علامه اقبال لاهوری؛ قلهنشین ادبیات وحدت
گفتوگو با دکتر محمدحسن مقیسه، اقبالپژوه و استاد دانشگاه امام صادق(ع) درباره تبلور وحدت اسلامی در شعر و اندیشه شاعر پارسیگوی پاکستانی

الهه آرانیان - این هفته که به مبارکیِ میلاد رسول گرامی اسلام، حضرت محمد مصطفی(ص)، هفته وحدت نام گرفتهاست، باید از بزرگمردی در ادبیات معاصر فارسی یاد کنیم که موضوعِ وحدت و همدلی مسلمانان در شعر و اندیشهاش، جلوهگر است. او کسی جز علامه اقبال لاهوری نیست. این ادیب و اندیشمند معاصر، چه در عرصه سیاست و اجتماع و چه در حوزه اندیشه و ادب، همواره دغدغه وحدت و اتحاد مسلمانان و پرهیز از اختلاف و تفرقه آنها را داشت. به مناسبت هفته وحدت و برای یادکردی از این جایگاه بلند در شعر اقبال، با دکتر محمدحسن مقیسه، استاد زبان و ادبیات فارسی دانشگاه امام صادق(ع)، درباره موضوع وحدت اسلامی در شعر و اندیشه شاعر و اندیشمند نامدار لاهور، گفتوگو کردهایم که در ادامه میخوانید.
وحدت اسلامی در سیاست و جامعه

دکتر مقیسه، اقبال لاهوری را شخصیتی با ابعاد چندگانه توصیف میکند که هم در سیاست و اجتماع در میانه میدان بوده و هم در زمینههای علمی، ادبی و پژوهشی فعالیت کردهاست. او میگوید: «اقبال در کشوری متولد شد که احزاب گوناگونی در آن فعالیت میکردند و ادیان مختلفی نیز رواج داشتند. او یک مسلمان از اهالی هندوستان بود و در این سرزمین، دین اسلام در کنار دین هندو به حیات ادامه میدهد. در زمان اقبال مسلمانان و هندوها درگیریهای فراوان داشتند. یکی از رسالتهایی که اقبال لاهوری در میدان فعالیت سیاسی و اجتماعی داشت، این بود که این اختلافها را کم کند. او وقتی دید ریشه اختلاف هندوها و مسلمانها بسیار عمیق است، به این نتیجه رسید که حداقل مسلمانها را باید با هم هماهنگ و متحد کند و از قدرت آنها، به همافزایی برسد. بنابراین، طرح داشتن یک سرزمین مستقل برای مسلمانان مستقر در شبه قاره هند را مطرح کرد و برای تحقق آن کوشید. سرانجام مسلمانان از هند جدا شدند و در کشور جدید پاکستان جای گرفتند. این اولین نمود فعالیتهای اقبال لاهوری درباره وحدت در حیطه و حیات سیاسی و اجتماعی اوست».
عوامل وحدتآفرین در شعر اقبال
این استاد و پژوهشگر ادبیات فارسی در ادامه به عوامل وحدتزا در شعر اقبال لاهوری اشاره میکند و آنها را در پنج عامل برمیشمرد: «اهتمام فراوانی به وحدت اسلامی در جهان شعر اقبال به چشم میخورد. وقتی وحدت را در شعر اقبال مطالعه میکنیم، میبینیم او، عوامل وحدت را در شعر خودش برمیشمارد و معتقد است مسلمانها با تمسُّک به این عوامل، میتوانند به وحدت برسند؛ یکی از این عوامل توحید است. او معتقد است اگر مسلمانها گرد توحید جمع شوند، میتوانند به وحدت برسند:
ملت ما را اساس دیگر است
این اساس اندر دل ما مضمر است
ما ز نعمتهای او اخوان شدیم
یکزبان و یکدل و یکجان شدیم
دومین عامل وحدتافزا، اصالت مکتب اسلام است. او در شعرش با استعارهای بیان میکند که ما اگر از هر قومی هستیم، امتیازی بر دیگری نداریم و باید به مکتب تازهای که به ما عرضه شده، رو بیاوریم:
نه افغان و نه ترک و نی تتاریم
چمنزادیم و از یک شاخساریم
تمیز رنگ و بو بر ما حرام است
که ما پرورده یک نوبهاریم
در اینجا نوبهار، استعاره از اسلام است. سومین عامل وحدت، وجود نازنین پیامبر گرامی اسلام(ص) است. توجه و احترام به پیامبرخدا(ص) در دیوان اقبال، یک اصل اساسی است. او معتقد است اگر مسلمانان حول محور پیامبر(ص) جمع شوند، به وحدت خواهند رسید:
دل به محبوب حجازی بستهایم
زین جهت با دیگری پیوستهایم
عشق او سرمایه جمعیت است
همچو خون اندر عروق ملت است
چهارمین عامل وحدتافزا در شعر اقبال، کتاب قرآن کریم است. قرآن در افق فکری او جایگاه ویژهای دارد:
دل به آیات مبین دیگر ببند
تا بگیری عصر نو را در کمند
فاش گویم آنچه در دل مضمر است
این کتابی نیست چیز دیگر است
چون به جان در رفت جان دیگر شود
جان چو دیگر شد جهان دیگر شود
پنجمین و آخرین مؤلفه وحدتآفرین از نگاه اقبال این است که مسلمانان باید مرزهای متعیّن و جغرافیایی خود را کنار بگذارند و به مرز و وطن مشترک برسند. آن مرز برای مسلمانان، اسلام است. اقبال اعتقاد دارد که اسلام وطن جهانشمول مسلمانان است، نه مرزهای جغرافیایی متعین؛ به دیگر سخن، آنها جملگی اهل اسلام هستند و نه مقید به سرزمینهای جغرافیایی. به همین دلیل میگوید:
قلب ما از هند و روم و شام نیست
مرز و بوم او به جز اسلام نیست
مسلم استی دل به اقلیمی مبند
گم مشو اندر جهانِ چون و چند
مینگنجد مسلم اندر مرز و بوم
در دل او یاوه گردد شام و روم