- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
گروه ورزش/ سرانجام انتظارها به سر رسید و عصر امروز شاهد آغاز رسمی و افتتاحیه جام جهانی قطر خواهیم بود، جام جهانی 2022 که داستان عجیبی دارد. شاید بتوان گفت در تاریخ ادوار جام جهانی، جام بیست و دوم به میزبانی قطر خاص ترین و پرحاشیه ترین جام بوده است، البته تا پیش از آغاز و شاید اعجاب آن در دوره برگزاری هم ادامه داشته باشد. آذر سال 89 یعنی 12 سال پیش بود که لابی ها و رایزنی های سران قطر جواب داد و این کشور کوچک مسلمان خاورمیانه، توانست میزبانی جام جهانی 2022 را از آن خود کند. از آن زمان تا امروز که آغاز اولین جام جهانی پاییزی و همچنین نخستین جام جهانی به میزبانی یک کشور مسلمان است، قطری ها با هجمه و حواشی بسیاری مواجه بوده و خیلی ها دادن میزبانی به قطر از سوی فیفا را اشتباه بزرگی توصیف کرده اند اما این مسئله خللی در عزم راسخ آن ها برای میزبانی شایسته جام جهانی در خاورمیانه وارد نکرد و این کشور کوچک دارای منابع غنی گاز و نفت، با هزینه چند ده میلیارد دلاری از امروز به مدت یک ماه کانون توجهات رسانه ها و مردم جهان به ویژه ورزش دوستان خواهد بود. در واقع امروز قطر به فوتبال و جام جهانی سلام می کند و دنیا و مردمش به خاورمیانه که همواره نامش با نفت، جنگ و خون گره خورده است، نگاه دیگری خواهند داشت و سلامی متفاوت به این ژئوپلیتیک ترین جغرافیای کره زمین خواهند کرد. مراسم ساعت ۱۸:۳۰ (به وقت ایران) آغاز خواهد شد و به مدت یک ساعت تا زمان شروع بازی افتتاحیه بین تیم های قطر و اکوادور طول خواهد کشید. قطری ها برای افتتاحیه این مراسم مهمانان سرشناس زیادی از گوشه و کنار دنیا دعوت کرده اند و حتی قرار بود علی دایی، مهدوی کیا و نکونام هم از ایران در این مراسم حاضر باشند که از حضور در جام جهانی انصراف دادند. مراسم افتتاحیه در ورزشگاه ۶۰ هزار نفری البیت واقع در ۴۰ کیلومتری شمال دوحه برگزار می شود. ورزشگاه البیت که با الهام از چادرهای استفاده شده توسط عشایر نام گذاری و طراحی شده است، دورترین ورزشگاه از مرکز دوحه است و سقفی جمع شونده دارد.
تیم ملی قطر به دنبال تاریخ سازی برای آسیایی ها
تیم ملی قطر که به عنوان قهرمان دوره قبلی جام ملتهای آسیا حسابی برای خودش اسم و رسمی پیدا کرده، با حفظ سانچس مربی اسپانیایی و در اختیار داشتن ستاره هایی چون الهیدوس، اکرم عفیف و المعز علی پا به جام جهانی گذاشته است. تیم پنجاه و پنجم رنکینگ فیفا که در گروه A با تیم های هلند، سنگال و اکوادور هم گروه است، ساعت 19:30 امروز به وقت تهران به مصاف اکوادور می رود. تیم ملی قطر دومین تیم آسیایی است که اولین مسابقه جام جهانی را در دوره جدید برگزار میکند. قبل از قطریها این افتخار نصیب تیم ملی عربستان در جام جهانی 2018 شد، البته که آن مسابقه با نتیجهای عجیب و غیرمنتظره به پایان رسید و سبزپوشان عربستانی در اولین بازی جام جهانی 2018 در ورزشگاه لوژنیکی مسکو مهمان روسیه بودند که میزبان جام جهانی توانست با یک نمایش توفانی با 5 گل حریف خود را در هم بکوبد. حالا قطریها امیدوارند در خانه بتوانند به نوعی شکست عربستان را جبران کنند و اولین برد یک تیم آسیایی در افتتاحیه جام جهانی را رقم بزنند.
اکوادور هم با حاشیه و استرس زیاد به افتتاحیه جام جهانی رسید. این تیم از سوی پرو و شیلی متهم بود که از یک بازیکن غیرمجاز استفاده کرده است و آن ها معتقد بودند اکوادور باید حذف شود و تیم دیگری به جام جهانی برود. اکوادور تیم چهلوچهارم ردهبندی فیفا، یکی از پنج نماینده منطقه آمریکای جنوبی در جام جهانی 2022 قطر است که پیش از این سه بار حضور در جام جهانی را تجربه کرده و امسال برای چهارمین بار به مهمترین ضیافت فوتبالی جهان دعوت شده است. گوستاوو آلفارو اهل اروگوئه هدایت این تیم را بر عهده دارد و فیلیپه کایسدو ستاره تیم ملی اکوادور در جام جهانی 2022 قطر است که سابقه حضور در تیم هایی مانند لاتزیو و اینتر میلان را نیز دارد. دانیله اورساتوی ایتالیایی، داور بازی افتتاحیه جام جهانی ۲۰۲۲ بین تیم های ملی قطر و اکوادور خواهد بود.
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
در روزهای اخیر، پارلمان جمهوری آذربایجان رای به ایجاد سفارتخانه این کشور در اسرائیل داده است. این در حالی است که روابط دو دولت بسیار نزدیک بوده اما باکو تاکنون برای رعایت خطوط قرمز جمعیت اکثر شیعی خود از این اقدام خودداری کرده بود.حالا جورج دیک، سفیر اسرائیل در باکو در توئیتی با این مضمون نوشت: «وقتش رسیده که بطری را باز کنیم!» برخی رسانهها این تصمیم باکو را مرتبط با ایجاد کنسولگری ایران در جنوب ارمنستان می دانند و آن را اقدامی واکنشی میخوانند. با این حال، اسرائیل مدتهاست در باکو سفیر دارد و رسمیت یافتن این موضوع، تنها مشمول زمان بود.روابط باکو و تلآویو به دلیل تنشهایی که در منطقه مورد مناقشه قرهباغ شروع شده ، در ماههای اخیر بیش از پیش توسعه یافته است به صورتی که به تازگی وزیر جنگ اسرائیل محرمانه به باکو سفر کرده بود.رژیم صهیونیستی برای این که برای خود مشروعیتی کسب کند، از دیرباز دنبال نفوذ در کشورهای اسلامی بوده است و در این زمینه، آذربایجان برای این رژیم اهمیت به سزایی دارد. استراتژی صهیونیستها برای این که بتوانند نظر مساعد رهبران آذربایجان را جلب کنند نفوذ از دریچه همکاری اقتصادی بوده و به سرمایهگذاری در بخش های مختلف اقتصادی این کشور پرداخته اند. بر این اساس، وزیر اقتصاد آذربایجان چند ماه پیش در سخنانی اعلام کرد که حجم مبادلات تجاری آذربایجان و رژیم صهیونیستی در سال 2021 تقریباً 2 برابر و در سه ماه اول 2022، حدود 6 برابر شده است.اسرائیل که به شدت به منابع نفتی نیازمند است در بخش انرژی جمهوری آذربایجان هم سرمایهگذاری های کلانی انجام داده است. اسرائیل مجبور است نیازهای نفتی خود را از کشورهای منطقه تامین کند و آذربایجان را برای این منظور انتخاب کرده است. بر اساس آمارها، حدود 40 درصد نفت خام مورد نیاز اسرائیل از آذربایجان وارد میشود و به این کشور وابستگی نفتی دارد. این نفت از طریق خط لوله از باکو به بندر سیهان ترکیه و از آن جا به اسرائیل منتقل میشود و مسئله انرژی به تحکیم روابط دو طرف منجر شده است. جدای از روابط دوجانبه آذربایجان و رژیم صهیونیستی در عرصههای اقتصادی و امنیتی، صهیونیست ها در خاک آذربایجان برنامههای ضد ایرانی را هم دنبال میکنند. رژیم صهیونیستی که ایران را دشمن درجه یک خود میداند، سعی می کند از نزدیک تحرکات تهران را رصد کند و حضور در خاک آذربایجان بهترین گزینه برای این رژیم است .آن ها سعی دارند با تخریب روابط باکو و تهران، بتوانند برنامههای خرابکارانه خود را علیه ایران عملی کنند.الوقت نوشت:از آن جا که آذربایجان با استان های آذرینشین ایران هم مرز است و برخی مقامات آذربایجان درباره این مناطق حساس در کشورمان ادعاهای تجزیهطلبانه دارند، به همین منظور اسرائیلیها سعی دارند در صورت لزوم بتوانند این مناطق را ناامن و پروژه خود را علیه تمامیت ارضی ایران پیاده کنند.صهیونیست ها به دنبال آن هستند تا با حضور در آذربایجان پهپادهای جاسوسی خود را به خاک ایران بفرستند و اطلاعاتی را از مناطق حساس کشور دریافت کنند. همچنان که روزنامه نیویورک تایمز، پیشتر در گزارشی با عنوان «تاریخ سری فشار برای حمله به ایران» نوشته بود که پهپادهای اسرائیل برای جاسوسی از سایتهای هستهای ایران از پایگاههای جمهوری آذربایجان استفاده میکردند و حتی در سال 2012 با استفاده از این پهپادها قصد حمله به تاسیسات هستهای را داشتند. جمهوری آذربایجان که در راستای تامین اهداف خود و ناخواسته جای پای صهیونیست ها در این کشور را روز به روز مستحکم تر میکند، میتواند به روابط دوستی و همسایگی با ایران آسیب بزند و از آن جا که تهران گفته با همه توان با تحرکات صهیونیست ها مقابله خواهد کرد، بنابراین ممکن است صلح و ثبات منطقه قربانی جاهطلبیها و جنگ افروزیهای اسرائیل شود.
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
علت عصبانیت غرب پیشرفت های جمهوری اسلامی است؛فریب خوردگان، موعظه و عاملان جنایت، تخریب و تهدید به اندازه گناهشان مجازات شوند
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
رئیس فیفا: 3 ساعت الکل نخورید، نمیمیرید!
اینفانتینو تمام قد پشت قطر ایستاد
جانی اینفانتینو، رئیس فدراسیون جهانی فوتبال در نشست خبری که در مرکز کنوانسیون ملی قطر برگزار شد، با دفاع تمام قد از میزبان رقابت ها به انتقادها علیه دوحه پاسخ داد.
اینفانتینو در این کنفرانس مطبوعاتی در پاسخ به انتقادها از سیاست اعمال شده از سوی قطر در ممنوع کردن صرف مشروبات الکلی در ورزشگاه های محل مسابقات جام جهانی گفت: فکر نکنم اگر روزی برای مدت سه ساعت الکل مصرف نکنید، بمیرید! او اشاره کرد که کشورهای اروپایی هم بعضا محدودیتهای مشابهی در زمینه مصرف نوشیدنیهای الکلی در ورزشگاهها در نظر گرفته اند و در قطر مکانهایی برای مصرف این نوشیدنیها در خارج از ورزشگاهها در نظر گرفته شده است. او این تصمیم مقامات قطری را برای مدیریت برگزاری این مسابقات که این بار کوتاه تر و فشرده تر از جام جهانیهای قبلی برگزار میشود، ضروری دانست. این غم انگیز است که به جای فوتبال، روی مسائل دیگر تمرکز کنیم. اگر به موضوعی انتقاد دارید، با انتقاد از بازیکنها، مربیها و کشور قطر روی آنها فشار وارد نکنید. من خودم اروپایی هستم و باید بگویم اینگونه توصیههای اخلاقی در حالی که اروپا در سه هزار سال گذشته موارد بیشماری از رفتار بد را داشته است که بابت آن ها باید تا سه هزار سال آینده عذرخواهی کند، ریاکارانه است. چرا کسی پیشرفتها را نمیبیند؟ درباره قطر، مواجهه با انتقادهایی که مربوط به تصمیمی است که 12 سال پیش گرفته شده (اشاره به اعطای میزبانی) آسان نیست. بهنظر من قطر آماده برگزاری مسابقات است و این، بهترین جام جهانی تاریخ خواهد شد.
اینفانتینو در پاسخ به سوال یک خبرنگار درباره وضعیت ایران با اشاره به این که وضعیت ایران خوب نیست، گفت: آیا این موضوع به این معنی است که همه مردم ایران بد هستند؟ خیر. من در گذشته و در زمان ریاست جمهوری حسن روحانی چند بار برای پیگیری موضوع حضور زنان در ورزشگاهها به ایران سفر کردم. ما سازمان ملل و پلیس جهانی و سربازان کلاه آبی نیستیم. تنها سلاح ما توپ فوتبال است و ما باید تعامل کنیم. امیدواریم به خاطر تلاشهای ما چند هزار کارگر دیگر در قطر و چند هزار زن دیگر در ایران خوشحال شده باشند.
گزارش جام جهانی دوحه از جام جم تهران!
غیبت گزارشگران اعزامی تلویزیون برای جام جهانی به چشم مخاطب خواهد آمد
مصطفی قاسمیان
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
حمله قلبی معمولا زمانی رخ میدهد که انسدادی در شریانهای کرونری وجود داشته باشد. یکی از مهم ترین دلایلی که باعث بروز این عارضه میشود، چربی خون یا همان کلسترول است اما سوزش معده یا رفلاکس اسید هنگامی اتفاق میافتد که اسید از معده خارج و وارد مری و منجر به بروز علایم میشود. معمولا علایم حمله قلبی با رفلاکس معده اشتباه گرفته میشود. در ادامه به بررسی تفاوتهای این علایم میپردازیم.
علایم سوزش معده
احساس سوزش در گلو: این نوع احساس سوزش معمولاً در قسمت بالای گردن ایجاد می شود و امکان دارد در اثر عمل بلعیدن تشدید شود.
وجود طعم ترش یا تلخ در دهان: امکان دارد مواد غذایی که به طور کامل هضم نشدهاند به همراه اسید معده وارد مری شوند و به قسمت پشت گلو برسند.
دشواری در بلع غذا: امکان دارد بیمار احساس کند غذا در گلویش گیر کرده یا احساس خفگی کند. همچنین ممکن است پس از غذا خوردن در سینه احساس فشار وجود داشته باشد.
سرفه مزمن: اگر اسید معده وارد مری شود امکان دارد باعث سرفه شود.
خس خس سینه یا دیگر علایم مشابه آسم: رفلاکس اسید معده میتواند باعث شود که اسید معده وارد مری و سپس مجرای تنفسی و ریهها شود و در نتیجه تنفس برای شخص دشوار و سرفه و خس خس سینه ایجاد میشود.
علایم حمله قلبی
تنگی نفس: در زمان حمله قلبی، احساس فشار در قفسه سینه میتواند نفس کشیدن را برای شخص دشوار کند.
درد، خشکی یا بیحسی در قسمت فوقانی بدن: این علایم امکان دارد در یک یا هر دو دست، کمر، شانهها، گردن، فک یا بخش فوقانی شکم ایجاد شود.
عرق سرد: تعریق زیاد نوعی واکنش متداول بدن به استرس است. این واکنش به مغز اعلام میکند که بدن به نوعی با خطر و مشکل مواجه شده است.
حالت تهوع یا استفراغ
سرگیجه یا غش کردن: با پیشروی روند حمله قلبی و آسیبدیدگی بخشی از قلب، فشار خون افت میکندو در نتیجه ممکن است سرعت جریان خون به مغز آهسته شود. این حالت میتواند سبب بروز سرگیجه یا از دست رفتن هوشیاری شود.
تفاوت درد قفسه سینه
در بیشتر مواقع رفلاکس اسید باعث سوزش یا درد در قفسه سینه میشود. این احساس سوزش معمولاً در قسمت پشت جناغ سینه و در برخی مواقع در گلو ایجاد میشود. این نشانه معمولاً در مدت کوتاهی پس از غذا خوردن بروز میکند اما درد ناشی از حمله قلبی با سفتی، سوزش یا احساس فشار در قفسه سینه همراه است و به شانهها، گردن یا دستها مخصوصا دست چپ منتقل میشود.
تفاوت زمان درد
زمان سوزش سر دل یکی دیگر از عناصر کلیدی است. درد قفسه سینه معمولاً ۵ تا ۱۰ دقیقه طول می کشد تا کاهش یابد و اگر علامت حمله قلبی باشد، این مدت طولانیتر خواهد بود اما رفلاکس اسید یا سوزش سر دل می تواند ساعت ها ادامه داشته باشد.
تفاوت حمله قلبی در زنان
کارشناسان هشدار می دهند که در زنان علایم حمله قلبی ممکن است با علایم رایج، متفاوت باشد. بروز حملات قلبی خاموش در زنان بیشتر است و معمولا در اولین حمله باعث مرگ آنها خواهد شد. زنان بیشتر دچار حالت تهوع و خستگی می شوند و در کل احساس بیحالی پیدا میکنند.
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
سیدخلیل سجادپور- اعضای باند راهزنان جاده ای در حالی با تلاش کارآگاهان پلیس آگاهی مشهد دستگیر شدند که ماجرای فروش بلال های سمی برای سرقت خودرو لو رفت.
به گزارش اختصاصی روزنامه خراسان، اواخر مهر گذشته راننده ای که با خودروی پیکان وانت، مواد غذایی و خشکبار شرکت های تولیدی را در مشهد و شهرهای اطراف توزیع می کرد برای کسب نان حلال دوباره پشت فرمان خودرواش نشست و از شهر جدید گلبهار به سمت مشهد به راه افتاد. او در حالی که هنوز بسته های مواد غذایی زیادی در قسمت بار خودرو برای توزیع داشت، چشم به آسفالت بزرگراه جاده آسیایی دوخته بود که ناگهان پدال ترمز را فشرد و خودرو را در کنار پل روستای ناظریه متوقف کرد.
راننده جوان با مشاهده «بلال های هوس انگیز» در کنار جاده که روی زغال ها خودنمایی می کردند، تصمیم گرفت طعم «بلال های طلایی رنگ» را بچشد.
او با خوشرویی در کنار جوان بلال فروش قرار گرفت و دقایقی بعد با ولع خاصی بلال را به دندان کشید . «علی» (راننده پیکان وانت) سپس با پرداخت هزینه بلال، دوباره پشت فرمان خودرو نشست و پایش را روی گاز گذاشت ولی هنوز مسافت زیادی را طی نکرده بود که احساس کرد سرگیجه عجیبی دارد. سعی کرد به مسیر ادامه دهد چون فاصله زیادی تا مشهد نداشت اما حس سردرد و خواب آلودگی همه وجودش را فراگرفت. راننده جوان که دیگر نمی توانست خودرو را کنترل کند، دوباره در حاشیه جاده توقف کرد و بیهوش شد.
گزارش روزنامه خراسان حاکی است: چندین ساعت بعد و در حالی که خورشید در حال جمع کردن شاخه های طلایی خود از آسمان شهر بود، راننده جوان چشمانش را گشود و خود را در حالی که روی خاک ها افتاده بود، در بیابانی یافت.
هنوز سردرد عجیبی را احساس می کرد. همه جا خلوت بود و او فقط زمین های کشاورزی را می دید. به زحمت تکانی خورد اما هنوز نمی دانست چه حادثه ای برایش رخ داده است. در این هنگام کشاورزانی که از آن منطقه عبور می کردند با مشاهده وضعیت وخیم مرد جوان، با امدادگران اورژانس تماس گرفتند و این گونه راننده پیکان وانت به بیمارستان طالقانی مشهد منتقل و بستری شد. او بعد از سه روز درمان پزشکی، سلامتی خود را بازیافت و تازه به خاطر آورد که چگونه در حاشیه بزرگراه دچار سرگیجه شده است!
اما نه تنها از خودرو و بار مواد غذایی اش خبری نبود بلکه حتی تلفن همراه هم نداشت. او با کمک کارکنان بیمارستان، با پلیس 110 و خانواده اش تماس گرفت و برای اعلام شکایت به پلیس آگاهی رفت.
با توجه به حکایت تلخ جوان راننده و با صدور دستوری ویژه از سوی سرهنگ احمد نگهبان (رئیس پلیس مشهد) پیگیری این پرونده به گروه ورزیده ای از کارآگاهان پلیس آگاهی مشهد سپرده شد.
وقتی مرد جوان ماجرای «بلال خوری» را برای سرگرد رحیم پور (رئیس دایره جرایم خشن آگاهی) بازگو کرد، بی درنگ تحلیل های کارشناسی و ردزنی دزدان خودرو به «بلال فروش قلابی» گره خورد اما بررسی های کارآگاهان که زیر نظر سرهنگ صادقی (رئیس پلیس آگاهی مشهد) وارد مرحله عملیاتی شده بود، حکایت از آن داشت که فردی با مشخصات ارائه شده از سوی شاکی در کنار بزرگراه بساط بلال فروشی ندارد. در عین حال تحقیقات کارآگاهان با استفاده از شگردهای تخصصی برای یافتن سرنخی از این ماجرا ادامه یافت تا این که مشخص شد از کارت سوخت خودرو در یکی از پمپ های بنزین اطراف بزرگراه آسیایی استفاده شده است. این گونه بود که دامنه تحقیقات به جایگاه سوخت رسید و شماره پلاک هایی از یک خودروی سواری به دست آمد که از کارت سوخت خودروی سرقتی استفاده کرده بود.کارآگاهان با هماهنگی های قضایی و در یک عملیات ضربتی موفق شدند مالک خودروی سواری را دستگیر کنند و به پلیس آگاهی انتقال دهند. این جوان 30 ساله اعتراف کرد کارت سوخت را از یکی از دوستانش در حاشیه شهر طرقبه شاندیز دریافت کرده است بنابراین ادامه عملیات کارآگاهان به باغ ویلایی در یکی از روستاهای گردشگری منطقه طرقبه کشید و دو جوان متهم به سرقت درحالی دستگیر شدند که مدارک خودرو و گوشی تلفن راننده پیکان وانت به همراه لوازم و قطعات دیگری از باغ ویلایی مذکور کشف و ضبط شد. با اعترافات دو جوان 25 و 31 ساله، تحقیقات پلیس ادامه یافت و محل اختفای خودروی وانت نیز لو رفت. با حضور کارآگاهان در یکی دیگر از باغ ویلاهای منطقه شاندیز، خودروی شاکی در حالی که هنوز بار آن تخلیه نشده بود، به مقر انتظامی انتقال یافت. بنابر گزارش روزنامه خراسان، سرکرده این باند سه نفره در بازجویی های تخصصی به کارآگاهان گفت: قصد داشتیم یک دستگاه خودروی باری را سرقت کنیم تا با آن سرقت های دیگر در شهر انجام بدهیم. به همین دلیل آب نمک بلال ها را به مواد بیهوشی آلوده کردیم تا این که راننده پیکان وانت از راه رسید. من هم که منتظر چنین فرصتی بودم بلال آلوده و مسموم را به او دادم، سپس با کمک همدستانم سوار بر موتورسیکلت او را تعقیب کردیم. زمانی که در کنار جاده توقف کرد و بیهوش شد من پشت فرمان نشستم و پیکر نیمه جان او را در بیابان های شاندیز رها کردیم، اما هنوز نتوانسته بودیم مواد غذایی (بار خودرو) را بفروشیم که دستگیر شدیم.
به گزارش روزنامه خراسان، بررسی های کارآگاهان با نظارت مستقیم فرمانده انتظامی مشهد برای کشف جرایم احتمالی دیگر اعضای این باند خطرناک همچنان ادامه دارد.
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
«من بازاریام»؛ وقتی کسی در معرفی خودش این جمله را میگوید، همه آنچه را باید دربارهاو بدانیم، بهطور فشرده به ما میگوید. بازاری در ذهن ما یعنی کسی که سرش توی حسابوکتاب است، کلاه سرش نمیرود و به زبروزرنگی معروف است. از ریسک کردن ابایی ندارد، به بالاوپایینهای مکرر و نفعوضررهای دایمی عادت دارد و با زندگی یکنواخت، بیگانه است. حالا اگر کمی به عقب برگردیم، مثلا حدود نیم قرن پیش، زمانی که بازار، صرفا محلی برای فعالیتهای اقتصادی نبود و کارکرد دیگری هم داشت، واژه بازاری، مفاهیم متفاوتی به ذهن متبادر میکند. درغیاب ابزارهای ارتباطی امروزی، اخبار و اطلاعات پیش از همه در بازار به گوش کاسبها میرسید. بازاریهای مطلع از جریان امور، طبقهای مهم و تأثیرگذار بودند که دردست داشتن نبض اقتصاد جامعه، به آنها امکان نقشآفرینی در زندگی اجتماعی را میداد. در نقش امین و معتمد محله در حل اختلافات و گرهگشایی، پیشقدم بودند. بازاریان قدیم، صبح وقتی دکان را باز میکردند، کرسی کوچکی بیرون مغازه میگذاشتند. اولین مشتری که میآمد و جنسی میفروختند، بلافاصله کرسی را به داخل مغازه میآوردند. وقتی مشتریهای بعدی سر میرسیدند، کاسبها نگاهی به بیرون دکان میانداختند که ببینند کدام مغازه هنوز کرسیاش بیرون است. به اینترتیب میفهمیدند همکارشان هنوز دشت نکرده و مشتریهای بعدی را به مغازه او میفرستادند.در پرونده امروز، چند بازاری قدیمی از فرهنگ حاکم بر بازار در دهههای گذشته میگویند.
چرخ بازار روی اعتماد کاسبها بههم میچرخید
آقای «احمد حسنزاده» 89ساله است، تاجر کفش بازنشسته خوشصحبتی که یکروز عصر میزبان ما میشود تا برایمان از بازار بگوید. جایی که وقتی تازه پا به نوجوانی میگذارد، به جبر زمانه از آن سر درمیآورد. پدر، از دنیا رفته و مسئولیت خانواده ششنفره روی دوش پسر بزرگ تر افتاده. باید گلیم خودش را از آب بیرون بکشد. بازار بهاذعان کسبه، بیرحم است. یک بچه بیتجربه، چطورحریف بیرحمی بازار میشود؟
سه تا برادر بودیم و دو خواهر. کلاس ششم دبستان را که خواندم، درس را کنارگذاشتم. پدر مریض بود و باید کمکخرج خانواده میشدم. جای مخصوصی سراغ داشتم که از آن گِل مرغوب تهیه میکردم. گل را به خانه میآوردم و با کمک خواهر بزرگم مهر و تسبیح درست میکردم. بستههای 10تایی مهر و تسبیح را دمِ مسافرخانهها به زائرها میفروختم. پدرم آنوقتها مغازه کوچکی داشت که زمستانها جوراب و دستکش میفروخت و تابستانها گیوه. آشنایی از قم برایش گیوه میفرستاد. آن آقا یکروز به مشهد آمد و کار کردن من را که دید، کلی پیش بابا از من تعریف کرد: «این احمد خیلی بچه زرنگ و خوبیه.» این را داشتهباشید تا برسیم به زمان فوت پدر. مادرم خیلی جوان بود که بابا از دنیا رفت. من، 12ساله بودم. چرخ زندگی نمیچرخید. هرچه داشتیم، خرج کردهبودیم. مغازه بابا حالا دیگر خالی ماندهبود و سرمایهای هم نداشتیم جز یک خانه دو اتاقه. یکی از اقوام که وضع مالی خوبی هم داشت، یکروز از حالوروز ما پرسید. برایش گفتم آشنای گیوهدوزی در قم داریم که من را به خوبی و زرنگی میشناسد. اگر هزارتومان پول داشتهباشم، برایم جنس میفرستد و مغازه را راه میاندازیم. فامیلمان، هزارتومان بهم داد؛ یکماهه. سفته هم گرفت و مقرر کرد که به سود و زیان کار ندارد. از 15درصد سود روی جنسها، 5درصدش مال اوست. قبول کردم. پول را بهواسطه بانک برای آشنای گیوهدوز فرستادم و نامهای هم همراهش کردم که وضع را توضیح میداد. البته چیزی از قرضِ یکماهه و سودش نگفتم. نامهای در جواب دریافت کردم که «بیخود پول فرستادی!» بهعلاوه پنج صندوق گیوه معادل 5هزار تومان. دکان را با برادر وسطیام، محمودآقا چیدیم و چسبیدیم به کار. خرج خانواده یکطرف، جواب این اعتماد طرف دیگر. فامیلی که هزارتومان قرض دادهبود، هر سه چهار روز یکبار سری به ما میزد، بههوای احوالپرسی ولی درواقع موعد قرضش را یادآوری میکرد. سر یکماه، پول و سودش را دم در خانهاش بردم. اصل پول را گرفت و سود را پس داد. گفت مسئله اصلا پول نبود، هدفم این بود که تو کاسب شوی و حسابوکتاب یادبگیری. من اینطوری بازاری شدم. کاسبی، کمکم رونق گرفت. از شهرهای اطراف مشتری داشتیم. مغازه را بزرگ کردیم، کارگر استخدام کردیم، انبار گرفتیم. از بیرون ایران مشتری پیدا شد. کار به جایی رسید که هفتهای دو، سه کامیون جنس به هرات و قندهار و کابل میفرستادیم. انبارها روزبهروز بزرگتر میشد و تعداد کارگرها، بیشتر. خواهر و برادرها را عروس و داماد کردم. هرکه از قوم و خویش قصد حج میکرد، مادرم را با هزینه سفرش همراهشان میفرستادم. آدمی که مهروتسبیح میگذاشت روی شانهاش و توی بازار میفروخت، تاجر کفش معتبری شد. حالا دیگر خیلی وقت بود مغازه بابا خالی ماندهبود. دوستی تصمیم گرفت مغازه را ازمان بخرد. 20هزار تومان قیمت اش بود. قرار شد پنج تومانش را نقد بدهد و بقیه را ماهبهماه تسویه کند. میدانستم که تازه ازدواج کرده و وضعیت مالیاش تعریفی ندارد. 5تومان را که آورد، از او پرسیدم از کجا جور کردی. بعد از کلی اصرار گفت طلاهای همسرش را فروخته. به او گفتم برو طلاها را پس بگیر. 20هزار تومان هم جنس به تو میدهم، ماهی 2هزار تومان پس بده. بازار، روی اعتماد آدمها بههم میچرخید. کاسبها هوای هم را داشتند. اگر کسی کم میآورد، چند نفر با هم جمع میشدند یا جنس برایش میخریدند یا قرضهایش را ادا میکردند.
کاسبجماعت به قناعت و معرفت معروف بود
آقای متقیِ* 75ساله، 62 سال از عمرش را در بازار گذراندهاست؛ جایی که حالا وقتی یادش میافتد در توصیف اش بارها از واژههای «خوب» و «باصفا» کمک میگیرد. او بهرسم خیلی از بازاریهای همدورهاش، کاسبی را با مدتی وردست پدر کار کردن، شروع میکند و بعد مغازه لباسفروشی خودش را راه میاندازد. جو مذهبی بازار پیرامون حرم در مشهد سالهای 30 و 40 را در حرفهای ایشان میتوانیم بشناسیم.
* اسم مستعار بهدرخواست مصاحبهشونده
بیشتر بازارهای اطراف حرم مطهر حضرت رضا(ع)، به بارگاه ختم میشد. بازار ساعت، بازار حکاکها، بازار سنگتراشها و بازار زنجیر، هم جایی برای خریدوفروش بودند هم برای تعامل بازاریها با هم، بازاریها با علما و روحانیون و کسبه با مردمی که برای زیارت از وسط بازار رد میشدند. ساعت کاری از صبح زود شروع میشد و تا یک ساعت بعد از اذان مغرب ادامه داشت. کاسبها صبح ها جلوی مغازهشان را جارو و آبپاشی میکردند. صبحانهای میخوردند و چندصفحهای قرآن میخواندند تا کمکم مشتریها از راه میرسیدند. شبها هم بعد از تعطیلی مغازه یکی، دو ساعتی دورهم جمع میشدند. یکی از آقایان روحانی سخنرانی میکرد و جلسه قرآنخوانی برگزار میشد. بعد هرکس میرفت سر خانه و زندگیاش. زمان بسیار خوبی بود و هیچ پراکندگی بین کسبه وجود نداشت. خلاصه بازار، جای باصفایی بود. در ایام عزاداریها و مصیبتخوانیها بازار را تعطیل میکردیم، سرتاسر فرش میانداختیم و مردم میآمدند برای عزاداری. در اعیاد هم بازار حالوهوای ویژهای داشت. همهجا را چراغانی میکردیم، البته نه با لامپهای امروزی بلکه با چراغهای چوبی پایهبلند و به در و دیوار، پارچه و آینه آویزان میکردیم مخصوصا در نیمهشعبان که از چندروز قبل آذینبندی بازار شروع میشد و تا چندروز بعد از ولادت هم جمع نمیشد. بازار، شور و شوقی داشت که به زائرها و مجاورها هم که از آن میگذشتند، سرایت میکرد. آنوقتها رسم بود بین کسبه که هر روز به حرم مشرف شوند، حتی شده در این حد که توی صحن به حضرت سلام بدهند. بازاریها آدمهای متدینی بودند که با مشتریها و مخصوصا با زائران بامحبت رفتار میکردند. بین خودشان هم مهربانی و معرفت رواج داشت. اگر کسی از کسبه به مشکل میخورد، بزرگان و پیش کسوتان بازار بدون آنکه دیگران بفهمند، مشکل اش را حل میکردند. خیلیوقتها این گرهگشایی آنقدر بیسروصدا بود که حتی خود فرد هم متوجه نمیشد چه کسانی قضیه را رفعورجوع کردهاند. کاسبها اصولا آدمهای قانعی بودند، به امکانات معمولیشان قناعت میکردند و چندان دنبال مالاندوزی نبودند. اصلا از تجملات امروزی خبری نبود.
بازاری امینِ جامعه بود
آقای «عباس کاردار طهران»، 71ساله است. تا پیش از انقلاب، هشت، 9 سالی در یک شرکت خصوصی کار میکند. بعد از منحل شدن شرکت، خانهاش را در فریمان میفروشد و راهی مشهد میشود. با پول خانه، مغازهای میخرد و با لوازم آرایشیوبهداشتی پرش میکند. کاسبی، رونق میگیرد. آقای کاردار ، امین و معاون صنف خودش می شود و اسمورسمی برهم میزند. بازاری که او زندگی و اعتبارش را به آن مدیون است، چه شکلوشمایلی داشته؟
30ساله بودم که رسما بازاری شدم. بازار آن موقع با حالا خیلی فرق داشت؛ روی اعتماد، همدلی و همبستگی استوار بود. مردم و کسبه با هم یکرنگ بودند. قول و چک بازاری با هم یکی بود. من اگر به شرکتهای طرف معامله میگفتم صبح روز بیستوپنجم ماه پول به حسابتان واریز میکنم، حرفم آنقدر برایشان اعتبار داشت که نیازی به هیچ تضمینی نبود. بین سالهای 59 تا 60، در مشهد هرجومرج شد و حدود 10روزی کاسبیها خوابید. یادم میآید از شرکتهای تهرانی چند نفر با من تماس گرفتند و گفتند، اینروزها که اوضاع مشهد بههم ریخته، چکهایت را به حساب نمیگذاریم. نگران نباش، صبر میکنیم تا خودت زنگ بزنی و بگویی توی حسابت موجودی داری. کاسبی، اینشکلی بود. وقتی میگفتی فلانی بازاری است، همه میدانستند باید آدم محترم و معتمدی باشد. بازاریها واقعا اعتقاد داشتند که کاسب، دوست خداست و با خدا معامله میکند. بهدست آوردن نان حلال از هر چیزی برایشان مهمتر بود. در همسایگی مغازه ما، مرد مسنی بود اهل همدان که اتفاقا او هم توی کار لوازم آرایشیوبهداشتی بود. صبحها اگر قبل از من، جنسی میفروخت، مشتریهایش را میفرستاد مغازه من. به آن ها میگفت من دستلاف گرفتهام، بروید از مغازه همسایه خرید کنید که هنوز دشت نکرده. دستلاف که میدانی یعنی چه؟ به اولین کاسبی هر روز میگویند. توی بازار، اگر کسی به مشکل میخورد، بقیه بدون هایوهوی و سروصدا کمکش میکردند. کافی بود کاسبی بگوید برای فلان تاریخ چک دارد و دستش تنگ است، همکارهایش بدون معطلی پول جور میکردند. در روزهای جشن و عزا، بازار حالوهوای دیگری داشت. در مجموعه ما، قبل عاشورا کسبه دور هم جمع میشدیم و دیگ شله میزدیم. در محلههای حاشیه شهر، کارت پخش و از خانوادههای مستضعف برای ناهار عاشورا دعوت میکردیم که مهمان ما باشند. بازاریها آنوقتها طبقه مهمی بودند چون بهقول معروف نبض بازار در دست آنها بود. خلاصه که راضی بودیم. من هم در کارم پیشرفت کرده و معاون و امین صنفمان شدهبودم تا اینکه اواخر دهه 80 شهرداری تصمیم گرفت مغازهها و املاک اطراف شهدا را بخرد تا میدان شهدا را گسترش بدهد. ما هم مجبور شدیم مغازه را به قیمت کمی بفروشیم و با پولی که دستمان آمد، نتوانستیم مغازه دیگری بگیریم. این شد که با بازار خداحافظی کردیم.
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.