در این دریا، چه می جویند ماهی های سرگردان
مرا آزاد می خواهی؟ به تنگ خویش برگردان
مرا از خود رها کردی و بال پر زدن دادی
اگر این است آزادی مرا بی بال و پر گردان
دعای زنده ماندن چیست وقتی "عشق "با ما نیست؟
خداوندا!!دعای دوستان را بی اثر گردان
من از دنیا به جادوی تو دل خوش کرده ام ای عشق!!!
طلسمی را که بر من بسته بودی، بسته تر گردان
به جای این که هیزم بر اجاقی تازه بگذاری
همین خاکستر افسرده را زیر و زبر گردان
من از سرمایه عالم همین یک "قلب" را دارم
اگر چیزی دگر مانده است، آن را هم هدر گردان
در این دوزخ به جز تردید راهی تا حقیقت نیست
مرا در آتش تردیدهایم شعله ور گردان!!
فاضل نظری
***
نه با خودت بجنگ و نه از من فرار کن
از باختن نترس و دلت را قمار کن
من صورت سکوت تو هستم عمیق و سخت
چیزی بگو غرور مرا خدشه دار کن
آرامش وجود مرا دست کم بگیر
زیر و بم نگاه مرا استتار کن
من کودک درون توام بازی ام بده
بر دوش خاطرات قشنگت سوار کن
می بازم این چنین که تو را دوست دارم و...
حالا برو به بردن خود افتخار کن
فاطمه ابراهیمیان
***
یک نفر قلب تو را بی سحر و جادو می برد
بی گمان من می شوم بازنده و او می برد
اشک می ریزم و می دانم که چشمان مرا
عاقبت این گریه های بی حد از سو می برد
آن قدر تلخم که هر کس یک نظر می بیندم
ماجرا را راحت از رفتار من بو می برد
من در این فکرم جهان را می شود تغییر داد
عاقبت اما مرا تقدیر از رو می برد
یک نفر از خواب بیدارم کند دارد کسی
با خودش عشق مرا بازو به بازو می برد
الهام دیداریان
***
علت ناب تغزل! همه رویایم
غزلت کو که به پایان برسد غم هایم؟
مدتی شد که نگاه تو نتابید به من
مدتی هست که غرق شب بی فردایم
عوض نام خودم نام تو را می گویم
تا که سیبی برسانم به لب حوایم
هرچه می خواهم ازدست تو بگریزم باز
دست مجهول کسی چنگ زده بر پایم
باید ازمن شوی این حرف من لجباز است
کج مکن راه که از راه دگر می آیم
آرش شفاعی