رضی الدین آرتیمانی
همه دردم همه داغم همه عشقم همه سوزم
همه در هم گذرد هر مه و سال و شب و روزم
وصل و هجرم شده یکسان همه از دولت عشقت
چه بخندم چه بگریم چه بسازم چه بسوزم
گفتنی نیست که گویم ز فراقت به چه حالم
حیف و صد حیف که دور از تو ندانی به چه روزم
دست و پایم تپش دل همه از کار فکنده
چشم بر جلوه دیدار نیفتاده هنوزم
غصه بیغمی ام داغ کند ور نه بگویم
داغ بیدردی ام از پا فکند ور نه بسوزم
رضی ام، جمله آفاق فروزان ز چراغم
همچو مه، چشم به دریوزه خورشید ندوزم
***
اوحدی مراغه ای
با دل تنگ من از تنگ شکر هیچ مگوی
چون تو را از دل من نیست خبر هیچ مگوی
چند گویی که: حدیث تو به زر نیک شود؟
روی زرین مرا بین و ز زر هیچ مگوی
پیش قند دهن پسته مثال تو ز شرم
چون نبات ار بگذارد ز شکر هیچ مگوی
هر دمی قصه ما را چه ز سر می گیری؟
جان چو در پای تو کردیم ز سر هیچ مگوی
از دهان تو به یک بوسه چو خرسند شدیم
زان دهن جز سخن بوسه دگر هیچ مگوی
من بیسود چه گرد تو، توانم گشتن؟
گر کمر گرد تو گردد ز کمر هیچ مگوی
سینه اوحدی از عشق تو گر ناله کند
ناوکت را سپر است و به سپر هیچ مگوی
***
بابا افضل کاشانی
در مقامی که رسد زو به دل و جان آسیب
نبود جان خردمند ز رفتن به نهیب
ناشکیبا مشو ار باز گذارد جانت
خانه ای را که ز ویران شدنش نیست شکیب
تن یکی خانه ویرانی و بی سامانی است
نتوان داشت در او جان و روان را به فریب
گر چه پیوسته جان است تن تیره، ولیک
شاخ را نیست خبر هیچ ز بویایی سیب
گر چه از جان به شکوه است و به نیرو، هر تن
جان نگیرد ز تن تیره به زیبایی زیب
دیده جان خرد است و روشش اندیشه
ناید از کوری و کری تنش هیچ آسیب
چشم جان روشن و بیناست ز نزدیک و ز دور
پای اندیشه روان است بر افراز و نشیب
بی گمان باش خردمند، که در راه یقین
خردت راست رود با تو، گمانت به وُریب
***
شاطر_عباس_صبوحی
غمت شود به دل من فزون، دقیقه دقیقه
دلم ز هجر شود پر ز خون، دقیقه دقیقه
هر آن چه خون به دلم شد ز اشتیاق جمالت
شد از دو دیده زارم برون، دقیقه دقیقه
هر آن دلی که به دام کمند زلف تو افتد
ز غم، فتد به سر او جنون دقیقه دقیقه
هلاک میشدم از تیر ناز او، به نگاهی
اگر لب تو نمیشد مصون، دقیقه دقیقه
چه فتنهای است به چشم سیاهکار تو، ای مه؟
به یک نظر کند عالم فسون، دقیقه دقیقه
که را شهید نمودی به رهگذار، که ریزد
ز تیغ ناز تو پیوسته خون، دقیقه دقیقه؟
ز ضرب تیشه فرهاد و تیر غمزه شیرین
هنوز ناله کشد بیستون، دقیقه دقیقه
پس از حکایت مجنون ز عشق و از غم لیلی
کسی ندیده چو من تاکنون دقیقه دقیقه
ز کِلکِ نغز صبوحی شکر ز خامه بریزد
ز وصف آن لب یاقوتگون، دقیقه دقیقه...