و یک سرمایه مشترک ملی است. ما یک خیام نهصد ساله در این تاریخ داریم که قرنهاست مردم پرسشهای حیرتآلود خود را در قالب رباعی به حساب جاری کسی به نام خیام واریز میکنند و مردم ما نیز به چیزی به نام اندیشه خیامی اعتقاد دارند و متاسفانه برخی بلافاصله وقتی پرسشی مطرح میشود به الحاد و کفر نسبت میدهند. چه کسی است که پرسش نداشته باشد؛ انسان اندیشمند باید پرسش داشته باشد.
موضوع آخر اینکه امروز در جهان همه به دنبال بهانه هستند که برای خود اعتبار جهانی درست کنند. یکی از نامدارترین شخصیتهای ادبی و علمی ما در جهان خیام است و اینقدر که دنیا خیام را میشناسد، بقیه شاعران ما را به آن اندازه نمیشناسد و شهرت جهانی خیام که متعلق به ماست، برای ما اعتبار جهانی دارد.
این تنها هفت دلیل است که برای این پرسش آوردهام و به ذهن من رسیده است و ممکن است شما هم دلایل بسیار دیگری داشته باشید. بلی ما هنوز به خیام نیاز داریم و در آینده نیز نیاز خواهیم داشت.
دکترمیرجلال الدین کزازی :
اندیشههای خیام در تنگنای جغرافیا و تاریخ نمیماند
پاسخ دکتر میر جلال الدین کزازی به پرسش خراسان که چرا با وجودی که خیام دانشمندی چندوجهی و در علوم مختلف سرآمد زمان خود بوده است، به شاعری آوازه ای بیشتر دارد و راز این نام آوری در چیست؟
مایه شگفتی نیست اگر در میانه شایستگیها و والاییهای گونه گون که خیام را در فرهنگ و تاریخ ایران چهره ای برجسته و کم مانند بخشیده است و به یکی از آنان که سخنوری است، آوازه ای بلندتر و گسترده تر یافته است، این آوازه بلند از ایران به سرزمینهای دیگر نیز راه برده است. اما سخنورانی دیگر نیز از ایران زمین آوازه آن چنان بلند یافته اند که این آوازه از مرزهای ایران بگذرد ، راه به سرزمینهای دیگر ببرد سخنورانی مانند فردوسی، حافظ، مولانا و سعدی. اما در این میان نکته ای باریک و شایسته درنگ آن است که این دیگر سالاران سترگ سخن که سرودهها یشان صدها بار بیشتر از سرودههای خیام است، در کشورهای دیگر در سایه خیام مانده اند. به گونه ای که اگر بخواهیم نامی ترین سخنور ایران را در انیران زمین (سرزمینهای غیرایرانی) برگزینیم، بی هیچ درنگ و دودلی میتوانیم خیام را نامبردارترین سخنور ایرانی در جهان بدانیم و بمانیم. به راستی چگونه میتواند بود که سخنوری با چند چارانه (رباعی) بتواند هم در ایران، هم در جهان آوازه ای چنین بلند بیابد، آوازه ای که هنوز در پی سدههایی بسیار توانمند و تازه مانده است.
پاسخی که من به این پرسش میتوانم داد، پاسخی که شاید به یاری آن بتوان این چیستان را گشاد، این است: چارانههای خیام که در شمار به ۳۰ چارانه هم نمیرسند، چارانههایی که در آبشخورهای کهن به نام او آورده شده اند، دارای دو ساختار بوده اند که انگیزه افسونی، شگفت انگیز است که آنها را به سرودههایی گسترده در ایران و جهان دیگرگون ساخته است و نام سراینده را بلند و ارجمند گردانیده است.
یکی از این دو ساختار زبانی است. چارانههای خیام در زبان با سرودههای فردوسی همساز و همانند است. این سرودهها از سویی بسیار روشن و روان اند، از دیگر سوی آن چنان سخته و ستوار و دلنشین و شورانگیز که حتی با یک بار شنیدن در یاد شنونده میمانند. این ساختار زبانی، ساختار سرشتین و بنیادین در دبستانی از سخن پارسی است که آن را دبستان (مکتب) خراسانی مینامیم: من بر آنم که آن افسون افسانه رنگ که سرودههای فرزانه توس را در دل و جان ایرانیان جایی جاودان بخشیده است، از آن جاست که فردوسی سخنوری است که توانسته است به زبان سرشتین پارسی راه ببرد؛ زبانی که زیبایی، شورآفرینی، شیوایی، سختگی، ستواری در آن نهادین است و بنیادین، وام گرفته و ستانده از شگردها و شیوههای زیباشناختی بدان سان که در دانشهای زیباشناسی سخن بررسی میشود.
زبان خیام هم از دید من زبانی است که به پارسی ناب سرشتین بسیار نزدیک شده است. چارانههای خیام به روشنی روز است و به روانی رود. هر پارسی زبان که آنها را میشنود یا میخواند بی رنج آنها را در مییابد، در پی آن به گنج راه میبرد، گنج زیبایی و دل آرایی و نغزی و نازکی که در آنها نهفته است.آن ساختار دیگر که انگیزه ای نیرومند شده است در گسترش روانی این چارانهها ، ساختار اندیشه ای و پیام شناختی است. نغزترین و باریک ترین پاسخ هرگز در ذهن خیام پاسخ فرجامی نیست. هر پاسخ زمینه ای میشود، پدید آمدن و برانگیخته شدن پرسشی دیگر را. زنجیره پرسشها و پاسخها ست که ساختار اندیشه ای و جهان شناختی در ذهن ناآرام و پرتکاپوی پایه میریزد و میسازد. از این روی اندیشهها و پرسشهای خیام در تنگنای جغرافیا، تاریخ، فرهنگ، کیشها و آیینها و سامانههای گونه گون اندیشه ای نمیماند.
اندیشه ،جهانی است اما بستر پیدایی آن ایرانی است. به سخن دیگر خیام فرزانه ای بومی است با همه ویژگیهایی که بومی بودن میتواند داشت، اما در همان هنگام اندیشمندی است جهانی. هم از آن دید که بومی است شگفتی انگیز است و دلنشین هم از آن روی که جهانی است در مرز و تنگنا نمیماند. این دو ویژگی ساختاری است که، من بر آنم از خیام سخنوری جهانی ساخته است. آن شگفتی بزرگ را پدید آورده است که فرزانه ای سخنور تنها با چند چارانه (رباعی) بتواند به چهره ای جهانی دگرگون شود. این شیوه سخنوری در ایران نیز آن چنان کارساز بوده است که صدها چارانه را در پی آورده است. سخنورانی دیگر به شیوه خیام چارانه سروده اند. چارانههایی که به گمان بسیار سروده خیام نیست از همین روی من این چارانههای دیگر را چارانههای خیامی مینامم: چارانههایی که از خیام نیست ولی به پیروی از شیوه و آیین او در سخنوری سروده شده است.