ابوسعید ابوالخیر
رباعی اول:
وا فریادا ز عشق وا فریادا
کارم به یکی طرفه نگار افتادا
گر داد من شکسته دادا دادا
ور نه من و عشق هر چه بادا بادا
***
رباعی دوم:
وصل تو کجا و من مهجور کجا
دردانه کجا حوصله مور کجا
هر چند ز سوختن ندارم باکی
پروانه کجا و آتش طور کجا
***
رباعی سوم:
هرگاه که بینی دو سه سرگردان را
عیب ره مردان نتوان کرد آن را
تقلید دو سه مقلد بیمعنی
بدنام کند راه جوانمردان را
***
رباعی چهارم:
پرسیدم ازاو واسطه هجران را
گفتا سببی هست بگویم آن را
من چشم توام اگر نبینی چه عجب
من جان توام کسی نبیند جان را
***
رباعی پنجم:
آن عشق که هست جزء لاینفک ما
حاشا که شود به عقل ما مدرک ما
خوش آن که ز نور او دمد صبح یقین
ما را برهاند ز ظلام شک ما
***
رباعی ششم:
مستغرق نیل معصیت جامه ما
مجموعه فعل زشت هنگامه ما
گویند که روز حشر شب مینشود
آن جا نگشایند مگر نامه ما
***
رباعی هفتم:
ای کرده غمت غارت هوش دل ما
درد تو شده خانه فروش دل ما
رمزی که مقدسان از او محرومند
عشق تو مراو گفت به گوش دل ما
***
رباعی هشتم:
ای دلبر ما مباش بی دل بر ما
یک دلبر ما به که دو صد دل بر ما
نه دل بر ما نه دلبر اندر بر ما
یا دل بر ما فرست یا دلبر ما