در مسلخ عشق جز نکو را نکشند
روبه صفتان زشتخو را نکشند
گر عاشق صادقی ز کشتن مگریز
مردار بود هر آنکه او را نکشند
خاقانی
***
تاریک شد از مهر دلافروزم روز
شد تیره شب از آه جگر سوزم روز
شد روشنی از روز و سیاهی ز شبم
اکنون نه شبم شبست و نه روزم روز
منوچهری
***
یا رب تو مرا به کردﮤ زشت مگیر
از معصیتم بگذر و طاعت بپذیر
چون مهر تو و نبی و اولاد نبی
نزد تو شفاعتم کند، دستم گیر
فیض کاشانی
***
دردا که دلم به هیچ درمان نرسید
جانش به لب آمد و به جانان نرسید
در بیخبری عمر به پایان آمد
و افسانه عشق او به پایان نرسید
عطار
***
ما درس صداقت و صفا میخوانیم
آیین محبت و وفا میدانیم
زین بیهنران سفله ای دل مخروش
کآنها همه میروند و ما میمانیم
ملکالشعرا بهار