ناگهانِ شعر
تعداد بازدید : 17
امروز با شاعران افغانستان
سید محسن علوی
دست هایم سوی تو هر بار بالا می رود
رتبه ام پیش خدا بسیار بالا می رود
از گدایی تو کسب آبرو کردیم ما
گل که باشد اعتبار خار بالا می رود
نیمه شب ها نور پیشانی تو تا آسمان
از زمین خانه ات انگار بالا می رود
ایستادی در نماز و دیده می شد نیمه شب
از قنوتت «جار ثم الدار» بالا می رود
پشت در بودی و می دیدی به سمت آسمان
جای آتش آه از دیوار بالا می رود
موی زینب را که دستان تو شانه می زند
سهل پایین رفته و دشوار بالا می رود
سیدحکیم بینش
ماه بانو سفره اش را چید بعدش عید شد
ماه را دیدیم و بی تردید بعدش عید شد
دست های مرد خالی، زن طلایش را فروخت
گلچمن کفش نویی پوشید بعدش عید شد
عاقبت امروز پول پسته هایش را گرفت
گل نسا شد نامه اش تمدید بعدش عید شد
زن به گلدان های خانه آب داد و شعر خواند
طبق معمول اطلسی رقصید بعدش عید شد
گل نظر با پای مصنوعی آتن را زنده کرد
از ته دل کودکش خندید بعدش عید شد
ماه از آیینه می تابید بر شب های مرد
تا که روی ماه را بوسید بعدش عید شد
سید ابوالفضل مبارز
وقتی خبر از دست سبو ریخته باشد
باید که دلی نیز فرو ریخته باشد
با مرگ قدم می زد و می گفت مبادا
گیسوی تو از شانه او ریخته باشد!
یاد چه می افتید زمانی که ببینید
خون از لب سرخی لب جو ریخته باشد
عشقاستخودتحدسبزنکهچهقدرخون
از گفتن این راز مگو ریخته باشد
این قدر مگو آبروی رفته که شاید
از صورت گل آب وضو ریخته باشد
در طول سفر زهر شود کاسه آبی
کز پشت سرت دست عدو ریخته باشد
طفل استکماکاننگراناستوپریشان
هرچند که آبی به گلو ریخته باشد
می گفت خجالت زده ماییم نباید
یک علقمه خون دور عمو ریخته باشد
خوب استاگر شیر بیفتد وسطجنگ
دورش چقدر حادثه جو ریخته باشد؟!
یاد تو در این لحظه آخر شد و انگار
در بستر مرگم پر قو ریخته باشد