آن قصر که جمشید در او جام گرفت
آهو بچه کرد و شیر آرام گرفت
بهرام که گور می گرفتی همه عمر
دیدی که چگونه گور بهرام گرفت
خیام نیشابوری
دست پرورده ذوقیم و به فتوای بهار
گوش را وقف نواخوانی بلبل کردیم
حاجت طعنه زدن نیست که ما خود خجلیم
زین همه بار که بر دوش توکل کردیم
گذر عمر نه زانگونه که حافظ فرمود
بود سیلی که تماشا ز سر پل کردیم
ای خزان دست نگه دار که در آخر عمر
نوبهار دگری آمد و ما گل کردیم
محمد قهرمان
کجا بیایم
با دلم که به لولای در گیر کرده است
با سرم که سنگین است، با برفی که می بارد
باران به تماشای خال گونه ام می آید
سنگینم
انگار زنانی آبستن
در دلم زعفران پاک می کنند
غلامرضا بروسان
در این جهان فقط دو چراغ می تابید
یکی چراغ خانه تو بود
به دیگری نمی رسیدم
هرچه می رفتم
جمشید مشکانی
زندانی
با خودش حرف می زند
زندانبان با خودش
هر دو به گلی فکر می کنند
که مشغول شکافتن دیوار است
علیرضا عباسی
دلم شکسته و اوضاع درهمی دارد
و سال هاست برای خودش غمی دارد
تو در کنار خودت نیستی نمی دانی
که در کنار تو بودن چه عالمی دارد
فرامرز عامری
دست هایم را در جیب هایم فرو می برم
و عکس می گیرم
هیچ کس نخواهد فهمید
از پشت عینک بزرگ سیاهم
- با چه تردیدی -
دنیای بزرگ را تماشا می کنم
دست هایت را در جیب هایت فرو کن
بگذار آدم ها
از باور های خودشان عکس بگیرند
نیکی فیروزکوهی
نخست برگ ها پریدند
بعد پرنده ها
سرانجام درخت تنها ماند
در تابلوی بیابان...!
رسول یونان