تو در من زنده اى
من در تو
ما هرگز نمى میریم...
هوشنگ ابتهاج
یک درختِ پیرم و سهم تبرها می شوم
مرده ام، دارم خوراکِ جانورها می شوم
بی خیال از رنجِ فریادم تردّد می کنند
باعث لبخندِ تلخِ رهگذرها می شوم
با زبان لالِ خود حس می کنم این روزها
هم نشین و هم کلام کور و کرها می شوم
نجمه زارع
چشم تو ریخته بر هم من معمولی را
یک نگاه تو به من جامه دریدن دارد
سر و سامان بدهی یا سر و سامان ببری
قلب من سوی شما میل تپیدن دارد
ناصر رعیت نواز