1
زیبایی شمال شرق
به کدام نقطه خیره شده ای
که هوا این چنین ابر است
آیا شنیدن صدای هواکش ها تو را آزار می دهد؟
و دیدن پرنده ای زیر باران
تو را به کوهپایه ها می برد؟
آیا هنوز آوازی کرمانجی
چون دعایی تاثیر دارد؟
2
در زمستان سردی که می گذشت
چون گوزنی برخاستم
شاخ هایم را به صخره ای کشیدم
و رجزهای عاشقانه یک درخت بودم
باد در کوهستان
کلمه ای در زبان عبری
تقریبا هر چیزی شدم تا خودم را تازه کنم
وقتی از تو با تو سخن می گفتم
تصویرمبهمی بودم
از رویایی شیرین
زندگی
روزها
و دوک خاکستری نخ
چطور توانست
شایعه ای را این چنین زیبا کند
در زمستان سردی که می گذشت
3
لبخند بزن
بگذار زندگی تازه ای را آغاز کنم
سرم را برگردانم
کودکی ام را مرور کنم
و همه چیز را به فال نیک بگیرم
روح آزرده ام
بیماری ام
که پاییز را نزدیک می کند
تا کلمات بیایند
از تو بگویند
ومرا به
شکوفه درخت آلبالو بدل کنند
که مادرم را با لبخندی به حیاط می برد
4
در مزرعه ماکیان برف می بارد
سربازان می فشرند انگشتان لاغرشان را
و با سینه های برافراشته آواز می خوانند
خاکستری شب حصار مزرعه را تنگ تر می کند
در مزرعه ماکیان برف می بارد
ودعایی نیست برای پنهان شدن
5
ما پیر می شویم
دیگر سندان شکسته مرداد
روی آفتابی مان را نخواهد دید
و استخوان هامان صدا می کنند
وقت خندیدن
پیر می شویم
و قرمز را از یاد می بریم
رنگ هایی که ما را به هم نزدیک می کردند
روی راحتی می نشینیم
چای می خوریم
به استکان رو به رویمان خیره می شویم
و آرام
آرام خوابمان می برد
6
نشستم و خوب تماشا کردم
چطور آفتاب از خوشه های گندم بالا رفت
7
خانه ماشینی کوچکت کجاست؟
سفید
و دختری که رنگ گندم بود
تو را از دستانت جدا کردند
و زخم معده ام آشکار شد
اتوبوس ها رفته اند
صدای اذان می آید
و سر بی قرارم می گوید
نترس
تو از مرگ برگشته ای
و رسالت تو جمع کردن بوته های نعناعست
بخند و کلمات جادویی را از دنیا جدا کن
بگذار حقیقت پنهان بیاید
و سنگ شرف کارش را انجام دهد
من نگران قرص ماهم
نگران قوطی های فلزی ام
حتی نگران خودم هستم
می آیم و می روم
مثل نمک شورم
مثل کره بی حال
در من
اناری قرمز هست
با دانه های درشت
و تصویر یک داس که در روستای آلماجق دیده بودم.