علیرضا قزوه
گودال قتلگاه، پر از بوی سیب بود
تنهاتر از مسیح، کسی بر صلیب بود
سرها رسید از پی هم، مثل سیب سرخ
اول سری که رفت به کوفه، حبیب بود!
مولا نوشته بود: بیا ای حبیب ما
تنها همین، چقدر پیامش غریب بود
مولا نوشته بود: بیا، دیر میشود
آخر حبیب را ز شهادت نصیب بود
مکتوب میرسید فراوان، ولی دریغ
خطش تمام، کوفی و مهرش فریب بود
اما حبیب، رنگ خدا داشت نامهاش
اما حبیب، جوهرش «امن یجیب» بود
یک دشت، سیب سرخ، به چیدن رسیده بود
باغ شهادتش، به رسیدن رسیده بود
***
عبدالجبار کاکایی
با سینهای که تنگ بلور است، یا حسین
ما و دلی که سنگ صبور است، یا حسین
چون آب ِچاه از لب تو هر که دور شد
تا روز حشر، زنده به گور است، یا حسین
چندین ستاره سوخته در آفتاب ِتو
نور است این معامله، نور است، یا حسین
نان پاره های سوخته مان را گواه باش
فردا که رستخیز تنور است، یا حسین
چون دودمان ِآتش زرتشت، تا ابد
خاموشی از تبار تو دور است، یا حسین
ما را چه جای شکوه و شیون ، که گفته اند :
«هر جا که قصه، قصه زور است، یا حسین »
***
مهدی رجبی
باد در بادیه پیچیده که مجنون باشم
بوی خون آمده تا باز جگرخون باشم
باد از معرکه برگشته عزا آورده
قفسی تنگ برای دل ما آورده
باد برگشته ولی آن دم روحانی کو؟
سر، که اینجاست ولی آن تن نورانی کو؟
خوش به حال سر زلفی که مشوش باشد
«عاشقی شیوه رندان بلاکش باشد»*
ای خوش این موی که بر نیزه پریشان شده است
با لب تشنه چنین قاری قرآن شده است
کیست این مرد کزو گشته سر نیزه بلند
کیست آورده چنین مرغ اجل را به کمند
این سر کیست که هفتاد و دو پیکر دارد
می رود پرده ز اسرار ازل بردارد
کیست این سر که سر خواندن قرآن دارد
عزم پیمودن فرسنگ و بیابان دارد
این سر کیست که عیسای حواری شده است
این سر کیست که سی پاره و قاری شده است
عزم حج کردهای ، ای دوست مبارک بادت
زلف، کج کردهای، ای دوست مبارک بادت
زلفِ کج کرده، حنا بسته چه زیبا شدهای
بی سبب نیست چنین مصدر معنا شدهای
ای سر عالم امکان سر بی تن زنهار
سفر شام دراز است مهیا شدهای؟
سفر شام دراز است و قمر در عقرب
دشت در سوز و گداز است و قمر در عقرب
سفر شام دراز است و میان در زنجیر
چشم بد در نظر و پردگیان در زنجیر
چشم ناپاک به منظومه نور افتادهست
این سر کیست خدایا به تنور افتادهست
این سر کیست که هفتاد و دو پیکر دارد
خبر از زمزمههای دل خواهر دارد
جگری خون و سری مجمر آتش دارم
بی تو با روز و شب خویش کشاکش دارم
سر تو ماه تمام است و هلالی شده ام
کس نپرسید که بی دوست چه حالی شده ام
آه زینب شدن ای دوست جگر می خواهد
همدم شب شدن ای دوست جگر می خواهد
سر خونین تو بر نیزه چرا می بینم؟
« مرد این بار گران نیست دل مسکینم » *
*دومصرع مشخص شده از حافظ شیرازی است