از اون لحاظ
تعداد بازدید : 46
بیخبری، ناشدنی است!
نویسنده : محمدعلی محمدپور |طنزپرداز
از قدیم گفتهاند بیخبری، خوش خبری است ولی این روزها واقعا بیخبر ماندن یکی از سختترین کارهای دنیاست. شما همین جور که توی خیابان راه میروی از در و دیوار خبر روی سرتان میبارد. مثلا خود من صبحها که میخواهم بیرون بروم، شاهد کمین کردن همسایهها برای دادن خبرهای دست اول به یکدیگر هستم. دقیقا همینها توی فضای مجازی هم هستند و تا یک نفر از احتمال مرگ یک آدم معروف صحبت میکند، سریعا محل و تاریخ مراسم تشییع جنازه طرف را هم منتشر میکنند و از کاربران مجازی میخواهند کمی دندان روی جگر بگذارند تا به زودی عکس جنازه در سردخانه را هم منتشر کنند. یا توی مهمانی فامیلی آدم دو دقیقه نمیتواند سکوت کند چون تا جمع در سکوت فرومیرود یک نفر صدای پیام گوشیاش به صدا درمیآید و شروع میکند بلند بلند خواندن آخرین نرخ طلا و ارز.
توی اتوبوس و مترو و تاکسی هم که بروی، همه از قیمت ارز و سکه و طلا صحبت میکنند. راننده تاکسی دنده دو میزند و تا میرود دنده سه، قیمت دلار چند باری تغییر کرده. پشت چراغ قرمز هستی، یک نفر میآید شروع میکند به زور پاک کردن شیشه و وقتی میگویی آقا من نمیخواهم تمیزش کنی، بابت انتقام از این رفتار شما قیمت جدید دلار را فریاد میکشد و شما را با قیمت جدید تنها میگذارد.
به هرحال این وضعیت آن قدر مرا اذیت میکرد که یک روز به طور جدی تصمیم گرفتم از این شرایط خارج شوم. بنابراین پیشنهاد کردم بیاییم همه، این چیزها را فراموش و سعی کنیم از خوشیهای زندگی لذت ببریم. مثلا در اینستاگرام چالشهای مفرح راه بیندازیم. اولین چالشی که راه افتاد ساخت دابسمشهای خندهدار و سرگرمکننده بود. با ذوق اولین دابسمش را باز کردم. فکر میکنید چه بود؟ صدای نقی معمولی را گذاشته بودند روی سخنرانی ترامپ در سازمان ملل. همان جا بود که از این ایده هم ناامید شدم.
یا به دوستانم پیشنهاد کردم بیایید برویم در دامن طبیعت خودمان را رها کنیم و برویم املت و جوجه روی آتش درست کنیم، اما همان موقع خبر رسید گوجه کیلویی هفت هزار تومان شده و تخم مرغ فلان قدر، مرغ هم بهمان قدر. بنابراین آن برنامه هم کنسل شد.
اما از اینها گذشته گفتیم برویم یک بازی فیفا بخریم دور هم بازی کنیم که متوجه شدیم قیمت بازی فیفا 19 به یک میلیون و پانصد هزار تومان رسیده. تا همین چند وقت پیش با این مقدار پول میشد بروی خود مسی و مودریچ را بیاوری توی کوچه برایت روپایی بزنند و حالا این جور شده است. واقعا وضع عجیبی است و آدم نمیداند چه کار کند. پس فقط همین قدر میگویم دلار شد نوزده هزار تومان و شما را با غمش تنها میگذارم.