پیش از تو آب معنی دریا شدن نداشت
شب مانده بود و جرئت فردا شدن نداشت
بسیار بود رود در آن برزخ کبود
اما دریغ زهره دریا شدن نداشت
در آن کویر سوخته، آن خاک بی بهار
حتی علف اجازه زیبا شدن نداشت
گم بود درعمیق زمین شانه بهار
بی تو ولی زمینه پیدا شدن نداشت
دلها اگر چه صاف ولی از هراس سنگ
آیینه بود و میل تماشا شدن نداشت
چون عقدهای به بغض فرو بود حرف عشق
این عقده تا همیشه سر وا شدن نداشت
سلمان هراتی
***
هر شب که میخواهم بخوابم
میگویم
صبح که آمدی با شاخهای گل سرخ
وانمود میکنم
هیچ دلتنگ نبودهام
صبح که بیدار میشوم
میگویم
شب، با چمدانی بزرگ میآید
و دیگر نمیرود کیکاووس یاکیده
***
مبر پای قمار عشق ای دل-باز- هستت را
ندارم بیش از این تاب تماشای شکستت را
مشو مبهوت گیسویی که سر رفته است از ایوان
که ویران می کند این «نقش ایوان»، «پای بست» ات را
همیشه گریه راه التیام زخم هایت نیست
کدامین آب خواهد شست داغ پشت دستت را؟!
تو خار چشم بودی قلعه یک عمر پا برجا
که حالا شهر دارد جشن می گیرد نشستت را
تو دل بستی به معشوقی که خود معشوق ها دارد
رها کن ای دل غافل خدای بت پرستت را...
حسین زحمتکش
***
نه راه به جایی، نه پناهی، نه امیدی
چون قفل زبان بسته به دنبال کلیدی
سرگشته ازین بازی بی فایده ای دل
سربازی و تا خانه آخر نرسیدی
سهم تو ازین سال پر از حادثه روزی است
چون ماهی قرمز وسط سفره عیدی
بی حاصلی از برزخ سی سال تکاپو
نه طالع نحسی ، نه سرانجام شهیدی
بگذار در آغوش تو ویران شوم امروز
بی فایده است از تو تقاضای جدیدی
عبدالجبار کاکایی