لذت بازی در نسخه ایرانی «مکبث»
کاظم هژیرآزاد، بازیگر پیش کسوت در گفتوگو با خراسان از تجربه بازی در سریال «زخم کاری» و نخستین همکاری با محمدحسین مهدویان میگوید
نویسنده : مائده کاشیان
کاظم هژیرآزاد بازیگر پیش کسوت سینما و تلویزیون این روزها به عنوان اولین تجربه حضور در نمایش خانگی با سریال «زخمِ کاری» اثر محمدحسین مهدویان، در این مدیوم دیده میشود. او به واسطه بازی در این سریال اولین همکاری با مهدویان را تجربه کرده است. این بازیگر بازی در سریالهای ماندگاری مانند «ولایت عشق» و «مختارنامه» را در کارنامه خود دارد و آخرینبار مجموعه «ایلدا» را روی آنتن داشت. به بهانه انتشار دو قسمت نخست «زخم کاری»، درباره بازی در این سریال، تجربه حضور در سریال «مختارنامه» و وضعیت سریالهای تلویزیون با این بازیگر پیش کسوت گفتوگویی داشتیم که در ادامه میخوانید.
چه چیزی در قصه «زخم کاری» برایتان جذاب بود که بازی در این سریال را پذیرفتید؟
درست است که داستان سریال اقتباسی از «مکبث» شکسپیر است، اما آقای حسینیزاد آن را بر شرایط اجتماعی روز که نه فقط در ایران بلکه در جهان اتفاق میافتد، منطبق کرده است. در تمام دنیا تاریخ تکرار میشود، بر اساس پول و ثروت همه اخلاقیات زیر پا گذاشته میشود. این سریال هم هشدار میدهد که خیلی به مسائل مالی و گذرا فکر نکنید، از آن شیطان و جنایت بیرون میآید. این اتفاق همیشه در تاریخ تکرار شده و الان هم دور و اطراف خودمان میبینیم. اختلاسها و نامردمیهایی که به چشم میبینیم، همه مناسبات را به هم میزند.
پس محتوا و حرف قصه برایتان مهم بود.
یکی از دلایل این بود، دوم این که چشم من دنبال شغلم است، شغلی که بتواند زندگیام را بچرخاند. برایم فرقی نمیکند در سینما، تئاتر یا تلویزیون کار کنم، البته که دلم میخواهد نقش خوبی داشته باشم. من انتخاب نمیکنم، بلکه انتخاب میشوم و در این انتخابها سعی میکنم که بهترین را گزینش کنم، گاهی هم نمیتوانم و شرایط زندگی میگوید «همینه که هست، برو به طرفش!» الحمدلله نقشم در «زخم کاری» نقش خوبی بود، امیدوارم مردم راضی بوده باشند.
پیش از همکاری با آقای مهدویان در این سریال، آثار ایشان را دیده بودید؟
فیلمهای ایشان را دیده بودم، کارهای خیلی درخشان و خوبی بود. فیلم «ماجرای نیمروز» تاثیر عجیبی روی من گذاشت، فیلم برداری با دوربین روی دست در آن شرایط دشوار کار بسیار سختی بود.
اگر بخواهید به ویژگی خاصی در کار آقای مهدویان اشاره کنید چند مورد را میگویید؟
ایشان فرد بسیار منطقی، آرام و بسیار متبحر در کارشان هستند. میزانسن و دکوپاژ کار خودشان را میدانستند و دکوپاژهای خلاقانهای هم داشتند. مثلا ممکن بود فضا با آن چیزی که قبلا به آن فکر کرده بود و در ذهنش داشت هماهنگ نباشد، اصلا از این موضوع ایرادی نمیگرفتند و متناسب با فضایی که به ایشان پیشنهاد میشد، بلافاصله با خلاقیت میزانسن جدیدی میدادند. من در کلیه سکانسها دیدم که بر اساس موقعیت و موضوع، سکانس را دکوپاژ میکردند و با فیلم برداران سریال آقای هادی بهروز و همکارشان محمد فکورینیا خیلی یار و هماهنگ بودند. این خیلی مهم است که کارگردان و فیلم بردار حرف یکدیگر را بفهمند و آن نرمش و آمادگی را داشته باشند که بلافاصله موقعیت را تغییر بدهند. بازیگرها هم تابع کارگردان هستند و با فیالبداهه خوب کنار میآیند. آقای عزتی، همسرشان، خانم آزادیور و خانم توسلی بازیگران قدری هستند و آنها هم با آقای مهدویان هماهنگ بودند، من درسهای زیادی از آنها گرفتم.
یکی از آثار ماندگار شما سریال «مختارنامه» است، خودتان هم این سریال را بیشتر از بقیه دوست دارید؟
بله. یکی از شانسهایی که آوردم کار با آقای میرباقری بود. با وجود این که نقش کوتاهی در سریال «مختارنامه» داشتم، اما خیلی خوب دیده شد. خیلی جاها من را به اسم «مُهَلَب» میشناسند و میگویند کارم خیلی خوب بود در حالی که من شقالقمر نکردم. عمده کار متعلق به آقای میرباقری و نوشته خوب ایشان بود. شاتهایی که خدابیامرز عظیم جوانروح با آقای میرباقری میگرفتند، توانستند لحظاتی را زنده کنند.
به نظرتان راز ماندگاری این سریال چیست؟
پشت هر سکانسی زحمت کشیده شده. فقط کافی است بخواهید به سیاهی لشکرها صبحانه بدهید، یا آنها را گریم کنید، صورتشان را سیاه و آفتاب سوخته کنید، اسلحه و لباس به آنها بدهید، فکر کنید چه گروهی لازم است. کار خیلی عظیمی است و ساده نیست. با امکاناتی که داریم، مدیریت بالایی میخواهد. آقای میرباقری در این کار واقعا از جان مایه گذاشت و یک بار هم سکته کرد! از همه نظر فشار شدیدی روی ایشان بود. قصه تاریخی - حماسی بود و تا حد زیادی نسبت به سریالهای تاریخی قبلی توانسته بود یک سر و گردن بالاتر باشد. انتخاب بازیگران هم خیلی خوب بود.
خاطره خاصی از بازی در «مختارنامه» به یاد دارید؟
همه لحظاتش برای من خاطره است. وقتی به شاهرود رفتیم، یکی از سردترین روزهای ایران بود، برف روی زمین نشسته بود و چادرهایی که آن جا زده بودند قندیل بسته بود و ما باید صحرای عربستان را بازسازی میکردیم! یخها را میشکستند و بعد به ما یخ میدادند در دهانمان بگذاریم تا وقتی دیالوگ میگوییم بخار بیرون نیاید، در حالی که بیرون از چادر برف بود. این خاطره هیچوقت یادم نمیرود.
چرا کمتر چنین سریالهایی در تلویزیون ساخته میشود؟
تلویزیون بیپول شده و وضع مالیاش خراب شده است. نمیدانم آن زمان برای این سریال از جای دیگری کمک میگرفتند یا پول داشتند، اما در هر صورت مناسبات درستی پشت قضیه مالی وجود داشت. خدابیامرز تهیهکننده سریال آقای محمود فلاح هم یک بار سکته کرد. چنین پروژههایی نیاز به پول، سرمایه و کمک سازمانهای مختلف دارد، اگر این کمکها نباشد کار فاخر و درست ساخته نمیشود. مثلا در سریالی که نیاز به سیاهی لشکر، ماشین و اسلحه دارد، همین اسلحه باید از تهران به شهرستان برود. اینها برای بعضی آثار ضروری است و به سادگی قابل تهیه نیست، پدر تهیهکننده درمیآید. قیمتها هم روزبهروز بالاتر میرود، مثلا سریالی که قرار است دو سال طول بکشد، نسبت به روز اول که هزینه را برآورد کردند، باید مدام تجدید برآورد بشود، در حالی که تهیهکننده میگوید پولم تمام شد! کار میخوابد و عقب میافتد بعد سعی میکنند از سروته قضیه بزنند، قصه و لوکیشن را تغییر میدهند، وقتی این اتفاقات میافتد کار ضعیف میشود و از بین میرود. مخصوصا کار تاریخی نیاز به پول و همکاری دارد. مثلا در سریال «ایلدا» که در لرستان کار کردیم، همه این ماجراها وجود داشت، ناگهان کرونا هم آمد و سه ماه ما را تعطیل کردند. بخشی از دستمزد ما را گفتند چون تعطیل کردید، پرداخت نکردند. کرونا کار را تعطیل کرد، نه ما! به جای این که بگویند حالا که این اتفاق افتاده، تسهیلاتی برایتان فراهم میکنیم، دستکم دستمزدتان را می دهیم، اما صداوسیما 3 ماه پول همه را نداد و گفتند تعطیل بودید.