با پای دل قدم زدن آن هم کنار تو
باشد که خستگی بشود شرمسار تو
در دفتر همیشه من ثبت می شود
این لحظه ها عزیزترین یادگار تو
محمدعلی بهمنی
***
برای گفتن
دهانم را می بندم
چشم بسته راه می روم
تا شاید حرفی
گفته باشم
تا شاید چیزی
دیده باشم
بیژن جلالی
***
بگذار بگویم که تویی جان و جهانم
بگذار بگویم، به دلم مهر تو افتاد
اقرار کنم: خانه خرابت شده این دل
یک شاعر بی خانه شدم خانه ات آباد
مسعود بابایی
***
احتیاجی نیست با من آبروداری کنی
من تو را آشفتهتر هم دیدهبودم پیشتر
هر چه میخواهد دل تنگت بگو با آن که من
مطمئنم تو از اینها عاقبتاندیشتر
مژگان عباسلو
***
من از اینجا خواهم رفت
و فرقی هم نمیکند
که فانوسی داشته باشم یا نه
کسی که میگریزد
از گم شدن نمیترسد
رسول یونان
***
نگاه میکنم از هر طرف سوار تویی
نشسته یک تنه بر صدرِ روزگار تویی
هزار لحظه گذشت و هزار لحظه دلم
به سینه سر زد و ... دیوانه را قرار تویی
جویا معروفی
***
اصلا چرا دروغ، همین پیش پای تو
گفتم که یک غزل بنویسم برای تو
احساس می کنم که کمی پیرتر شدم
احساس می کنم که شدم مبتلای تو
دریای من ! به ابر سپردم بیـاورد
یک آسمان ، بهانه باران برای تو
ناقابل است ، بیشتر از این نداشتم
رخصت بده نفس بکشم در هوای تو
ناصر حامدی