پرونده ویژه خراسان به مناسبت ولادت رسول خدا(ص) و امام جعفر صادق(ع)
تعداد بازدید : 28
آمد به جهان فخر بشر، احمد مختار(ص) - هم جعفرصادق(ع) که امام دل و جان است
گروه اندیشه - فردا زیباترین روز سال است، یادآور بزرگ ترین و درخشانترین واقعه همه تاریخ بشریت، روز ولادت رسول رحمت(ص)، روزی که همه نور است و سرور، جشن است و شادمانی. فردا روز تولد کمال مکارم اخلاق است، روز نزول برکت؛ و خداوند، مهربانیِ خداییِ خود را به رُخ انسان میکشد با ولادت آخرین فرستادهاش که هزاران درود بر او باد. اما فردا، عالم و عالمیان تنها از نور وجود خاتمالمرسلین(ص) بهرهمند نمیشوند، انگار فردا، مصداق فرازی از آیه 35 سوره نور در جهان ما تجلی پیدا میکند؛ آنجا که میفرماید: «نُورٌ عَلَى نُورٍ یَهْدِی اللَّهُ لِنُورِهِ مَنْ یَشَاءُ»؛ فردا ولادت فرزند بزرگوار رسول حق، رئیس مذهب جعفری، ولی خدا، امام جعفر صادق(ع) نیز هست و تلاقی این دو نور، زمین و زمان را به جنبش در میآورد. پاس داشتن این برکت، بیگمان در شور و شادی ولادت آن برگزیدگان خدا خلاصه نمیشود؛ آنچه مهم است، شعوری است که با کمک این شور در ذهن مشتاقان راه حق برانگیخته میشود و طی مسیر را برای آن ها آسانتر میکند. برای آنان که به رسول مهربانی و خاندان پاک او که درود خداوند بر ایشان باد، مهر میورزند و جوینده طریق رسیدن به رضای پروردگار هستند، معرفت دُرّ گران بهایی است که باید از هر فرصتی برای به دست آوردنش بهره برد و چه فرصتی بهتر و برتر از چنین روز خجسته و مبارکی؟ پیشاپیش این عید فرخنده را به شما خوانندگان ارجمند خراسان تبریک میگوییم.
خاتمالانبیا(ع)؛ دروازه ورود به دژ توحید
در آستانه میلاد باسعادت رسول رحمت(ص) و در گفتوگو با حجتالاسلام والمسلمین محمد رضایی تهرانی به بررسی چرایی و چگونگی نیاز انسان به هدایت پیامبران الهی و به ویژه حضرت ختمیمرتبت(ص)، با استناد به آیات قرآنی پرداختیم
جواد نوائیان رودسری – خداوند پیامبرش را از راه رحمت، برای هدایت بشر فرستاد تا انسان، در مسیر تکامل توحیدی خود و رسیدن به جایگاه خلیفةاللهی، اسوه و الگویی روشن و بیابهام داشتهباشد. حضرت محمد مصطفی(ص)، آخرین پیامبر الهی با شعار دعوت به توحید، بعثت خود را آغاز کرد و اساسیترین بخش این دعوت الهی را ورود به دژ توحید دانست که باز کننده راه رستگاری و سعادت است. در آستانه و به مناسبت سالروز میلاد باسعادت حضرت محمد(ص)، در گفتوگو با حجتالاسلام والمسلمین محمد رضایی تهرانی، کارشناس مذهبی و مدرس حوزه، به بررسی لزوم برانگیخته شدن انبیا(ع) از منظر قرآن و عقلانیت پرداختیم؛ آنچه در پی میآید، مشروح سخنان این پژوهشگر حوزه دین و خطیب شناخته شدهاست.
انسان در جستوجوی راه نجات
تنها راه نجات انسان، خداباوری و خدامحوری است؛ خداباوری در حوزه اندیشه (لاالهالاا...) و خدامحوری در حوزه عمل (لاحول ولاقوة الابالله). به همین دلیل، رسول مکرم(ص)، در نخستین گامهای دعوت به اسلام، مبنای کار را اعتقاد به این مفهوم بلند گذاشتند که «قولوا لاالهالاا... تفلحوا»، بگویید خدایی جز «ا...» نیست، تا رستگار شوید. پس تنها راه رسیدن به «فَلاحْ» و رستگاری برای انسان، راه توحید و رسیدن به توحید است. دلیل این مسئله چیست؟ سِرّ قضیه را باید در وجود و خلقت انسان جُست؛ انسان در وجودش سرمایهای دارد که هیچ موجود دیگری واجد آن نیست و آن سرمایه، بهرهمند بودن از «نفخه الهی» است؛ «وَنَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی»(ص - 72). خب، حالا که انسان این سرمایه منحصر به فرد را دارد که هیچ موجود دیگری واجد آن نیست، اگر به موجودی کمتر از خود توجه و خودش را با او تنظیم کند، چون آن موجود کوچک تر و کمتر از انسان است، اسباب نزول و کوچکی بشر را فراهم میکند و آن سرمایهای که بالقوه با خود دارد، به مرحله فعلیت نمیرسد؛ پس باید به سراغ موجود برتر از خود برود؛ این موجود برتر کیست که میتواند استعدادهای بالقوه انسان را فعلیت بخشد؟ خدا؛ «ا... اکبر». وگرنه اگر انسان بخواهد جز خدا به سراغ موجود دیگری برود، همه پایینتر از او هستند. این انسان است که استعداد ویژهای دارد؛ در قرآن میخوانیم: «إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ عَلَى السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالْجِبَالِ فَأَبَیْنَ أَنْ یَحْمِلْنَهَا وَأَشْفَقْنَ مِنْهَا وَحَمَلَهَا الْإِنْسَانُ» (احزاب - 72) انسان ظرفیت پذیرش امانت الهی را داشت و این خبر از ظرفیت بالای او میدهد که با هیچ موجود دیگری قابل مقایسه نیست. به همین دلیل است که شعار رسول خدا(ص) و همه انبیای الهی، دوری کردن از غیرخداست: «أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَاجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ» (نحل - 36) انسان در پیوند با خداست که میتواند ظرفیت و استعداد بالقوه خود را آشکار کند. پس تنها راه رسیدن به کمال برای انسان، از مسیر خداباوری در اندیشه و خدامحوری در عمل میگذرد. انسان با ورود به دژ توحید، چنان که امام رضا(ع) در حدیث «سلسلةالذهب» میفرماید، به امنیت و شکوفایی میرسد. این خدا محوری در عمل، فقط منوط به اعمال عبادی نیست؛ اینکه فقط نماز بخوانیم و روزه بگیریم، نه! در همه ابعاد زندگی، اعم از فردی، اجتماعی، سیاسی، نظامی و .... . به این نکته نیز، باید توجه داشت که خداخواهی و خداجویی، فطری است؛ همه ما ذاتاً به سمت خالق متوجه هستیم: «فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَا» (روم - 30)
پیامبر(ص)، الگوی طی طریق
با این حال، نباید فراموش کرد که این فطرت خداخواه و خداجو، اگر مدیریت نشود، ممکن است سر از بیراهه در بیاورد، به بتپرستی و پرستش غیرخدا ختم شود؛ اصل ماندگار است اما برای راه را گم نکردن، به مصداق نیاز داریم. به همین دلیل و برای جلوگیری از همین انحراف، خداوند انبیاء الهی علیهمالسلام را فرستاد، چرا؟ چون ما انسانیم و نیازمند ارتباط گرفتن با انسان، انسانی که بتواند نماد و نمود راه، فکر و تربیت الهی باشد. من برای رسیدن و ورود به دژ توحید، چنین انسانی را لازم دارم. به همین دلیل، پیامبرخدا(ص) با دو ویژگی و امتیاز، برای هدایت بشر آمد؛ «قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ یُوحَى إِلَیَّ»، این دو امتیاز عبارتند از انسان بودن و ارتباط با خداوند که از طریق وحی ممکن میشود و امری قطعی است. به این ترتیب، منِ انسان که میخواهم راه توحید را بیابم، به سراغ یک انسان میروم که رسول است و راهنمای رسیدن به دژ توحید. تمام ابعاد گفتاری و رفتاری او، برای من الگوست. وقتی با او بیعت میکنم، گویی با خدا بیعت کردهام: «إنَّ الَّذِینَ یُبَایِعُونَکَ إِنَّمَا یُبَایِعُونَ اللَّه»(فتح - 10)؛ هرکس از او اطاعت کند، گویی از خداوند اطاعت کردهاست: «مَنْ یُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطَاعَ اللَّه»(نساء - 80). بنابراین، انسان برای نقد کردن سرمایه بالقوه خودش و رسیدن به مقام خلیفةاللهی، تنها یک راه دارد و آن اطاعت بیچون و چرا از الگوی بزرگ الهی، یعنی پیامبر است: «لَقَدْ کَانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ» (احزاب - 21). اگر تو به پیامبرخدا(ص) اقتدا کردی، چون او الهی است، الهی خواهی شد و حرکت تو به سمت خداوند، ممکن و میسر میشود. رسولا...(ص) در همه ابعاد تجلی این حرکت بزرگ است که روشنترین و کاربردیترین بُعد آن، بُعد اخلاقی است؛ میدانیم که رسولخدا(ص)، مبعوث شد تا مکارم اخلاق را تمام کند و این، چراغ راهی است برای رسیدن به دژ مستحکم توحید.
ستارهای بدرخشید و ماه مجلس شد
گزارشی تاریخی از ماجرای ولادت و دوران کودکی حضرت ختمیمرتبت(ص)
رودسری – ابونعیم اصفهانی، محدّث و مؤلف نامدار اهلسنت (درگذشته به سال 430ق)، در کتاب «دلائلالنبوه» (ج1، ص 139)، آوردهاست که «در شب میلاد خاتمالمرسلین(ص)، ایوان کسری [در تیسفون: مدائن] شکاف برداشت و چهارده کنگره آن فروریخت. آتشکده پارس که روشنایی آن هزار سال دوام آوردهبود، به خاموشی گرایید و دریاچه ساوه خُشک شد.» در دیگر مکتوبات نیز، گزارشهایی از «ارهاصات» شب ولادت پیامبراکرم(ص) وجود دارد؛ در تاریخ به وقایع شگفتانگیز و خارقالعاده مرتبط با زندگی انبیاء علیهمالسلام، ارهاصات گفته میشود. شاید مشهورترین «ارهاص» مرتبط با ولادت حضرت محمد مصطفی(ص) که مستند قرآنی هم دارد، واقعه عامالفیل و نابودی سپاه ابرهه باشد که قصد تعرض به حریم امن خانه خدا را داشتند و پروردگار بر سر آن ها سنگهای «سجّیل» را فرو ریخت و همگی را «مانند کاه جویده شده» (کَعَصْفٍ مَأْکُولٍ: سوره فیل، آیه 5) گردانید. رسول حق(ص)، چنانکه قرآن نیز گواهی دادهاست، یتیم به دنیا آمد؛ «أَلَمْ یَجِدْکَ یَتِیمًا فَآوَی»(ضحی، 6) با این حال، از همان بدو تولد در میان خاندان خود و بلکه همه اهالی مکه عزیز بود و او را دوست میداشتند. بعد از بیان این مقدمه کوتاه، در ادامه، روایت شیرین نخستین روزهای ولادت حضرت ختمیمرتبت(ص) را با قلم شیوا و شیرین حضرت آیتا... جعفر سبحانی در جلد نخست کتاب ارجمند «فروغ ابدیت»، مطالعه خواهید کرد.
مراسم نام گذاری رسولخدا(ص)
«روز هفتم فرارسید. عبدالمطلب برای عرض سپاس گزاری به درگاه الهی، گوسفندی کشت و گروهی را دعوت کرد و در آن جشن با شکوه که از عموم قریش دعوت شده بود، نام فرزند خود را «محمّد» گذاشت. وقتی از او پرسیدند: چرا نام فرزند خود را محمّد انتخاب کردید، در صورتی که این نام در میان اعراب کمسابقه است؟ گفت: خواستم که در آسمان و زمین ستوده باشد ... قطعا، الهام غیبی در انتخاب این نام بیدخالت نبوده است زیرا نام محمّد، اگرچه در میان اعراب معروف بود ولی تا آن زمان کمتر کسی به آن نامیده شدهبود. طبق آمار دقیقی که بعضی از تاریخنویسان به دست آوردهاند، تا آن روز فقط 16 نفر به این اسم نامگذاری شدهبودند ... قرآن مجید، رسول گرامی را به دو یا چند نام معرفی میکند. در سورههای آلعمران، محمد، فتح و احزاب، در آیههای 138، 2، 29 و 40، او را به نام «محمد» و در سوره صف، آیه 6 به نام «احمد» خوانده است. علّت داشتن دو نام این است که مادر رسول خدا، پیش از جدّش، نام او را «احمد» گذارده بود، چنان که در تاریخ منعکس است.»
«احمد» نام مشهور حضرت ختمیمرتبت(ص)
«هر کس مختصر مطالعهای در تاریخ زندگی رسولاکرم(ص) داشتهباشد؛ میداند که آن حضرت، از دوران کودکی دو نام داشت و مردم او را با هر دو نام خطاب میکردند؛ یکی «محمد» که جد بزرگوارش عبدالمطلب برای او انتخاب کرده و دیگری «احمد» که مادرش آمنه او را به آن نامیده بود. این مطلب یکی از مسلمات تاریخ اسلام است و سیرهنویسان این مطلب را نقل کردهاند و مشروح آن را در سیره حلبی میتوانید بخوانید. عموی گرامی وی، ابوطالب که پس از درگذشت عبدالمطلب کفالت و سرپرستی محمد به او واگذار شدهبود؛ با عشق و علاقه زاید الوصفی، 42 سال تمام، پروانهوار به گرد شمع وجود وی گشت و از بذل جان و مال در حراست و حفاظت او دریغ نکرد، در اشعاری که درباره برادرزاده گرامیاش سروده، گاهی از او به نام «محمد» و گاهی به نام «احمد» اسم بردهاست و این خود حاکی از آن است که در آن زمان یکی از نامهای معروف حضرت، همان «احمد» بودهاست.
سرگذشت خواندنی دایههای پیامبرخدا(ص)
«نوزاد قریش فقط سه روز از مادر خود شیر خورد و پس از او، دو زن دیگر به افتخار دایگی پیامبر نایل شدهاند؛ 1- ثُوَیْبه: کنیز ابولهب که چهار ماه پیامبر را شیر داد و تا آخرین لحظههای عمرش، از سوی رسولخدا(ص) و همسر پاکش (خدیجه) تقدیر می شد. وی قبلا حمزه، عموی پیامبر را نیز شیر داده بود. پس از بعثت، پیامبر کسی را فرستاد تا او را از «ابو لهب» بخرد. وی امتناع ورزید امّا تا آخر عمر از کمکهای پیامبر بهرهمند بود. هنگامی که پیامبر اکرم(ص)، از جنگ خیبر برمیگشت، از درگذشت ثویبه آگاه شد و آثار تأثر در چهره مبارکش پدید آمد. از فرزند او سراغ گرفت تا در حقّ او نیکی کند ولی خبر یافت که او زودتر از مادرش فوت کرده است. 2- حلیمه: دختر «ابیذؤیب» که از قبیله «سعد بن بکر بن هوازن» بود. فرزندان او عبارت بودند از: عبدا... ، انیسه و شَیْما. آخرین فرزند او، شَیما، از پیامبراکرم(ص) پرستاری کرده است.
رسم اشرافِ عرب این بود که فرزندان خود را به دایهها میسپردند. دایگان معمولا بیرون شهرها زندگی میکردند تا کودکان را در هوای صحرا پرورش دهند تا رشد و نموشان کامل و استخوانبندی آنها محکمتر شود و ضمناً، از بیماری وبای شهر مکّه که خطر آن برای نوزادان بیشتر بود، مصون بمانند و زبان عربی را در یک منطقه دست نخورده، فراگیرند. در این قسمت، دایگان قبیله بنیسعد مشهور بودند. آنها در موقع معیّنی به مکّه میآمدند و هر کدام نوزادی را گرفته، همراه خود میبردند. چهار ماه از تولد پیامبراکرم(ص) گذشته بود که دایگان قبیله بنیسعد به مکّه آمدند. آن سال، قحطسالی عجیبی بود، از این نظر به کمک اشراف بیش از حد نیازمند بودند. برخی از تاریخنویسان به اشتباه یا دروغ نوشتهاند که هیچ یک از دایگان حاضر نشد به محمّد(ص) شیر دهد زیرا بیشتر طالب بودند که اطفال غیریتیم را انتخاب کنند که از کمکهای پدران آنان بهرهمند شوند و به نوعی، از گرفتن طفل یتیم سر باز میزدند. حتی حلیمه نیز یک بار از قبول او سر باز زد ولی چون بر اثر ضعف اندام، هیچ کس طفل خود را به او نداد؛ ناچار شد که نوه عبدالمطلب را بپذیرد. او به شوهر خود چنین گفت: برویم همین طفل یتیم را بگیریم و با دست خالی برنگردیم، شاید لطف الهی شامل حال ما شود. اتفاقاً حدس او درست درآمد؛ از آن لحظه که آماده شد به محمّد(ص)، آن کودک یتیم، خدمت کند؛ الطاف الهی سراسر زندگی او را فراگرفت. اما این حکایت، افسانهای بیش نیست زیرا عظمت خاندان بنیهاشم و شخصیت مردی مانند عبدالمطلب که جود و احسان، نیکوکاری و دستگیری او از افتادگان، زبانزد خاص و عام بود، سبب میشد که نه تنها دایگان سرباز نزنند، بلکه درباره وی سر و دست خود را نیز میشکستند. علّت این که او را به دیگر دایگان ندادند، این بود که نوزاد قریش پستان هیچ یک از زنان شیرده را نگرفت؛ سرانجام، حلیمه سعدیه آمد و نوزاد، پستان او را مکید. در این لحظه خاندان عبدالمطلب غرق شادی شدند. عبد المطلب، رو به حلیمه کرد و گفت: از کدام قبیلهای؟ گفت: از بنی سعد. گفت: اسمت چیست؟ جواب داد: حلیمه. عبدالمطلب از اسم و نام قبیله او بسیار شادمان شد و گفت: آفرین، آفرین، دو خوی پسندیده و دو خصلت شایسته: یکی سعادت و خوشبختی و دیگری حلم و بردباری ... کودک عبدالمطلب مدت پنج سال در میان قبیله بنیسعد به سر برد و رشد و نمو کافی کرد و در ضمن این مدت، دو یا سه بار حلیمه او را پیش مادرش برد و آخرین بار او را به مادرش تحویل داد.