تدبیر تاریخی امام(ره)دربرابر موج سواری25 بهمن
پشت پرده حمله سازمان منافقین و چریک های فدایی به سفارت آمریکا، تنها 3 روز پس از پیروزی انقلاب اسلامی چه بود؟
گروه اندیشه – روزهای پس از پیروزی انقلاب اسلامی، همانقدر که برای مردم پرغرور و سراسر شادی و سرور بود، روزهای حساسی هم به شمار میآمد. اولاً، هنوز بقایای رژیم پهلوی به طور کامل از بین نرفته بودند و هر لحظه، احتمال کودتا و به راه انداختن حمام خون در کشور، از سوی عواملی که توسط بیگانگان تغذیه فکری و مالی میشدند، وجود داشت؛ ثانیاً، گروهکهای سیاسی و نظامی متعددی که عموماً با گرایشهای چپ و مارکسیستی، در دوره پهلوی فعالیتهایی داشتند، خود را به عنوان عناصر انقلابی تراز اول قلمداد میکردند و مدعی میراث انقلاب بودند. این گروهکها که بیشترشان طی روزهای پرالتهاب دی و بهمن 1357، موفق شدند بیش از گذشته سلاح تهیه و نیروهای خود را مسلح کنند، میکوشیدند به بهانههای مختلف، از اسلحه به عنوان برگ برنده در فعالیتهای سیاسیشان استفاده کنند.
کلکهایی که نگرفت
همزمان با این اقدامات که بیشتر در پایتخت انجام میگرفت؛ برخی از این گروهکها مانند چریکهای فدایی خلق(شاخه اقلیت)، عملاً به فعالیتهای تجزیهطلبانه در مناطقی مانند ترکمنصحرا مشغول بودند. این سهمخواهیها، البته مورد توجه ملت قرار نگرفت و رهبری مقتدرانه امام خمینی(ره) مانع از انجام اقدامات خودسرانه گروهکهای مسلح میشد؛ به عنوان نمونه، چریکهای فدایی و تعدادی از گروهکها مانند منافقین، آشکارا از انحلال ارتش و تشکیل ارتشی به اصطلاح خلقی سخن میگفتند؛ اما امام(ره)، هوشمندانه از انحلال ارتش جلوگیری و به این ترتیب، ساختار نظامی و انتظامی کشور را حفظ کرد؛ ساختاری که میتوانست نقش مهمی در پاسداری از انقلاب و مرزهای کشور داشته باشد.
ژست ضدامپریالیستی!
با چنین وضعیتی، گروهکهای مسلح چپگرا میدانستند که اقداماتشان برای نفوذ در بدنه انقلاب، با استفاده از طرحها و نقشههایی که باید در بدنه اداری و انتظامی کشور اجرا میشد، راه به جایی نمیبرد. به همین دلیل، گروهک چپگرای فدائیان خلق، کوشید تا با حمله به سفارت آمریکا، در روز 25 بهمن 1357، تنها سه روز پس از پیروزی انقلاب، ضمن استفاده از نفرت عمومی مردم از آمریکاییها، خود را به عنوان ضدامپریالیستترین گروه انقلابی جا بزند و سپس، امام(ره) و دولت موقت را برای قبول خواستههایش، تحت فشار بگذارد. به این ترتیب، ساعت 10 و 30 دقیقه صبح روز 25 بهمن، حدود 75 نفر از اعضای چریکهای فدایی خلق، ساختمان سفارت آمریکا را محاصره کردند و بدون هیچ هشداری، مسلحانه وارد حیاط آن شدند. به فاصله کوتاهی از آن ها، منافقین نیز نیروهای میلیشیای خود را به داخل سفارت بردند و ظاهراً، قصد داشتند همسو با چریکها عمل کنند. درگیری میان آن ها و مأموران سفارت، مدتی طول کشید. در این فاصله، خبر این کار به امام(ره) رسید و ایشان ضمن تأیید نکردن اقدام این دو گروهک مسلح، دکتر ابراهیم یزدی، وزیر خارجه وقت را برای بیرون کردن آن ها از سفارتخانه، به محل سفارت آمریکا فرستاد.با این اقدام، نمایش منافقین و چریکها، عملاً دو ساعت طول کشید و آن ها مجبور به ترک سفارتخانه شدند و ظاهراً طرح آن ها در این زمینه، با شکست کامل روبهرو شد؛ حمایت نکردن امام(ره) از این گروهکها که اعتقادی به دین نداشتند یا برداشتهایشان از آموزههای دینی، التقاطی بود و همراهی کامل مردم با فرمان رهبر انقلاب، راه سهمخواهی این دو گروهک را در این عرصه بست و آن ها، به ویژه منافقین، در سالهای بعد نشان دادند که کینه و نفرت عمیقی از مردم، بابت همین عدم حمایت، به دل گرفتهاند. هر چند که غائله حمله چپها به سفارت آمریکا در تهران، در 25 بهمن 1357، ظاهراً به پایان رسید، اما مسیر برای فعالیتهای آن ها از یک سو و اقدامات دولت موقت و وابستگان آن از سوی دیگر برای سهمخواهی در عرصههای دیگر، همچنان باز ماند.
ماشاءا... قصاب، دکتر یزدی و سفارت آمریکا
با بیرون کردن اعضای گروهک فدائیان خلق و منافقین، دکتر یزدی ظاهراً برای جلوگیری از تکرار ماجرا، از کمیته انقلاب مستقر در نزدیکی سفارتخانه، تقاضای استقرار نیرو مقابل این مکان کرد. در پی این درخواست، سه گروه، با معرفینامه کمیته به محل مد نظر اعزام شدند؛ اما در نهایت، تنها یک گروه برای حفاظت باقی ماند؛ گروهی که فرمانده آن ها، فردی ناشناخته به نام «ماشاءا... کاشانی»، معروف به «ماشاءا... قصاب» بود. واقعیت آن است که در آن گیر و دار، یافتن سوابق افراد و توجه به این مسئله برای به کار گرفتن آن ها در مسئولیتهای مختلف، امکان نداشت؛ در فضای روزهای پرالتهاب پایان سال 1357، حتی برخی ساواکیها خودشان را به عنوان فرد انقلابی معرفی می کردند و مسئولیتهایی را هم عهدهدار میشدند تا به این ترتیب، از خشم ملت در امان بمانند و به موقع، مسیر مد نظرشان را طی کنند؛ ظاهراً ماشاءا... یکی از این افراد بود، هر چند که ساواکی بودن وی هیچگاه محرز نشد؛ فردی که دکتر ابراهیم یزدی او را برای فرماندهی گروه مسلح کمیته انقلاب مستقر در سفارت آمریکا انتخاب کرد. نکته جالب توجه اینجاست که اولاً، این افراد، بر خلاف مقرراتی که اداره قوای انتظامی را به وزارت کشور واگذار میکرد، زیر نظر وزارت خارجه عمل میکردند و ثانیاً، دکتر ابراهیم یزدی، به عنوان وزیر خارجه دولت موقت، جز برای سفارت آمریکا، برای سفارتخانه هیچ کشور دیگری، حتی انگلیس، تقاضای نیروی حفاظتی نکرد.
فالوده خوردن ماشاءا... با سولیوان!
ماشاءا... و رفقایش موظف بودند مقابل سفارت نگهبانی دهند؛ اما خیلی زود با سولیوان، سفیر آمریکا، رابطه حسنه پیدا کردند و اصلاً مقرشان به داخل سفارت منتقل شد. درست از همین زمان بود که ماشاءا... در نقش یک عنصر مشکوک، فعالیتهای خود را آغاز کرد؛ عنصری که هم با دکتر ابراهیم یزدی و دولت موقت مرتبط بود و هم، سفارت آمریکا او را قبول داشت. ماشاءا... قصاب و دوستانش، به تدریج همه کارهای بیرونی سفارت را برعهده گرفتند؛ مراجعات عمومی برای گرفتن روادید و دیگر فعالیتهای کنسولی غیرآمریکاییها، عملاً زیر بلیت او و افرادش قرار داشت. بعدها، دانشجویان پیرو خط امام(ره)، اسنادی از لانه جاسوسی به دست آوردند که نشان میداد ماشاءا...، در برخورد با اعضای سفارتخانه، فراتر از یک محافظ عمل میکرده است. او عملاً با مسئول سیا در سفارت آمریکا، رابطهای کاملا دوستانه داشت. وی حتی توانسته بود شبکهای مافیایی برای روادید دادن به متقاضیان ایجاد کند. بیتردید سولیوان از این اقدامات آگاه بود. گزارشهایی از سوی مأموران آمریکایی برای وزارت خارجه این کشور ارسال میشد؛ گزارشهایی که ارزیابی آمریکاییها را از شخصیت ماشاءا... قصاب نشان میدهد: «از سفارت آمریکا در تهران به وزارت خارجه واشنگتن دی-سی 3163/ محرمانه/کانال امنیتی فقط بردی ساس(معاون امنیتی)/ به تاریخ: 19 اوت 1979/ موضوع: طرح ویژه/ تمام متن محرمانه است/ متن زیر خلاصهای از اطلاعات مهمی که در مورد ماشاءا... کاشانی[(قصاب)] جمع آوری شده است؛ الف: به نظر میرسد که کاشانی دو نفر از کارکنان خارجی کنسول را به نام آقای قدسی و یک خانم غیر مشخص که تصور میرود خانم شهناز باشد به همکاری وادار کرده است؛ ب: به نظر میرسد که کاشانی در مقابل اخذ ویزای ایالات متحده با متقاضی روابط جنسی برقرار میکند؛ ج: کاشانی با دکتر یزدی وزیر امورخارجه تماس مستقیم دارد. به نظر میرسد که تماس در مورد اخذ ویزا برای یزدی باشد، ولی به آن محدود نمیشود/ کاردار لینگن.» لینگن، در گزارشی دیگر، از گرفتن رشوه توسط ماشاءا... قصاب و گروهش برای فروختن خودروهای بلااستفاده داخل سفارت به افراد خاص سخن گفته است. این گزارشها و نیز ارتباط برخی از اعضای دولت موقت با سفارت آمریکا، نشان میدهد که قصاب، نقشی فراتر از آنچه وانمود میشود، در ارتباط میان آمریکاییها و برخی اعضای دولت موقت داشته است؛ آنقدر که از خطاهای فاحش او به سادگی گذشت میشد و آن ها را به دلیل خدماتی که ارائه میکرد، نادیده میگرفتند. گزارشهای دیگری در دست است که نشان میدهد وی و اعضای گروهش، در انتقال اسناد سری سفارتخانه آمریکا به فرودگاه نقش داشتهاند. از محتوای این اسناد، اطلاعاتی در اختیار نداریم، اما میدانیم که طی حمله گروهکهای چپگرا به سفارت آمریکا در 25 بهمن 1357، سولیوان و افرادش، تعداد زیادی از مدارک محرمانه را در بخش ارتباطات رادیویی سفارتخانه، آتش زدند و نابود کردند. انتقال اسناد، ظاهراً برای اطمینان خاطر بیشتر بوده است. ارتباط گروه قصاب با آمریکاییها آنقدر نزدیک بود که بعدها سولیوان، در خاطراتش، عکسهای مشترک با تیم قصاب را منتشر و از وی به نیکی یاد کرد.
بیآبروها به دنبال سهم
برخی از مورخان معتقدند که اقدام چریکهای فدایی خلق و منافقین، در راستای تقابل میان بلوک شرق و غرب بوده است و حمله کنندگان به سفارت آمریکا در بهمن 1357، به دنبال اسنادی برای انتقال به شوروی بودهاند. در این بین، حضور منافقین، کمی بعد از ماجرای ورود چریکهای فدایی به داخل سفارت آمریکا و سپس، ادعای تقابل با آن ها بر سر مسائل مختلف، نشان میدهد که گروهکهای به ظاهر چپگرا نیز، به یک توافق مشترک برای همکاری نرسیده بودند. حمله آن ها به مقر سفارت آمریکا در تهران نشان از یک نگرانی هم داشت؛ هرچند آن ها در زمان شاه، دست به اقدامات مسلحانه زده بودند، اما حنایشان در میان مردم رنگی نداشت. تصفیههای دهه 1350 در سازمان منافقین که به حذف فیزیکی نیروهای مذهبی این جریان، مانند مجید شریف واقفی توسط اعضای چپگرای سازمان منافقین انجامید و انعکاس گسترده این اقدامات در مطبوعات رژیم شاه، دیگر برای آن ها آبرو و حیثیتی باقی نگذاشته بود و به همین دلیل، به شدت نگران جایگاه متزلزل خود، بعد از پیروزی انقلاب بودند. انتخابات مجلس شورای اسلامی و تقلای منافقین برای نفوذ در آن و شکست سنگینشان در رقابتهای انتخاباتی، نشان داد که این تحلیل اشتباه نبوده است و آن ها در میان قشرهای مذهبی که قاطبه نفوس ملت ایران را تشکیل میدهد، هیچ جایگاهی نداشتند.