عصر شاه عباس یکم صفوی، یکی از دوره های درخشان تاریخ ایران بعد از اسلام است. در این دوره، ایران بار دیگر قدرت و وحدت ملی پیشین را به دست آورد و مردم کشور ما، زیر نظام سیاسی و مذهبی واحد، متحد شدند؛ مرزهای ایران، تقریباً به حدود طبیعی خود بازگشت و شرایط برای رونق اقتصادی و البته، فرهنگی و هنری فراهم شد. این وضعیت بر تعداد افراد ثروتمند جامعه افزود و این صاحبان مکنت، باید در عوض آنچه به دست آورده بودند، حکومت را شارژ میکردند! با این حال، مالیاتی که توسط متمولان و البته، عموم مردم پرداخت میشد و همچنین، عواید ناشی از انحصار تجارت ابریشم ایران که پولش به جیب شاه صفوی میرفت، رضایت خاطر او را فراهم نمیکرد. به همین دلیل، به مناسبت های مختلف، رعایا ناچار بودند مبالغی را علاوه بر آنچه به صورت قانونی مقرر شده بود، به حکومت بپردازند. به عنوان نمونه، در جشنهایی مانند نوروز و مهرگان، شاهان صفوی در انتظار هدایای گرانقیمت بودند. این تقدیمیها، نقش مهمی در نوع نگاه شاهان صفوی به افراد داشت. اما شاید جالب باشد که بدانید شاه عباس یکم، افزون بر همه این مداخل، نوعی درآمد ویژه و اقتصادی نیز داشت و آن عبارت بود از تلکه کردن مردم با نرفتن به شهر آنها! شاه عباس عادت داشت که هر وقت خبر مثبت مالی از شهر و دیاری میشنید، اعلام میکرد که قصد دارد به آنجا سفر کند و احوال مردم را بپرسد. اما همه میدانستند که قصد شاه از این سفر، گرفتن بخشی از درآمد یا ثروتی است که به دست آوردهاند. از این نظر، وقتی خبر سفر شاه به شهری پخش میشد، چهارستون بدن رعایا میلرزید؛ آن ها میدانستند که اگر پای شاه به شهرشان برسد، از هستی ساقط میشوند و دوبرابر آنچه را به دست آوردهاند،باید دو دستی تقدیم کنند. به همین دلیل، ترجیح میدادند باج مد نظر شاه را یکجا بپردازند تا او از خیر سفر به شهرشان بگذرد و بگذارد به دردشان بمیرند! شاه عباس هم که با این شیوه، زودتر و راحتتر به به مقصود میرسید، باج اهالی را میپذیرفت و میگفت که فعلا گرفتار است و نمیتواند به شهر مربوط سفر کند!